eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ مدتے از ماجرای بيمارستان گذشتــ. پس از شهادت دوستان مدافع حرم، حال و روز من خيلے خراب بود. من تا نزديڪے شہادت رفتمــ، اما خودمـ مےدانستمــ ڪه چرا شهادت را از دست دادم!😭😭 به من گفته بودند ڪه هر نگاه حرامــ، حداقل شش ماه شهادت آنان ڪه عاشق شهادت هستند را عقب مےاندازد. روزی ڪه عازمــ سوريه بوديمــ، پرواز ما با پرواز آنتاليا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسهايے بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد. بلند شدمــ و جاي خودمــ را تغيير دادمــ. 😔😢 هرچه مےخواستمــ حواس خودمـ را پرت ڪنمــ انگار نميشد. اما ديگر دوستان من، در جايے قرار گرفتند ڪه هيچ نامحرمے درڪنارشان نباشد.🍃✨🍃 اين دختران دوباره در مقابلمــ قرار گرفتند. نمےدانمــ، شايد فڪر ڪرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. هرچه بود، گويے ايمان من آزمايش شد. گويے شيطان و يارانش آمده بودند تا به من ثابت ڪنند هنوز آماده نيستے. با اينڪه در مقابل عشوه‌های آنان هيچ حرف و هيچ عڪس العملے انجام ندادمــ، اما متأسفانه نمره قبولے از اين آزمون نگرفتم.😢😢 در ميان دوستانے ڪه با هم در سوريه بوديم، چند نفر را ميشناختمــ ڪه آنها را جزو شهدا ديدم. مےدانستم آنها نيز شهيد خواهند شد.🍃✨🍃 يڪے از آنها علی خادمـ بود. علے پسر ساده و دوست‌داشتنے سپاه بود. آرام بود و بااخلاص. در فرودگاه جايي نشست ڪه هيچ ڪسے در مقابلش نباشد. تا يڪ وقت آلوده به نگاه حرام نشود.😔😔 در جريان شهادت رفقای ما، علے هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشتــ. من با خودم فڪر مےڪردمـ ڪه علے به زودی شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟!🤔🤔 يڪے ديگر از رفقای ما ڪه او را در جمع شهدا ديده بودمـ، اسماعيل ڪرمی بود. او در ايران بود و حتے در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايے ڪه بدون حساب و ڪتاب راهے بهشت مےشدند مشاهده ڪردمـ!☺️✋ من و اسماعيل، خيلے با هم دوست بوديم. يڪے از روزهاي سال 1397 به ديدنمــ آمد. ساعتے با هم صحبت ڪرديمـ. او خداحافظے ڪرد و گفت: قراراستــ براے مأموريتــ به مناطق مرزی اعزام شود.🍃✨🍃 رفقاے ما عازمــ سيستان و بلوچستان شدند. مسائل امنيتے در آن منطقه به‌ گونه‌ای استــ ڪه دوستان پاسدار، براي مأموريت به آنجا اعزام مےشدند. فرداي آن روز سراغ علي خادم را گرفتم. گفتند سيستان استــ.🌴🌴 يڪباره با خودمــ گفتمــ: نڪند باب شهادت از آنجا براي او باز شود!؟ سريع با فرماندهے مڪاتبه ڪردمــ و با اصرار، تقاضاي حضور در مرزهای شرقے را داشتمــ. اما مجوز حضورمــ صادر نشد.😑😬 مدتے گذشتــ. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آنها را همراهے ڪنمــ. در یڪے از روزهاي بهمن 97 خبري پخش شد. خبر خيلے ڪوتاه بود. اما شوڪ بزرگے به من و تمام رفقا وارد كرد😲😵. يڪ انتحاری وهابے، خودش را به اتوبوس سپاه مےزند و دهها رزمنده را ڪه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت مےرساند.🕯🕯 سراغ رفقا را گرفتمــ. روز بعد ليستــ شهدا ارسال شد. علے خادم و اسماعيل ڪرمے هر دو در ميان شهدا بودند.😢😔 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 😌👌.•░از ڪسے‌ڪه ڪتاب نمےخونه بترس از اونے‌ڪه فڪر میڪنه خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ