eitaa logo
معراج‌عاشقانه🇵🇸
153 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
40 فایل
«بسم ربی» نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست! #یافارس‌الحجاز_ادرکنی🥀 ___________ کپی بجز مطالبی با عنوان #کپی‌آزاد؛ ممنوع می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
و سلام بر ابراهیم که اینبار برنخواست ابراهیم از آتش، نخواست که گلستان کند این آتش را. که سوختن برای مردم، قصه جمعه‌های تعطیل همه و غیر تعطیل تو بود... حالا بگو چگونه به چشم‌های در انتظارت بگوییم اولین جمعه‌ی نبودنت را. چه کسی باور میکند که تو باشی و جمعه‌ای نباشی. چگونه بودی که یک جمعه از نبودنت، تنها به نام شهادتت باورپذیر شدنی‌ست. که نه تنها خودش، که هرکسی هم همراه او، در ره او بود، رفتنی‌ بودُ، بردنی‌ شدُ، خریدنی... خواه آیه‌اللهِ عظمی باشد یا وزیر خارجه، خلبانیُ، سرداریُ، استانداریُ، یک محافظ! سلام بر ابراهیم که مردم آینه‌اش بودند. نشان دادند آنچه را که او بود. مردمی که نه از خانه مادرت تعجب کردند، نه وقتی برادران بدون رانتت را دیدند، و نه حتی زیست ساده‌زیستانه‌ات متعجبشان کرد. آنگونه بودی، که نبودن این همه، حیرت همگان شود. سلام بر ابراهیم آنگاه که فرمودند: «سَیِّدُ القَومِ خادِمُهُم» رئیس هر قومی، خادم آن قوم است. و هرکه بیشتر نوکری کند مردم را، او رئیس است. و چه زیبا نامیدند تورا «سید السادات رئیسی.» ریاستت، نوکری بود و نوکری‌ات سیادت... رئیسی صدایت میزدند اما شیوه‌ات نوکری بود. سید صدایت میزدند اما سیادتت، خادمی بود. و ابراهیم شدی، تا بشکنی دیگری‌هایی را که مردم را برای رای می‌خواستند! نه چون تو، برای مردم... ریاست را برای قدرتِ جناح می‌خواستند! نه چون تو، برای خدمت خلق. و چه پایانی خوشتر از برای کسی که دلسوخته شرمندگی محرومان بود. در برای کسی که دفتر کارش نه کاخ سعدآباد پایتخت که در دل روستاهای سیستان و کرمان و چهارمحال بود. برای کسی که هم‌دم تمام کسانی بود که زیر چرخ سرمایه‌داری، توسعه و اشرافیت‌گراییِ دیگرانی قبل‌تر از خودش له و گم شده بودند! و حالا که همنشین مردی از جنس مردم بودند احساس رویای کودکی را داشتند که خواب نداشته‌هایش را میدید. برای کسی که سختی تهمت و تحقیر و تمسخر را به بوسه‌های پیرمرد خاکی روستای کرمان و سیستان خرید. و برایش فرقی نمی‌کرد پیرمردی باشد نگران زمین بی‌آبش یا پیرزنی در فکر مدرسه روستایش یا کارگرانی که بغض بلند صدایشان، هیچ گوشی را نمی‌خراشید... فرقی نمی‌کرد چقدر درگیر مشکلات کشور باشد، باز حتی نهار آن کارگر ساده هم، فراموشش نمیشد. گمان نمی‌کنم برای تمام شب‌هایی که نمی‌خوابیدی از مشکلات کشور و سهمت تمسخر رسانه‌ها بود، یک شب نخوابیدن ما چیزی بوده باشد. گمان نمی‌کنم نگرانی چند ساعت ما از نبودنت، برای کسی که تمام نگرانی‌ش مردم بود، چیزی باشد. اما چگونه باور کنیم بدن سوخته‌ات را، که برایمان زیادتر از هر زیانی بود. حالا چه کسی جواب آن پیرمرد روستاهای دور را میدهد چه کسی جای تو کارگران هفت‌تپه را به اسم صدا می‌کند. چه کسی نامه‌های ننه مریم ها را می‌خواند. به این مردمی که جمعیت‌شان خیابان‌ها را تحقیر می‌کند چه بگوییم. چه بگوییم به روستازاده‌هایی که عادت کرده‌اند ندیدن نماینده و استاندار و فرماندارهایشان را در عادت دیدن شخص اول اجرایی کشورشان. آقای شهید جمهور! گرچه تو چه خوب و زود شناختی این مردم را اما چه کنیم که ما چه دیر و سخت شناختیم تورا! که در بودنت مظلومیت بهشتی بود و در رفنتنت نجابت رجایی. بدرود و حلالمان کن ای سید محرومان. ای قامت سوخته‌ات، قیامت این مردمان. سیدمحمدهادی صدوقی