eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... ✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید 🎩رمان 💞قسمت زنجیر از دور دستانش افتاده بود.. اما دستان عباس.. همچنان از پشت به هم چفت شده بود..😞😓همه ی حرف های سید.. مثل او را .. خیلی بد کرده بود.. خیلی خطا رفته بود..😓😣 بدون اینکه سر بالا کند.. آرام ✨یاعلی✨ گفت.. و بلند شد.. همه پسرها ترسیدند.. و قدمی به عقب برداشتند👥😨😨👥😨😰😨👥 آرام بدون هیچ حرفی.. و بدون نگاه به احدی.. مسیر خانه را رفت.. و حسین اقا پشت سرش می آمد.. به خانه رسیدند.. از شیر آب حوض.. صورتش را شست.. بدون هیچ حرفی با مادر و خواهرش.. مستقیم به اتاقش پناه برد.. و در را به روی خودش.. قفل کرد زهراخانم و عاطفه.. به سمت حسین آقا رفتند.. تا هرچه میخواستند بپرسند.. از آن اتفاق.. یک هفته گذشت.. عباس شرور و تخس.. ساکت شده بود.. عباس.. باز شدنی نبود.. خیلی شده بود... و دوست نداشت.. همدمی برای حرفش داشته باشد.. خلوت داشت.. ✨ .. ..و و ..✨ کل حرف هایی.. که در خانه میزد.. در یک کلمه خلاصه میشد.. (سلام. نه. آره. یاعلی.)همین بود. چند روزی به مغازه نرفت.. هر جا بود.. ساکت بود.. و داشت.. قدم میزد.. و میکرد.. _خدایا من چ کردم..!؟چیشد که به اینجا رسیدم.!!😰 وای اگر سید این کار رو نمی‌کرد.. متوجه نمیشدم...!؟😞😓خدایا.. آبروی چند نفر رو بردم.!؟😭چند نفر رو له کردم با حرف هام..! ای وای من... ای واای😞 رو به روی آینه می ایستاد.. با خشم و غضب.. به می‌نگریست..😡 _هاااا.....؟!؟!؟!😡 چیه...؟؟ بزنم فکتو بیارم پاین..!!؟!!😡😭👊حتما باس بریزی که بفهمن مردی؟! مردی به نعره زدن هس؟؟؟ به فحش دادن هس؟؟تو اصلا میدونی چیه..!؟!؟😡 نشست.. به دیوار تکیه داد.. هی میگفت.. و هی به سرش میزد.. _ای خاک دوعالم بسرت عباس..!😭دل ارباب رو شکستی.. ای بمیری عباس..!😭ای دستت بشکنه عباس...!😭پدر و مادرت رو شرمنده کردی..ای لعنت به تو عباس..😭 باس بهت بگن عباس روسیاه..😭ای بیچاره عباس..😭ای واای😭ای وای از تو عباس😭باس نابود بشی.. ای لعنت بهت عباس.!😭 اشک میریخت.. زمزمه میکرد.. و سجده میکرد.. تمام .. یک لحظه از ذهنش بیرون .. کارش شده بود حساب کشیدن.. بازجویی.. استنتاق کردن از خودش.. کسی کاری به او نداشت.. حسین اقا میدانست..😊که کار سید بی حکمت نیست... به او و کارهایش.. داشت.. زهراخانم اما..😥 نگران حال پسرش بود.. دوست نداشت.. او را ساکت ببیند.. هرچه میکرد.. عباس و خود دار تر میشد.. عاطفه هم..☹️ با مهر و عطوفت خواهرانه.. هرچه میکرد.. قفل زبان عباس را.. نمیتوانست باز کند.. ده روز دیگر هم گذشت.. کم کم حال روحی عباس.. بهتر میشد.. حالا دیگر ساکت.. خود دار.. و آرام.. شده بود.. به مغازه برگشت.. اما دیگر.. خبری از عباس سابق نبود.. خبر بازگشت..رفیق قدیمی حسین اقا در خانه.. شادی را.. به اهل خانه.. برگردانده بود حسین اقا و زهراخانم.. در تدارک مهمانی بودند.. همه به نوعی.. خوشحال بودند.. و بیشتر از همه عاطفه🙈 اقارضا و حسین اقا.. از زمان سربازی باهم رفیق🤝بودند.. اقارضا 🍃کارمند سپاه🍃 بود.. با اینکه چند مدتی.. از هم بودند.. اما دلشان بهم بود.. چند سالی به تهران منتقل شده بودند.. و حالا.. دوباره برگشتند.. و در همین محله.. خانه ای را.. اجاره کرده بودند.. و امشب.. ادامه دارد... 🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽ جوان پشت ميز، وقتے نابودي بسياري از اعمال مرا ديد، نكته جالبے را به من يادآور شد وگفت: "من ديده‌ام برخے انسانهاي دانا، جدای از اينڪه ڪارهاي خود را برای رضای خدا انجامـ مےدهند، اما در ادامه، ثواب ڪارهای خوبے ڪه در دنيا انجامـ مےدهند را به يڪے از چهارده معصومـ هديه مےڪنند."✨🍃✨ انسان‌ها، ممڪن استــ در ادامه زندگے به خاطر گناهان و اشتباهات، ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند، در نتيجه وقتے به برزخ مےآيند، مانند تو دستــ خالے هستند، در اين زمان، آنہا ڪه اين ثوابها را هديه گرفته‌اند به آن شخص سر مےزنند و از او دلجويے مےڪنند.🍃☺️ اين بزرگواران ڪه به اين ثوابها احتياج ندارند، لذا اين اعمال خير را به همان شخص بر مےگردانند. ✨🍃✨ بنابراين به شما توصيه مےڪنمــ ڪه خالصانه اين ڪار را انجامـ دهيد؛ يعنے ثواب تمام ڪارهاي خير خودتان را به مقربين درگاه الهي هديه نماييد." اين مطلب خيلي به دلم نشست. به جوان پشت ميز گفتمــ: چرا خداوند به بعضے از ڪسانے ڪه دين و ايمان درست و حسابي ندارند، اينقدر مال و ثروت مےدهد؟ 🤔🤔 اين ڪار، اهل ايمان را در مورد راه درستــ، به شڪ و ترديد مےاندازد. او هم گفت: "خداوند برخے افراد ڪه از مسير او دور شده و غرق در دنيا شدند و برای دستوراتــ پروردگار ارزشے قائل نيستند را به حال خود رها مےڪند تا در آن سوي هستے به حساب آنها رسيدگے شود. برخي از اين افراد، به محض اينڪه از خداوند چيزی از مال دنيا بخواهند، سريع به آنها داده مےشود تا ديگر با خدا حرف نزنند. به تعبير شما، سريع او را رد مےڪنند ڪه صداي او را نشنوند! 😱😱 برخے از اين افراد فڪر مےڪنند ڪه مقرب خدا هستند ڪه هر چه مےخواهند فراهمـ مےشود، اما در واقع اينطور نيست. اينها به حال خود رها شده‌اند. مےخواهند ڪار خوب ڪنند، اما توفيق نمےيابند. ڪار خيری هم اگر انجامـ دهند، يا باعث فساد مےشود و يا آن را نابود مےڪنند."😣😣😟 من اين گفتگو را به ياد داشتمـ. تا اينڪه سال بعد در يڪ جلسه فاميلے يڪے از افراد ثروتمند بےايمان را ديدمـ. درستــ مصداق همان ڪلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما مےگفت هر چه از خدا بخواهم سريع مےدهد! به او گفتم: ڪدامـ ڪشورها رفته‌ای؟🤨🤔🤔 گفت: بيشتر ڪشورهای دنيا را رفته‌ام و همينطور اسم ڪشورها را برد. گفتم: چند بار تا حالا ڪربلا رفتي؟ چند سفر مشهد رفتے؟🧐🧐 خنده‌ای از سر تمسخر ڪرد و گفت: ڪربلا ڪه فعلا امنيتــ ندارد. اما اگر بخواهمــ يڪ قطار را ڪامل مےخرم و همه را مشهد مےبرم.😏😏 دوباره سؤالم را تڪرار ڪردمـ: چندبار تا حالا مشهد رفتے؟ گفت: يڪبار برای پروژه اقتصادی رفتمــ، اما زود برگشتمــ. گفتم: حرم امام رضا هم رفتي؟ گفت: فرصت نشد. اما اراده ڪنم مےرومـ. بعد يڪی از بزرگترهای هيئت فاميلے را صدا ڪرد وگفت: حاجي، امسال هزينه غذاي ده شب محرم رو به حساب من بذار. اين را گفتــ و بلند شد و رفت.🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ درست يڪی دو شبــ به محرم، اعضاي هيئت به سراغ او رفتند ڪه هزينه غذا را بگيرند، اما خارج از كشور بود! اين آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل هميشه، مردمان عادي هزينه محرمـ را پرداختــ ڪردند. خبر دارمـ ڪه هنوز اين شخص توفيق زيارت مشهد را پيدا نڪرده! ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ .