eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت چــهارم تا می‌خواهیم برای مجید گریه ڪنیم، خنده‌مان می‌گیرد داداش مجید شیرینی خانه است. شیرینی محله، حتی آوردن اسمش همه را می‌خنداند اشڪ‌هایشان را خشڪ می‌ڪند تا دوباره دورهم شیرین‌ڪاری‌های مجید را مرور ڪنند عطیه خواهر مجید درباره شوخ‌طبعی مجید می‌گوید:«نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید ڪاری با ما ڪرده ڪه تا از دوری و نبودنش بغض می‌ڪنیم و گریه می‌ڪنیم یاد شیطنت‌ها و شوخی‌هایش می‌افتیم و دوباره یڪدل سیر می‌خندیم. مجید ڪارهای جدی‌اش هم خنده‌دار بود. از مجید فیلمی داریم ڪه هم‌زمان ڪه با موبایلش بازی می‌ڪند برای هم‌رزم‌هایش ڪه هنوز زنده‌اند روضه‌های بعد از شهادتشان را می‌خواند همه یڪدل سیر می‌خندند و مجید برای همه روضه می‌خواند و شوخی می‌ڪند؛ اما آخرش اعصابش به هم می‌ریزد. مجید شب‌ها دیروقت می‌آمد وقتی می‌دید من خوابم محڪم با پشت دست روی پیشانی من می‌زد و بیدار می‌ڪرد این شوخی‌ها را با خودش همه‌جا هم می‌برد. مثلاً وقتی در ڪوچه دعوا می‌شد و می‌دید پلیس آمده. لپ طرفین دعوا را می‌کشید. لپ پلیس را هم می‌ڪشید و غائله را ختم می‌ڪرد. یڪ‌بار وقتی دید دعوا شده شیشه قلیانش را آورد و محڪم توی سرش خورد ڪرد همه ڪه نگاهش ڪردند خندید همین قصه را تمام ڪرد و دعوا تمام شد هرروز ڪه از ڪنار مغازه‌ها رد می‌شد با همه شوخی می‌ڪرد حالا ڪه نیست. همه به ما می‌گویند هنوز چشمشان به ڪوچه است ڪه بیاید و یڪ تیڪه‌ای بیندازد تا خستگی‌شان در برود.» شهید مجید قربانخانی 💐 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
لطفا نظرتون در مورد رمان بگین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک آقا دانیال🙂💔... ما رو هم شفاعت کن عزیزقلبها🌸✨!):-
نزاریم حسرت بعضی چیزا رو دلمون بمونه!(:
نگرانم‌که‌پس‌ازمردن‌من‌برگردی‌ سربردن‌تابوت‌من‌برگردی‌یامهدی💔🚶🏻‍♂
‹.🧡🌱.› _ کسی‌است‌که هر روز ما را صــدا میکند هر روز طلب یار میکند او‌مهدی‌فاطمه‌است..! ما هم باید جــواب ایــن آقـا‌ را‌ بـدیم -هَـل مِـن نـاصِرٍ یَنصُرنـی..؟ 💔 +نَـعَم یــا مَـولـای یــا صــاحــب الزمــان ❤️ بِــاَبــی اَنـتَ و اُمّــی یــا ابــاصــالـح المـهـدی🍃 بــله ای مـولای من ، ای صاحب الزمانم 🌱 پدر و مادرم فدایت ای پدر صالحان ، مهدی جان❤️(:
استغفرالله صلوات بچه‌هیئتی‌فحش‌نمیده! به‌شوخی‌یاجدی‌فرقی‌نمیکنه، بگذاریدکسانی‌که‌ناسزامی‌گویند، تنهاکسانی‌باشندکه‌حزب‌الهی‌نیسـتند! -استادپناهیان.
دوستم‌میگفت: چرافکرمیکنۍشهیددیگہ‌نگات‌نمیکنہ؟! چرافکرمیکنۍامام‌رضاتورونمۍطلبہ؟! چرافکرمیکنۍخدانگآشوازت‌گرفتہ؟! چرا؟ اولاشهیدبہ‌خواست‌تونیومده‌توۍقلبت‌ کہ‌بہ‌خواست‌توبخوادبره‌بیرون دوما‌امام‌رضامآرومۍطلبہ(: خودمون‌نمیریم! گناهامون‌نمیزارن(: سوما... خودت‌ببین‌اصلامنطقیہ‌این‌حرف.. خدااگه‌یک‌هزارم‌ثانیہ نگاشوازت‌بگیره دیگہ‌شش‌هاۍقفسہ‌ۍ‌سینت براۍهمیشہ‌ازڪارمیوفتن!
فقط برای زیبا سازی کانال..♥️
اگه‌می‌خواهۍ‌‌رنگین‌ڪمون‌رۅ‌ببینۍ، باید ٺحمل‌بآرون‌رۅ‌داشتہ‌باشــے،› ꧇)!
فرصٺ‌زندگـے‌ڪَم‌است نجیب‌تر‌از‌آن‌بٰاش‌ڪہ‌برنجانے:)!😌🌿
چـادرش‌دسـت‌نـوازش‌بہ‌سـر‌ِدشـت‌ ڪشید‌دشـت‌هـم‌از‌نـفس‌ِچـادࢪاو، گـل‌میچیـد🙂♥️...!"
مهم‌نیست‌چه‌ڪسی؛‌قفل‌هارو‌میسازھ، -مهم‌اینه‌همه‌ی‌کلید‌ها‌،‌دست‌خداست🌸:)"
خ‌ـیره‌بَرعَڪس‌حَ‌ـرَم، زیرلَـب‌مۍٖگویـَم: نوڪَرَت‌دِل‌ـتَنگ‌اَسـت، خودِت‌ڪآرۍکُـن💔(="
بدست‌آمدن‌‌یک‌‌حال‌خوب، چاشنیہ‌سختی‌‌ڪشیدنہ پس‌هیچوقت‌کم‌نیار:))😌♥️
خواهرم‌سرخی‌خونم‌رابه‌سیاهی چادرت‌امانت‌دادم‌💔(: امانتدارباش...
-ذڪرروزشنبھ.. •❥{یاربَّ‌العالَمین} •❥{ای‌پروردگار‌جهانیان}
بسم رب المهدی...♡
هر کجا بودی تبسّم با تو بود... سلام صبح و عاقبتمون مثال شهــــــدا🌱
رفاقت اگه عکس بود :)❤️
آقای من.. نامه ی عملم سیاه است.. پر از خط خوردگی و مملوِ از مایه ی شرمندگی!! اما میان همه اینها.... ریز و پراکنده، با قلم سفیدنوشته شده ..، «اقرار به دوست داشتن امام زمانش کرده است!» تاج سرم.. شرمنده ام که روی تو تر می شود ز اشک من را به حرمت خوب ها.. ببخش .رآوی 🌱
میگفت: فڪرت‌‌كه‌شد امام‌زمان دلت‌‌میشه‌امام زمانی عقلت‌‌میشه امام‌زمانے تصمیم‌هات‌‌میشه‌امام زمانے تمام‌ زندگیت میشه امام‌زمانی رنگ‌آقارومیگیری‌كم‌کم... 🦋فقط‌اگه‌توی‌فكرت‌دائم امـام‌زمانـت‌باشه... خودتودرگیرامام‌زمان‌کن‌رفیق!! تا فکرگناه هم‌ طرفت‌ نیاد
عـادت‌‌به‌گـناه مثـل‌خـوابیدن‌‌تو‌تختِ گرم‌‌و‌‌نـرم‌‌میمونـه! خوابیدن‌‌روی‌اون‌‌راحـته ؛ اما‌‌بلند‌شدن‌‌خیلی‌سخته! +حواست‌باشه‌به‌چی‌عادت‌میکنی!
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت پـنـجـم مجید قربان‌خانی مجید سوزوڪی نیست داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوڪی» اخراجی‌ها مقایسه ڪرده‌اند. پسر شروشور و لات مسلڪی ڪه پایش را به جبهه می‌گذارد و به‌یڪ‌باره متحول می‌شود؛ اما خواهر مجید می‌گوید مجید قربان‌خانی، مجید سوزوڪی نیست: «بااینڪه خودش از مجید اخراجی‌ها خوشش می‌آمد؛ اما نمی‌شود مجید ما را به مجید اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینڪه مجید سوزوڪی به خاطر علاقه به یڪ دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یڪ‌باره رها ڪرد و رفت. از ڪار و ماشین تا محله‌ای ڪه روی حرف مجید حرف نمی‌زد. مجید سوزوڪی اخراجی‌ها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود. ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارڪ بود. هیچ‌کس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند. همه می‌دانستند ماشین مجید است. برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه این‌ها همه‌چیز را رها ڪرد و رفت.» شهید مجید قربانخانی 💐 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 از خالڪوبی تا شهـادت قسمت شـشـم نصفه‌شب‌ها مجبور می‌ڪردڪله‌پاچه بخوریم مجید در هر چیزی مرام خاص خودش را دارد. حتی وقتی قهر می‌ڪند و نمی‌خواهد شب را خانه بیاید. حتی وقتی نصفه‌شب‌ها هوس می‌کند ڪل خانه را به ڪله‌پاچه مهمان ڪند. حالا مجید نیست و تمام چیزهای عجیب و غیرمنتظره را با خود برده است مادر مجید می‌گوید: «معمولاً دیروقت می‌آمد؛ اما دلش نمی‌آمد چیزی را بدون ما بیرون بخورد. ساعت سه نصفه‌شب با یڪ‌دست ڪامل ڪله‌پاچه به خانه می‌آمد و همه را به‌زور بیدار می‌ڪرد و می‌گفت باید بخورید. من بیرون نخورده‌ام ڪه با شما بخورم. من هم خواب و خسته سفره پهن می‌ڪردم و ڪله‌پاچه را ڪه می‌خوردیم» ساناز خواهر بزرگ‌تر مجید می‌گوید: «زمستان‌ها همه در سرما ڪنار بخاری خوابیده‌اند اما ما را نصفه‌شب بیدار می‌ڪرد و می‌گفت بیدار شوید برایتان بستنی خریده‌ام و ما باید بستنی می‌خوردیم.» پدر مجید هم بعد از خال‌ڪوبی دست مجید به او واکنش نشان می‌دهد و مجید شب را خانه نمی‌آید اما قهر ڪردن او هم مثل خودش عجیب است: «خال‌ڪوبی برای ۶ ماه قبل از شهادت مجید است. می‌گفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمی‌آمد چند بار تڪرار ڪنی. می‌گفت چرا تڪرار می‌کنید یڪ‌بار گفتید خجالت ڪشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر می‌ڪرد شب غذایی را ڪه خودش می‌خورد دو پرس را برای خانه می‌فرستاد. چون دلش نمی‌آمد تنهایی بخورد.» شهید مجید قربانخانی 🌸🌸🌸🌸🌸
چشمت‌به‌نامحرم‌میافتہ اگہ‌خوشت‌نیاد‌مریضی! ولی‌اگہ‌خوشت‌اومد،همون‌موقع‌چشمتوببند😇 سرتو‌بندازپایین‌بگو... یاخیر‌حبیب‌ومحبوب(: یعنی‌داری‌به‌خدامیگی:خدایا(: من‌تورومیخام ؛ ایناچیہ؟!🙃 اینادوست‌داشتنی‌نیستن...😊