🔰 ماه رمضان و شهدا
ماه رمضان را آمده بود خانه به علی می گفت: «امسال ماه رمضان از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.» هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب... وقتی دعا را می خواندند ، توی حال خودش نبود ، ناله می زد ، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت. از دعا که بر می گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
#شھید_مصطفی_ردانی_پور
✅ @sajdeh63
#ماه_رمضان_و_شهدا...
✍ ماه رمضان را آمده بود خانه...
بہ علی مےگفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.»
هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ، از حال مےرفت.
از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط ، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو مےگفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون کہ تموم بشه، من هم تموم مےشم.»
📚 یادگاران جلد هشت
ڪتاب شهید ردانے پور، ص 75
#شھید_مصطفی_ردانی_پور
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
✍ ماه رمضان را آمده بود خانه...
🔸️بہ علی مےگفت: «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.»
🔸️هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید، استغفار مےڪرد، از حال مےرفت.
🔸️از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو مےگفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون کہ تموم بشه، من هم تموم مےشم.»
📚 یادگاران جلد هشت، ڪتاب شهید ردانے پور،ص۷۵
#شھید_مصطفی_ردانی_پور🕊
💠 @sajdeh63