#اینگونه_بود ... وقت کم دارم⁉️
🌼کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
🔹فکر میکردم سالخوردهتر که شود، از عبادتش کم میشود. مقداری استراحت خواهد کرد.
٩٠ ساله شد، اما عبادتش کم نشد که هیچ، انگار عاشقتر هم شده بود.
اگر کار روزمرهای پیش میآمد، محال بود از عبادتش بهخاطر آن کار بکاهد.
از خوردن و خوابیدن میزد تا به عبادتش برسد.
🔹یکیدو ساعت پیش از فجر بیدار بود و به مناجات و استغفار مشغول میشد.
تا صبحانه، بهاختلاف فصل، حدود ۵ یا ۶ ساعت عبادت میکرد.
🔹نماز ظهر و عصر با تعقیباتش دو ساعت و نیم طول میکشید. سه ساعت و نیم هم وقتش صرف نماز مغرب و عشا، دعاها و نافله میشد.
بعد از رحلتشان، حساب کردم، دیدم یازده ـ دوازده ساعت در روز به عبادت مشغول بود.
به مطالعهاش، به تدریسش،
🔹به کارهای خانواده هم میرسید و از هیچکدام بازنمیماند.
خوب که فکر میکردم، میدیدم بیراه نبود وقتی میگفت:
🔹«در طول شبانهروز، وقت کم دارم.»
🔺(این بهشت، آن بهشت، ص۶١و۶٢؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
👇👇👇
پاتوق همه بچه شیعه ها 🌹کانال حقیقت ناب🌹
👇👇👇👇
🆔https://eitaa.com/sajjadi3
👆👆👆👆
مهربانی کنید و ما را به دیگران معرفی کنید
🗓 سهشنبه ٢٩ خرداد ماه ١۴٠٣
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️سوز سرما، دانههای ریز برف را با خودش اینطرف و آنطرف میبرد.
▫️روی سنگفرشهای صحن، لایۀ نازک یخ نشسته بود.
▫️خواستیم برویم حرم.
▫️گفتند: «حرم را بستهاند و فقط صحن باز است.»
▫️آقا که شنید، گفت: «حرم را بستهاند؛ درِ عبادت را که نبستهاند!»
▫️همانجا در ایوان صحن، توی سرما نشست.
▫️دعا و نمازش در حرم دو ساعت طول میکشید.
▫️همان دو ساعت را توی سرما نشست.
📚 به شیوه باران، ص ٣٨ (جلد سوم از مجموعه ۵ جلدی داستانهایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتاللّٰه بهجت قدس سره)
🔻مناسبتها:
🔹 درگذشت عالم عارف، استاد اخلاق، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی؛ ١٣۴٢ق.
🗓 سهشنبه ١٩ تیر ماه ١۴٠٣
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
🔸همسایه بودیم.
🔸همسرم فوت شده بود؛ اقوام از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند و چند روز مهمان داشتیم.
🔸سر و صدای مهمانها تا خانۀ همسایهها میرفت؛
🔸مخصوصاً خانۀ آقا که دیوارهایش خیلی کوتاه بود.
🔸یک روز آقای بهجت آمد دم در؛ مقدار قابل توجهی هم پول داد دستم.
🔸بعدها که دست و بالم بازتر شد، خواستم پول را برگردانم.
🔸اول قبول نمیکرد؛
🔸اصرار که کردم، گفت: «پس این پول را میدهم تا برای همسر شما قرآن بخوانند.»
📚 به شیوه باران، ص٣۵
🔻مناسبتها:
🔹 ورود عمربنسعد با سپاه خود به کربلا؛ ۶١ق.
┈┈••✾•✨🏴✨•✾••┈┈•~~~ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤* 🏴🏴کانال حقیقت ناب🏴🏴
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@sajadi43
┈┈••✾•✨🏴✨•✾••┈┈•~~~