#سکوی_روایتگری
▫️ما آدم هایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکیاش همین صیّاد شیرازی، یکیاش همین بابایی. از این قبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ از این قبیل زیاد داریم. بنده نمونههایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم.من بارها گفتهام اینها را که نیمهی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز -که به قدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت- داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر میافتاد؛ نیمهی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آن وقتها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریهها و بچّههای بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا بهنظرم آن سرگردی یا سرهنگ دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. میشد فکرش را بکنید؟ یک افسرِ ارشد -حالا درجهاش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها- میآید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمدهاند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفادهی از تاریکی، ضربههای نقطهای به دشمن بزنند -آنوقت این جوری بود، اوایل جنگ این جوری بود- همکاری [کند] و از این قبیل.
🎙 راوی: امام خامنه ای عزیز ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
#ارتش_انقلابی
#ما_قوی_هستیم
✅ @sajdeh63
#ما_قوی_هستیم
▫️سوم خرداد روز ملی مقاومت، ایثار و پیروزی، یادآور دلاورمردی های رزمندگان اسلام در فتح غرورآفرین خرمشهر قهرمان مبارک باد.
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
🚩 امروز؛ یادمان شهدای چذابه 📷 تنگهای که هر گوشه آن، آغشته به خون شهیدان است... 💠 @sajdeh63
🚩 روایتگری...
⭕️ امروز؛ سفر به چذابه
آتشباران بود. اصلا انگار شب نبود. آسمان روشن روشن بود. صدام تمام قدرتش را گذاشته بود تا تنگه چذابه را بگیرد، اما مگر ما گذاشتیم؟؟
روزها پشتسر هم خمپاره، خمسهخمسه، کاتیوشا و خلاصه هر چه داشت، روی سرمان ریخت. چذابه شده بود جهنمی از آتش و خمپاره گلوله و بمب های غربی و شرقی اهدایی به صدام که بر سر ما می ریخت. بعثی ها قصد داشتند بستان را پس بگیرند. عبور از چذابه، عبور از ایران عزیز و رسیدن به پیروزی بود. صدام آن روز با تمام قوا آمده بود. خودش هم شخصا آمده بود. روزها، آسمان چذابه با این حجم آتشباران از دود تیرهوتار بود. شبها هم از نور آتش، روشن میشد. اما فرزندان حضرت روح الله نگذاشتند آتش بعثیها سد دفاعی فرزندان وطن را بشکند. با فرماندهی خادمالشریعه ها، علیمردانی ها و مخبری ها مقاومت کردیم. در مقابل دشمن، زخم برداشتیم ولی سر خم نکردیم. چذابه را به جهنمی برای داعشی های دیروز تبدیل کردیم تا این برگ طلایی از تاریخ ایران به نام نسلی نوشته شود که #ما_قوی_هستیم را در عمل اثبات کردند...
روایت نبرد خونین چذابه، روایتی از «اعجاز» رزمندگان غیور ایرانی است؛ اعجازی که رهبرم امامخمینی (ره) در وصف مقاومت رزمندگان در تنگه چذابه به کار برد...
▫️به یادِ تمام خادمین و زائرین راهیان نور در تنگه ای که هر گوشه آن، آغشته به خون شهیدان است. ( عصرِ اول بهمن ۱۳۹۹)
💠 @sajdeh63
🚩 سکوی روایتگری...
🔸️ما آدم هایی را در ارتش داشتیم و داریم که اینها در عمل نشان دادند که در سطوح بالای معنویّتند؛ یکیاش همین صیّاد شیرازی، یکیاش همین بابایی. از این قبیل کم نداریم؛ حالا این افراد معروف و نامدار را من اسم آوردم؛ از این قبیل زیاد داریم. بنده نمونههایش را در خود اهواز که مدّتی آنجا بودیم دیدم و از نزدیک مشاهده کردم.
🔸️من بارها گفتهام اینها را که نیمهی شب بود، بنده از یک تیپی در اهواز -که به قدر یک گردان بیشتر استعداد نداشت- داشتم بازدید میکردم، پهلوی تانک، نظامیِ مسئول تانک ایستاده بود نماز شب میخواند. چه کسی در آن بیابان، در آن هوای سرد به این فکر میافتاد؛ نیمهی شب، وسط زمستان ایستاده بود و نماز شب میخواند. آن وقتها هنوز این حرفهایی که حالا رایج است، گریهها و بچّههای بسیجی و مانند اینها، خیلی باب نشده بود که ما اینها را از نزدیک دیدیم. یا به نظرم آن سرگردی یا سرهنگ دوّمی بود که آمد پیش من با حال تأثّر و نزدیک به گریه، که بنده خیال کردم میخواهد از من درخواست کند که به او مرخّصی بدهیم؛ مثلاً نگرانی دارد و میخواهد مرخّصی بگیرد و از اهواز برود. آمده بود و درخواستش این بود که شماها یک کاری بکنید که شبها که این جوانهای داوطلب با آقای چمران میروند برای به قول خودشان شکار تانک، من هم با اینها بروم. می شد فکرش را بکنید؟ یک افسرِ ارشد-حالا درجهاش درست یادم نیست؛ بگویید سرهنگ دوّمی بود، در همین حدودها- میآید و داوطلبانه میخواهد با جوانهای بسیجی که از تهران آمدهاند و میخواهند شبها بروند در تاریکی یا با استفادهی از تاریکی، ضربههای نقطهای به دشمن بزنند -آن وقت این جوری بود، اوایل جنگ این جوری بود- همکاری [کند] و از این قبیل...
🎙راوی: حضرت امام خامنه ای ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
#ارتش_انقلابی
#ما_قوی_هستیم
💠 @sajdeh63