eitaa logo
🇮🇷 جوانان انقلابے‌ 🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
96 فایل
سَجا ♦️بنیاد فرهنگی المهدی علیه السلام نخستین تشکل مردمی حامی کانونهای فرهنگی مساجد ♦️ ⭕️سایت Bonyadealmahdi.ir ⭕️روابط عمومی eitaa.com/Bonyad0 ⭕️کانال اصلی بنیاد https://eitaa.com/BonyadeAlmahdi اصفهان،خ ابن سینا،جنب ک۲۸ ۰۳۱۳۴۴۷۷۸۱۱-١۴
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی بود میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید .🤷‍♂ دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی❓ پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور . دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.👧 پدر گفت امتحان کن. دخترم. دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد سبدرازیرآب زد وبه سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند.پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد . پدرش گفت دوباره امتحان کن.🌸 دخترکم . دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد .برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است... پس پدر به. او گفت سبد قبلا چطور بود❓ اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. پس دنیاوکارهای آن قلبت را از الودگیها پرمیکند، خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی 🆔 @saja_ir
🚌 دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌بردند. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» 🔸رتفاع اتوبوس هم سه متر بود. ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود. 🔸اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند. پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ 🔸یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» 🔸یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.» 🔸مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.» 🔸مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. 🔸خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است. 🆔 @saja_ir
● مستقیم آقا...آقامستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● گفتم :نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ یاشیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرمادرم و زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ ببخشیدا...عجب پست بودن! بغضم گرفت ... سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحت هستید....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو ؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله مادرسادات نیست بلکه مادرتمام شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... .. خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼تویی ارباب دل من😭😭😭😭😭😭😭 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭 @saja_ir •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به مناسبت ولادت با سعادت امام یازدهم حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام 🟡 در اثر اختناق سیاسی که از سوی حکمرانان عباسی اعمال می شد، موضوع جانشینی بعد از حضرت عسکری علیه السلام در هاله ای از ابهام قرار داشت و غیر از دوستان مورد اعتماد کسی از آن آگاه نبود. 🟢 شیعیان قم در این باره از احمد بن اسحاق قمی که نماینده حضرت در این شهر بود، سؤالاتی کردند و او برای اینکه در این باره اطلاعات بیش تری کسب کند و جانشین حضرت را با چشم خود ببیند، عزم سفر کرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسکری علیه السلام شرفیاب شد. 🔹 وقتی به محضر امام رسید قبل از اینکه لب به سخن بگشاید و در مورد جانشین ایشان سؤال کند، امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: «ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از اوّل خلقت آدم تا امروز زمین را خالی از حجت قرار نداده است و تا قیامت هم خالی نخواهد گذاشت؛ حجتی که به واسطه او گرفتاریها را از اهل زمین دفع می کند و به سبب او باران نازل می شود و به میمنت وجود وی برکات نهفته در دل زمین را آشکار می سازد.» احمد پرسید: یا ابن رسول اللّه! حجت خدا بعد از شما کیست؟ حضرت به درون خانه رفت و لحظه ای بعد کودکی سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده می درخشید، در آغوش گرفته، بیرون آورد و فرمود: «ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامی والا نداشتی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. این کودک هم نام و هم کنیه رسول خدا صلی الله علیه و آله است و همین کودک است که زمین را بعد از آنکه از ظلم پر شد، پر از عدل خواهد کرد. ای احمد بن اسحاق! فرزندم همانند خضر و ذوالقرنین است. به خدا سوگند او غیبتی خواهد داشت و در زمان غیبت، غیر از شیعیانِ ثابت قدم و دعا کنندگان در تعجیل فرجش، کسی اهل نجات نخواهد بود. 🔹احمد از امام علیه السلام پرسید: سرورم! آیا نشانه ای هست که مطمئن شوم این کودک همان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است؟ در این هنگام کودک لب به سخن گشود و گفت: «اَنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فِی اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَرا بَعْدَ عَیْنٍ یا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاق؛ من آخرین حجت خدا بر روی زمین هستم و از دشمنان او انتقام خواهم گرفت. ای احمد! وقتی حقیقت را با چشم خود دیدی، دیگر نشانه ای مخواه!» 🟢 احمد بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست. عرض کردم: یا بن رسول اللّه! واقعاً غیبت او طولانی می شود؟ فرمود: قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی تایید شده است ثابت قدم نمی ماند. ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود. 📚 محجه البیضاء، ج ۴، ص ۳۳۹ ✅️باما درکانال جوانان انقلابی همراه باشید.