eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸🇮🇷 ˓
10.4هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
142 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج محمود وقتی فاطمه رو دید خواست بایسته،ولی نتونست.پاهاش دیگه رمق نداشت. به فاطمه نگاه میکرد. فاطمه مثل همیشه بالبخند و مهربان به حاج محمود نگاه میکرد.سلام کرد.حاج محمود بابغض جواب داد. فاطمه دلش گرفت. علی چند قدم عقب تر رفت تا فاطمه متوجه آشفتگیش نشه.پویان نزدیک شد و سلام کرد.بعد از جواب سلام آرام گفت: -مراقب علی باشید،حتی اگه... -خیال تون راحت.همه جوره کنارش هستم..شما فقط سلامت برگردید. -ممنون داداش.هرچی خدا بخواد،همون میشه. پرستاری برای بردن فاطمه اومد. به مادرش نگاه کرد و لبخند زد ولی اشک های زهره خانوم بیشتر شد.دست های مادرشو تو دستش گرفت و گفت: _مامان مهربونم،برای همه محبت هایی که بهم کردی ازت ممنونم.برای همه چی.. حلالم کنید..مراقب زینبم باشید..براش مادری کنید. دست ها شو بوسید و آرام رها کرد. رو به محدثه کرد و گفت: _محدثه جان،حلالم کن،برای عاقبت بخیریم دعا کن. به امیررضا نگاه کرد و گفت: _داداش یادت نره. امیررضا با اشاره سر گفت حواسم هست. دست پدرشو بوسید. -حلالم کنید باباجون.من خیلی اذیت تون میکنم. به همه نگاه کرد.نگاهش روی علی موند،لبخندی زد و گفت: _خدانگهدار. پرستار فاطمه رو برد. همه با اشک چشم به رفتنش نگاه میکردن.زانوهای علی سست شد و تکیه به دیوار روی زمین نشست.حاج محمود روی صندلی نشست. زهره خانوم با ناله گفت: _خدایا،دخترمو بهم برگردون. یک ساعت گذشت. همه نگران بودن ولی قلب علی به سختی می تپید.هوا سنگین بود و نفس کشیدن رو برای علی سخت کرده بود.طوری که نفس کشیدن براش سخت ترین کار دنیا بود.بیحال و رنگ پریده روی صندلی نشسته بود. حاج محمود متوجه حالش شد. کنارش نشست.دست شو تو دست گرفت؛سرد بود،سرد سرد. -علی جان خوبی؟ -اگه فاطمه نباشه،نمیخوام خوب باشم. میخوام منم نباشم. حاج محمود بلند شد که پرستاری رو برای گرفتن فشار علی بیاره.همون موقع پرستاری گفت جراحی تموم شده.علی و حاج محمود پیش دکتر رفتن. دکتر گفت: _..متاسفانه نتونستیم جراحی کنیم.. لخته جابجا شده و به نسبت قبل حساس تر..بیمار هم خیلی ضعیف شده..باید صبر کنیم ببینیم چی میشه. چند ساعت بعد فاطمه به هوش اومد.... ادامه دارد...