🚩 سنگر خاطره...
شب عاشورا همه بچهها رو جمع کرد و گفت حر وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد بیایید امشب ما هم حر امام حسین بشیم، بعد گفت: پوتین هاتون رو در بیارید بند پوتینش را گره زد و توش خاک ریخت و انداخت روی گردنش و پیاده توی بیابان شروع به عزاداری کرد. آن شب احمد زمزمه های داشت که تا آن موقع ندیده بودیم.
📕 خط عاشقی، ج۱
#شهید_سیداحمد_پلارک
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
شب عاشورا، سیداحمد همه بچه ها رو جمع کرد و شروع کرد براشون حرف زدن، گفت: حُر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد. بیاید ما هم امشب حُر ِامام حسین(؏) بشیم؛ نصفه شب که شد گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداخت شون روی دوشمون، گفت: حالا بریم! چند ساعتی توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه میکرد تا اون موقع نشنیده بودیم
#شهید_سیداحمد_پلارک
💠 @sajdeh63