eitaa logo
ساجدین ری
126 دنبال‌کننده
965 عکس
679 ویدیو
9 فایل
🌷زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست🌷 مقام معظم رهبری 🌸گلچین یاد و خاطرات لاله های شهر ری🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 امام على عليه السلام :  *طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ* . خوشا به حال آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيبهاى مردم باز دارد. ( نهج البلاغة : الخطبة ۱۷۶ ) ✍ *ما به تغییر نیاز داریم* 🔹خانم معلم در یکی از روزهای پاییز مادر یکی از دخترها را خواست. 🔸خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام‌بخش داره. چون دخترتون بیش‌فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمی‌گیره. 🔹ترس به قلب مادر چنگ زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می‌زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. 🔸وقتی همه چیز همان طور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می‌کشم جلوی بچه‌ها دارو بخورم. 🔹خانم معلم پیشنهاد داد وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوه خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. 🔸دختر خوشحال قبول کرد. مدت‌ها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. 🔹خانم معلم دوباره مادرش را خواست. این بار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. 🔸در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می‌کرد. 🔹لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره‌هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! 🔸دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. 🔹مادر گفت: چطور؟ 🔸دختر گفت: هر روز که براش قهوه می‌آوردم، قرص رو داخل فنجون قهوه‌اش مینداختم. این‌جوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. 💢خیلی وقت‌ها تقصیر گردن دیگران نیست. این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍ نعمت‌های بی‌شمار پروردگار 🔹اگر مشکلات شما در زندگی، به بزرگی یک کشتی‌ست، فراموش نکنید که نعمت‌هایتان، به وسعت یک اقیانوس است. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍ به خدا اعتماد کن 🔹پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می‌داد که چگونه همه‌چیز ایراد دارد؛ مدرسه، خانواده، دوستان و… 🔸مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید: کیک دوست داری؟ 🔹و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. 🔸مادربزرگ: روغن چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه! 🔸مادربزرگ: و حالا دو تا تخم‌مرغ؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! 🔸مادربزرگ: آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش‌شیرین چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! حالم از همه‌شان به‌هم می‌خورد. 🔸مادربزرگ: بله، همه این چیزها به‌تنهایی بد به‌نظر می‌رسند. اما وقتی به‌درستی باهم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. 🔹خداوند هم به‌همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم. اما او می‌داند که وقتی همه این سختی‌‌ها را به‌درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. 🔸ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها باهم به یک نتیجه فوق‌العاده می‌رسند. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍ انسان‌ها را در زیستن بشناس 🔹شخصی تعریف می‌کرد که توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت می‌کرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد. 🔸بعد از تمام‌شدن تلفن، رو به گارسون گفت: همه کسانی که در رستورانن، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه. بعد از ۱۸ سال دارم بابا می‌شم. 🔹چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچۀ سه‌چهارساله‌ای رو گرفته بود که بهش بابا می‌گفت. 🔸پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم. 🔹مرد با شرمندگی زیاد گفت: اون روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند. پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش می‌شد امروز باقالی‌پلو با ماهیچه می‌خوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذرخواهی کرد و خواست به‌خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند. 🔸من هم با اون تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش رو فراهم کنه. 💢انسان‌ها را در زیستن بشناس نه در گفتن؛ در گفتار همه آراسته‌اند. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍ روزی دست خداست 🔹ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. 🔸یک ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ. به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به‌خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﻭﻗﺘﯽ روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. 🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. 🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به‌شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:  ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ. 🔸ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. 🔹ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑسﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! 🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ:  ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯی‌اش ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 💢 ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح‌هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁن‌ها ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی‌اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯی‌شان ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن‌ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍ به خدا اعتماد کن 🔹پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می‌داد که چگونه همه‌چیز ایراد دارد؛ مدرسه، خانواده، دوستان و… 🔸مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید: کیک دوست داری؟ 🔹و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. 🔸مادربزرگ: روغن چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه! 🔸مادربزرگ: و حالا دو تا تخم‌مرغ؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! 🔸مادربزرگ: آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش‌شیرین چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! حالم از همه‌شان به‌هم می‌خورد. 🔸مادربزرگ: بله، همه این چیزها به‌تنهایی بد به‌نظر می‌رسند. اما وقتی به‌درستی باهم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. 🔹خداوند هم به‌همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم. اما او می‌داند که وقتی همه این سختی‌‌ها را به‌درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. 🔸ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها باهم به یک نتیجه فوق‌العاده می‌رسند. 🆔 @sajedinrey
🔰 🔅 ✍️ ایمان، اعتماد، امید 1️⃣ روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند. در روزی كه براى دعا جمع  شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت. 🔰 این یعنی ایمان... 2️⃣ كودک یک‌ساله‌اى را تصور كنيد، زمانی كه شما او را به هوا پرت می‌كنيد او می‌خندد زيرا می‌داند او را خواهيد گرفت. 🔰 اين يعنى اعتماد.. 3️⃣ هر شب ما به رختخواب می‌رويم، هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برمی‌خيزيم، با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوک می‌كنيم. 🔰 اين يعنى اميد... 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ تو در قلب دنیا باش 🔹اگر کشتی را در آب ببینی طبيعی‌ست، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. 🔸پس تو در قلب دنیا باش ولی دنیا را در قلبت راه مده. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ زباله‌های درون 🔹بوی رایحه خوش از کسی که زباله حمل می‌کند، برنخواهد خواست. 🔸تا زباله‌ها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار می‌دهد. 🔹زباله‌های درون نیز چنین است، باید آن‌ها را از وجود خود بزدایی. 🔸زباله‌هایی همچون منت، حسادت، حرص، تعصب، خشم، رقابت، مقایسه، تنفر و... 🔹مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق می‌دهد. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ نیکی کوچک بدون‌منت بهتر از نیکی بزرگ بامنت است 🔹مردی روستایی دو پسر داشت. 🔸پسر بزرگ در شهر مشغول تجارت بود و گاهی به روستا می‌آمد و سفره پدر رنگین می‌ساخت. 🔹پسر کوچک‌تر که کمی ضعیف بود با پدر به کوه و صحرا می‌رفت. 🔸روزی پسر بزرگ بر پدر منت نهاد که او‌ را کمک‌حال است. 🔹پدر او را به صحرا برد و درختی در کنار تخته‌سنگی نشانش داد که سایه‌اش در روز بر صخره‌ای می‌افتاد که هیچ‌کس را در آن سایه سودی نبود. 🔸پدر گفت: آن درخت مثال توست. 🔹سپس درخت کوچکی را در وسط صحرا نشان داد که هر چهار طرفش سایه بود و در سایه آن گوسفندان و چوپانان در وسط ظهر آرام گرفته بودند. 🔸پدر گفت: سایه این پسر کوچک من مثل این درخت کوچک‌ است، با آن که سایه او کمتر از آن درخت بزرگ است ولی برای ما هر چهار سمتش سودمند است‌. 🔹کسانی که تو را می‌بینند گمان می‌کنند سایه تو بر ماست در حالی که نمی‌دانند سایه تو برای دوستان تاجر تو در شهر و زن و فرزند و دیگران است، و این سایه برای پدرت بسان سایه آن درخت بزرگ است که بر صخره‌ای افتاده است. 🔸بدان سایۀ کوچک سودمند، بسی بهتر از سایۀ بزرگ غیرسودمند است. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ از خواب برخاستن کجا و از رختخواب برخاستن کجا؟ 🔹روزی شخص سخنرانی در میان گروهی از مردم، از فواید سحرخیزی سخن می‌راند: 🔺ای مردم، همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی‌خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است. 🔸بهلول که در آن جمع بود، گفت: 🔺ای خواجه، تو از خواب برنمی‌خیزی، ز رختخواب برمی‌خیزی و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ ریشه انسان‌ها، فهم آن‌هاست 🔹یک سنگ به اندازه‌ای بالا می‌رود که نیرویی پشت آن باشد. 🔸با تمام‌شدن نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است! 🔹ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن که چطور از زیر خاک‌ها و سنگ‌ها سر بیرون می‌آورد و حتی آسفالت‌ها و سیمان‌ها را می‌شکند و سربلند می‌شود. 🔸هر فردی به‌اندازه این گیاه کوچک، ریشه داشته باشد، از زیر خاک و سنگ، از زیر عادت و غریزه و از زیر حرف‌ها و هوس‌ها، سر بیرون می‌آورد و با قلبی از عشق افتخار می‌آفریند. 💢 ریشه ما همان فهم ماست. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ نعمت‌های الهی در بطن رنج‌ها نهفته‌اند 🔹شغل مردی تمیزکردن ساحل بود. 🔸او هر روز مقدار زیادی از صدف‌های شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع‌آوری می‌کرد و مدام به صدف‌ها لعنت می‌فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می‌کردند. 🔹او باید هر روز آن‌ها را روی هم انباشته می‌کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می‌داد. 🔸روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدف‌های بدبو درست کرده بود، خلاص کند. 🔹او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. 🔸یک سال بعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. 🔹وقتی به آنجا رسیدند، مرد نظافتچی نمی‌توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید: چطور توانستی چنین ثروتی را به‌دست بیاوری؟ 🔸مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه‌ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می‌داد و تو قبول نمی‌کردی. در تمام صدف‌های نفرت‌انگیز تو، مرواریدی نهفته بود. 💢بیشتر وقت‌ها هدیه‌ها و موهبت‌های الهی در بطن خستگی‌ها و رنج‌ها نهفته‌اند، این ما هستیم که موهبت‌هایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می‌دهد، ندانسته رد می‌کنیم. ‌‎  🆔 @sajedinrey
✍️ امضای خدا پای تمام آرزوهاتون 🔹بعضی چک‌ﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد نمیﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ‌ﺟﺎی ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﺎنک ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ می‌ﺷﻨﺎﺳﺪ. 🔸ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ‌ﻭﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ چک دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ! یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ یک ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ. 🔹ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ. 🔸ﭘﺲ ﺍﮔﺮ کسی ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻛﺮﺩ و خواست تو را زمین بزند؛ ﻫﻴﭻ ﻧﺘﺮﺱ! ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ چک ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻣﻀﺎی ﺩﻭﻡ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ. 🔹ﻳﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﻭ ﻳﺎ نمیﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ‌ﺳﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ. ◽‏اگر تیغ عالم بجنبد زجای ◽نبرّد رگی تا نخواهد خدای 🆔 @sajdinrey
🔅 بی محاسبه عشق بورز مردی نزد عارفی رفت و گفت ۳۰ سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمی‌بیند. عارف در پاسخ گفت: اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی، اتفاقی برای تو رخ نخواهد داد چون کارت خالصانه نبود و مردی محاسبه‌گر هستی، در غیر این‌صورت چگونه می‌توانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟! وقتی معامله در کار باشد، عشق و عبادت ارزشی ندارد و تو را به جایی نمی‌رساند. بی‌دلیل و محاسبه عشق بورز و بی‌ریا عبادت کن تا همه چیز را به دست بیاوری. 🆔 @sajedinrey
🔆 فضیلت ذکر صلوات ذکرها سه دسته هستن : یه دسته پاک کننده اند؛ گناه و زشتی رو پاک میکنن؛ مثل: «اَستغفرالله» یه دسته مدادند؛ برامون حسنه مینویسند؛ مثل: «الحمدلله»،«سبحان الله» و«لااله الاالله» امّا یه ذکری هست؛ که هم پاک میکنه و هم مداده،گناهان را پاک میکنه بجاش حسنات مینویسه!!! و اون ذکر: صلوات بر محمد و آل محمد 🆔 @sajedinrey
🔅 💠این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید💠 رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را بازمی‌کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می‌گذاشتند. اولین مشتری که می‌آمد، به او جنس می‌فروخت و بلافاصله کرسی را داخل مغازه می‌آورد (یعنی دشت نمودم). مشتری دوم که می‌آمد و جنسی می‌خواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت، نگاه به بیرون می‌کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی‌اش بیرون است و دشت نکرده. آن‌وقت اشاره می‌کرد برو آن دکان (که کرسی‌اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین‌شکل هوای هم‌دیگر را داشتند. این‌گونه جوانمردی و انصاف می‌چرخید و می‌چرخید وسط زندگی‌ها و سفره‌ها. 🆔 @sajedinrey
پیرمردی نارنجی‌پوش در حالی‌که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت: به این بچه کمک کنید. یک ماشین بهش زد و فرار کرد. پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل داره و باید هزینه اش رو پرداخت کنید. پیرمرد گفت: اما من پولی ندارم، پدر و مادر این بچه رو هم نمیشناسم. خواهش میکنم عملش کنید، من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم. پرستار گفت: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید. پیرمرد پيش دكتر رفت؛ اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه. صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می‌اندیشید. ⭕️ گاهی اوقات تا اتفاقی برای خودمان پیش نیاید، به فکر ابعاد مختلف آن نیستیم. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ به آنچه می‌گویی عمل کن 🔹از ملانصرالدین پرسیدند: اگر دو تا اتومبیل داشته باشی و یکی دیگر اتومبیل نداشته باشد حاضری یکی از آن دو را بدهی!؟ 🔸گفت: بله کاملاً حاضرم همین حالا. 🔹گفتند: اگر دو تا الاغ داشته باشی، حاضری یکی را بدهی به کسی که الاغ ندارد! 🔸گفت: نه، با این مخالفم. این کار را نمی‌توانم انجام دهم. 🔹گفتند: چرا؟ اینکه همان منطق است و همان نتیجه. 🔸گفت: نه، این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم، ولی دو تا اتومبیل ندارم! 🔹بسیاری از مردم تا زمانی به شعارهای زیبایشان پایبند هستند که منافع خودشان در خطر نباشد. آن‌ها قشنگ حرف می‌زنند، اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه می‌گویند رفتار نمی‌كنند. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ هر عملی که از روی خشم باشد، محکوم به شکست است 🔹پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت. شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. 🔸پادشاه عصبانی شد و  با شمشير به شاهين زد. 🔹پس از مرگ شاهين، پادشاه در مسير آب، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود. 🔸وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. 🔹مجسمه‌ای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بال‌هايش نوشت: یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند. 🔸روی بال ديگرش نوشت: هر عملی كه از روی خشم باشد، محكوم به شكست است. 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ رزق‌وروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست 🔹در یک روز سرد، از منزل خود به‌سوی محل کارم خارج شدم. 🔸برف بود. برای اینکه دست‌هایم گرم شود آن‌ها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتاب‌گردان پیدا کردم. آن را بیرون آورده و با دندان شکستم. 🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برف‌ها افتاد. 🔸ناخواسته خم شدم که آن را بردارم اما پرنده‌ای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید. 🔹فهمیدم که رزق‌وروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست. 🔸این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب، در دست و جلوی چشممان هست، دلخوشیم و خیال می‌کنیم که همه‌اش رزق‌وروزی ماست. ولی همین که می‌خواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما می‌گیرند و به شخص دیگری می‌دهند. 🔹تمام عمر کار و تلاش می‌کنیم تا مالی پس‌انداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوخته‌ایم رزق‌وروزی ما نیست. 🔸اندوخته ما رزق‌وروزی کسانی می‌شود که بعد از ما می‌خورند یا در زمان حيات نصیب آن‌ها می‌شود و می‌خورند. 🔹رزق‌وروزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم. نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران باشد. 🌹 https://eitaa.com/sajedinrey https://eitaa.com/sajedinerey https://ble.ir/sajedinrey
🔅 ✍️ دستت در دست خداست 🔹ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ، ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ می‌گیرد. 🔸گاهی ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ، ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کند. 🔹گاهی ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ، ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ می‌کند ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ می‌پوﺷﺎﻧﺪ. 🔸گاهی ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ، ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ می‌کند. 💢 پس ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ می‌گیری، ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ. https://eitaa.com/sajedinrey https://eitaa.com/sajedinerey https://ble.ir/sajedinrey
🔅 ✍️ به خدا نزدیک شو 🔹در پای منبر عالِمی بزرگ مردم زیادی می‌نشستند. روزی عالم متوجه شد جوانی مدتی است که در پای منبر او حاضر نمی‌شود. پس سراغ او را گرفت. 🔸گفتند: آن جوان دیگر از خانه بیرون نمی‌آید و مشغول عبادت است. 🔹عالِم پیش او رفت و پرسید: ای جوان! چرا درب خانه بر روی خود بسته‌ای و عبادت می‌کنی؟ 🔸جوان گفت: برای نزدیک‌شدن به خدا باید درب بر روی خود بست و خانه‌نشین شد. 🔹عالم گفت: هرگاه دیدی به مردم نزدیک‌‌تر می‌شوی و در میان مردم و برای مشکلات آنان همت می‌کنی، بدان به‌ خدا نزدیک شده‌ای. تو که درب بر روی خود بسته‌ای و از مردم گریزان هستی بدان از خدا دورتر می‌شوی. 💠 چه زیبا مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه فرمودند: كُن فِی النَّاس فَلا تَكُن مَعَهُم؛ در میان مردم باش، اما مانند آنان مباش. (یعنی دلت با خدا باشد و جسمت در بین مردم) 🆔 @sajedinrey
🔅 ✍️ زندگی شبیه یک داستان است 🔹زندگی شاید شبیه به یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهی‌ست که سال‌ها خوانده می‌شود و همه از خواندنش لذت می‌برند چون پر از حرف و درس است. هرچند که گاهی داستان‌های کوتاه هیچ حرفی برای گفتن ندارند به‌جز «به دنیا آمد... از دنیا رفت». 🔹گاهی زندگی داستان بلندی‌ست که بیهوده ادامه پیدا کرده تا یک پایان خوب برای آن پیدا شود که نمی‌شود. 🔸هر انسانی نویسنده داستان زندگی خودش است. به دنیا می‌آید و شروع می‌کند به نوشتن داستان. 🔹وسط نوشتن (وسط زندگی) کم‌حوصله می‌شود، عصبی می‌شود، شاد می‌شود، عاشق می‌شود، خوب و بد را می‌بیند و اگر خوش‌شانس باشد و فرصتش تمام نشود کم‌کم داستان زندگی را یاد می‌گیرد. 🔸گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمی‌گذارد آنچه را دوست دارد بنویسد و زندگی کند، پس شروع می‌کند به حذف‌کردن، به سانسورکردن فصل‌هایی از داستان زندگی. 🔹گاهی کسانی وارد داستان زندگی‌مان می‌شوند که مسیر داستان را عوض می‌کنند. قلم را دست می‌گیرند و آن‌ها داستان زندگی‌مان را می‌نویسند. 🔸یادمان باشد قلم زندگی‌مان را دست چه کسانی می‌دهیم. 🔹کاش برای داستان زندگی‌مان یک پایان خوب پیدا کنیم و پایان داستان همانی باشد که‌ به‌خاطر‌ آن شروع به نوشتن داستان کردیم. @sajedinrey
🔅 ✍️ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌ سرشت 🔹بزرگی در یکی از خاطرات کودکی خود تعریف می‌کرد که یاد دارم در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب‌ها برمی‌خاستم و نماز می‌گزاردم و به زهد و تقوا رغبت بسیار داشتم. 🔸شبی در خدمت پدر نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می‌خواندم. 🔹در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده‌اند.  🔸پدر را گفتم: از اینان کسی سر برنمی‌دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته‌اند، بلکه مرده‌اند. 🔹پدر گفت: تو نیز اگر می‌خفتی بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ " " رسانه ی شهدا👇👇👇 ╭┅──❅❁❅──┅╮ @sajedinrey ╰┅───❁───┅╯