.
💠 اهل نجاتیم با حسین
شال عزای ماه محرّم بیاورید
یک خیمه روضه، یک دهه ماتم بیاورید
چندی است رنگ غربت دنیا گرفتهایم
ما را به شهر شاهد مَحرم بیاورید
خالی شده است چشمۀ چشم و گرفته دل
آبی ز اشک و آتش نمنم بیاورید
تا خیمۀ عزای حسینش بهپا کنیم
با اذن فاطمه نخ و پرچم بیاورید
شکر خدا که اهل نجاتیم با حسین
از کربلا به محفل ما غم بیاورید
ما را رها کنید در این دشت لالهگون
"باز این چه شورش است" و کمی دم بیاورید
از خیمۀ غریبی زینب برایمان
اشعار روضههای مجسّم بیاورید
یا از کنار خیمۀ سقای تشنهلب
مشکی ز اشک و آه دمادم بیاورید
تا قلب شرحهشرحۀ ما شهر او شود
شرحی از آن مصیبت اعظم بیاورید
آسان که نیست دیدن مولایمان به خون
ما را به روز واقعه کمکم بیاورید...
✍️ #محمدتقی_عارفیان، محرمالحرام ١٤٤٢
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
ایران نکند به راه ایمان تردید
از حملۀ گرگها نخواهد ترسید
فردا سههزار حاجقاسم روید
از خون همین سه دانشآموز شهید
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۱/۰۸/۰۶
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهیدان_شاهچراغ_شیراز
🌷
.
▪️ألَا وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى الْبَاكِينَ عَلَى الْحُسَيْن
ای اهل عزا، عزای آن شاه رسید
صد شکر که زندهایم و این ماه رسید
ای گریهکنان، بهار اشک آمده است
ای سینهزنان، محرّم از راه رسید
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
🏴 صلی الله علیک یا اباالفضل العباس
▪️ ماه بهخونافتاده
تا عکسی از رخسار ماه افتاد در آب
رفت از جلال و هیبتش آیینه از تاب
برداشت آب و بر لب آورد و فرو ریخت
در حسرت یک بوسهاش خون شد دل آب
پیچید در پایش که دست از او نشوید
شد آب هم پابند آن گیسوی پُرتاب
بگذاشت پا در علقمه دریای غیرت
بگذشت تشنه از کنار آبْ مهتاب
او تشنه رفت و تا قیامت آبِ ناکام
در دل گرفته عکس آن دردانه را قاب
ساقی بهسوی تشنگان میرفت سرمست
تا که به میخانه رساند بادۀ ناب
مشکی پر از امید را بر دوش میبرد
آن شاه خوبان، شیر هَیجا، شمع احباب
بارانی از تیر آمد اما او سپر شد
میرفت در موج خطر بی ترس گرداب
کی از هجوم شبپره ترسد عقابی؟
پولاد کی میلرزد از غوغای سیماب؟
هرگز نلرزد پشت کوه از لشکر کاه
دریا نخواهد شد اسیر چنگ مرداب
از تیرها با جانش استقبال میکرد
تا که بَرد آبی سوی گلهای بیتاب
انداختند از پیکرش دست و نلرزید
تنها امیدش را به دندان کرد قلاب
آن مشک را چون طفل در آغوش میبرد
سقا صدف شد، مشکْ مرواریدِ خوشاب
تا که رساند قطرۀ آبی به اصغر
شاید شود آن غنچۀ پژمرده شاداب
در چشم او تصویری از لبهای تشنه
در گوش او بانگ «عمو بشتاب، بشتاب»
پا تا سرش خون بود و فکر خیمهها بود
تا تشنهکامان را کند از آبْ سیراب
دشت تنش شد بیشهای از تیر دشمن
خون دل او میچکید از چشم نُشّاب
شد تیرها بال و پرش، در اوج میرفت
تا آنکه شد تیری بهسوی مشک پرتاب
هم آب مشک و هم امیدش بر زمین ریخت
شد جام ساقی خالی از آن دُرّ نایاب
دیگر نه شوق راندن و نه پای رفتن
درمانده و نومید شد ماه جهانتاب
با هم یکی شد آب مشک و اشک عباس
از مشک سقا بر زمین میریخت خوناب
شد بوسهگاه تیرها آن ماه خونین
یک تیر هم زد بوسه بر آن چشم جذاب
مرغ دلش یکباره پر زد تا مدینه
چون روضههای فاطمیه دارد آداب
از روضههای فاطمه میمرد اباالفضل
هر بار حرفی مجتبی میزد از این باب
میسوخت عمری از غم زهرا و حیدر
شد بیقرارِ مادر آن محبوب احباب
ناگاه دستی آمد و شقالقمر کرد
افتاد با صورت به خاک آن ماه محراب
دستش جدا فرقش دوتا چشمش پر از خون
در راه وصل دوست شد آماده اسباب
ناگه پسر خواندش صدایی مهرپرور
او دید مادر را به بیداری، نه در خواب
آمد به ساحل کشتی پهلوگرفته
از داغ دلبندش کشید آه جگرتاب
پیچید بوی عطر یاس و سیب در دشت
از خیمهها میآمد آوای "عمو، آب"
شد بار اول که صدا میزد: برادر
ماه بهخونافتاده را خورشید دریاب...
▪️▪️▪️؛
مولا بهسوی خیمهها برگشت تنها
دیگر نه در تن تاب و نه در پاش پایاب
پشتش شکست و باغ امیدش خزان شد
بی چاره شد آن چارۀ خویشان و اصحاب
از علقمه میآمد اما بی علمدار
میآمد و از چشم او میرفت سیلاب
زینب شود کمکم مهیای اسارت
ای وای من از روضۀ خلخال و جَلباب
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴