˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #بهار_هامون #قسمت_یازدهم خوش بختانه با اینکه شلوغ بودم اما همیشه درسام خوب بود...
💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#بهار_هامون
#قسمت_دوازدهم
دستمو از ضریح جدا کردم و به صورتم کشیدم، رفتم بیرون.
میخواستم مثل هر روز کنار قتلگاه بشینم و فکر کنم...
همون کارو کردم و یه گوشه ی دنج نشستم...
خیره شده بودم به نور قرمزی که از اون پنجره بیرون میزد...
آروم آروم اشک میریختم و زیر لبم زمزمه میکردم آهنگایی که از حاج احمد یاد گرفته بودم...
یه دفعه چشمم افتاد به دختری که سرشو از روی پنجره ی قتلگاه برداشت و برگشت سمت
من.. همینطور که اشکاشو پاک میکرد چشم تو چشم هم شدیم...
منکه هنوز مردد بودم وقتی دیدم اونم منو با تعجب و البته ترس نگاه میکنه دیگه مطمئن شدم
که خودشه و درست شناختم...
آره همون دختر بود، همونی که از دستم رفته بود...
همونی که دعا کرده بود بی دست کربلا دستمو بگیره، و حالا انگار دعاش گرفته بود...
ناخودآگاه بلند شدم...
رفتم سمتش و اونم با عجله رفت سمت مردی که انگار پدرش بود...
کاری از دستم بر نمیومد و فقط نگاهش می کردم، اما اصلا دلم نمیخواست گمش کنم...
حتما باید باهاش حرف میزدم...
زیر لب گفتم:
آقااااا لطفا کمک...
باز دست به دامن ارباب شده بودم...
هنوز حرفم تموم نشده بود که از دور دیدم حاج احمد و مصطفی رفتن پیش همون دختر و
پدرش..
حاجی با پدرش روبوسی کرد...
انگار که همو میشناختن....
فرصتو غنیمت شمردم و سریع رفتم سمتشون...
من: سلام حاجی...
احمدآقا برگشت سمتم و گفت:
احمدآقا: سلام بابا، زیارت قبول...
من: ممنون، قبول حق...
احمدآقا دستشو سمت پدر ااون دختر گرفت و گفت
احمد آقا: حاج علی از دوستای صمیمیه منه هامون جان مثل برادرم میمونه، ایشونم فاطمه
خانوم دخترشون هستن...
لبمو با زبونم خیس کردم و دستمو مودبانه به سمت علی آقا گرفتم و گفتم:من: خوشوقتم...
علی آقا دستمو پدرانه فشار داد و گفت:
علی آقا: منم همینطور
احمدآقا: هامون جان تازه عضو جلسه ی ما شده، زیارت اولشه آقا دعوتش کرده...
علی آقا: به به خوش به سعادتت پس هرچی میخوای بگیر از آقا که بهت نگاه ویژه داره و
دست رد نمیزنه...
زیر چشمی نگاهی به دختری که حالا میدونستم اسمش فاطمس انداختم و گفتم:
من: بله، تو همین مدت کم آقاییش بهم ثابت شده...
****
حاجی یه چیزی میخوام ازت...
درحالی که چای داغشو فوت میکرد گفت:
احمد آقا: چی بابا، من میتونم کمکت کنم؟
من:آره، حتما... راستش... نمیدونم چجوری بگم...
احمد آقا: راحت باش بابا رودربایستی نکن...
من: میخوام اگه میشه... شما... پدری کنین... من..
من دختر حاج علی آقا رو میخوام...
با چشمای از حدقه دراومده نگاهم کرد و گفت:
احمد آقا: فاطمه رو؟؟؟!!!
سرمو تکون دادمو گفتم:
من: بله...
با تعجب گفت:
احمد آقا: تو دیگه کی هستی پسر؟؟؟ چطوری تو چند دقیقه فهمیدی اونو میخوای؟؟؟
چی باید میگفتم؟؟؟
باید تعریف می کردم چجوری فاطمه رو میشناسم؟؟ نه...
حماقت محض بود....
خودمو زدم به در مظلومی و سرمو انداختم پایین...
احمد آقا: تو که انقدر زود پسندی چرا تا این سن عذب موندی بابا؟؟؟
همونطور که سرم پایین بود گفتم:
من: راستش...
تا حالا که به این سن رسیدم...
زود پسند نیستم...نه اتفاقا...
خیلی سخت پسندم اما....
تاحالا...
تو اینهمه مدت...
حاجی میدونی که چجوری بودم و چجوری شدم...
از جیک و پوکم خبر داری....
میدونی که دارم سعی میکنم آدم باشم...
تا این سن....
حاجی به عشق تو یه نگاه اعتقاد داری؟؟؟
سرمو بالا آوردمو توی چشماش نگاه کردم....
با پر رویی گفتم:
من: عاشق شدم حاجی...
خندید و زد پشتم...
احمد آقا: چاییت سرد نشه...
بی توجه به حرفش گفتم:
من: کمکم میکنی؟؟؟ ضامنم میشی؟؟؟
احمد آقا: گذشته ها گذشته بابا، باید به فکر آینده باشی...
لبخندی زدم و گفتم:
من: کی به حاج علی آقا میگین؟؟؟
تسبیح تربتشو از توی جیبش بیرون آورد و همینطور که میبوسیدش گفت:
احمد آقا: عجله نکن بابا، بذار ماه صفرم تموم بشه چشم....
فوری گفتم:
من: نه حاجی.... ماه صفر نه، تا این سفر تموم نشده بهش بگو...
احمد آقا: چه عجله ایه بابا؟؟؟
من: سی سال صبر کردم دیگه نمیتونم...
خندید و گفت:
احمد آقا: بابا ماه صفره ها...
من: میدونم ولی خودت گفتی حتی روز عاشورا هم عقد کردن اشکال نداره چون حلال خداس
امر خداس...
رسیدن دوتا جوون بهم فقط ثوابه و ثواب...
پس چی شد فقط شعار بود؟؟؟
احمد آقا: نه حق با توئه گناه که نیست ولی حرمت نگه داشتن بهتره...
مثل اینکه یه عزیزی رو از دست بدی و براش عزا نگه داری....
خندیدم و گفتم:
من: رسم ما تا چهلمه...
بلند شدم و گفتم:
من: میرم از خوده آقا بخوام....
شهیدی که در دوران نوجوانی سرایدار مدرسه اش را غافلگیر کرد❢
#شادی_روح_پاک_همه_شهیدان_صلوات
@sajad110j
از سر نمی روی
چگونه از دل برانمت !
سلطان دل شدی
و من دوست دارمت . . .🫀🥲
#برای_سلامتیشون_صلوات
@sajad110j
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
ما درکوچه هاۍتنگِزمانہبراےیارۍامـامِغـایبمـان؛ سیلی که هیچ!غصه همنخوردھایم💔! #اللّٰھُمَعَ
آںٖچہامࢪوزگذشٺ↻
ݪفندھبمونۍقشنگټࢪھ
شࢪمندھخستتون ڪࢪدیمツ
فࢪداباڪݪۍفعاݪیټبࢪمیگࢪدیم
ۅضۆیادټۅںنࢪھ🖇
اݪتماسدعاۍشہادٺ🖐🏼
شݕݓۅن مہدۅ؎🖤
یه سلام بدیم به آقاجانمون
حضرت صاحبالزمان "عج" :)🌱
- السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان
السلام علیک یا امام الانس و الجان
السلام علیک یا سیدی و مولای
آقا جان الامان الامان . . .
🖇 #رهبرانه♥️
در کشور عشق مقتدا خامنه ایست
فرماندهی کل قوا خامنه ایست
دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود
امروز عزیز دل ما خامنه ایست😍🌱
_حضرتعشق...!🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صل_الله_علیک_یاابااعبدلله✨🕊
#استوریمونه🌱
@sajad110j
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
دانش آموزان و دانشجویان عزیز ، با اعمال خودتان سعی کنید مردم را به سوی واقعیت ها دعوت کنید ، از شما انتظارات زیادی هست ، انتظار است که نمونه های اسلام باشید و ما باید از بسیاری از کارهائی که برای افراد دیگر انجامش اشکال شرعی ندارد ، بپرهیزیم و باید سعی کنیم نمونه اسلام باشیم و باید سعی کنیم آنچه را که شهیدان از ما می خواستند به انجام برسانیم .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #عبدالعلی_رحیمی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
💚الهی بحق زینب کبری (س) اللهم عجل لولیک الفرج💚
@sajad110j