eitaa logo
سجاد رستم پور
164 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
149 ویدیو
327 فایل
خداوند جز خوبان را برای لقای خویش بر نمی‌گزیند. شهید آقاسید مرتضی آوینی جهت ارتباط @abdozzahra0313
مشاهده در ایتا
دانلود
چند سالی بود هر سال به نیابت از یک شهید، راهی زیارت می شدم یکبار به نیابت از یکبار به نیابت از و آن سال، به نیابت از او، راهی زیارت شدم هر چند که در این دل، هر چیزی بود جز خلوص و یاد اونا . . . چند بار دوستانم گفته بودند که قیافه ات شبیه شهید است ، ما هم باور کرده بودیم اشتباه نمی گفتند ، کم‌و بیش قیافه ام شبیهش بود اتفاقا چند بار هم زائرینی که به زیارت مزارش در وادی السلام آمده بودند، به این مطلب اشاره کردند حتی یکی فکر می کرد برادرش هستم . . . هر چند که من به همه ی شهدا علاقه دارم ، ولی این حرف ها و اندک شباهت ظاهری باعث شد ما به آقا هادی دل ببندیم . . . هر وقت رفقا از شباهت ما حرف می زنند، از خجالت آب میشم من کجا و هادی ذوالفقاری کجا تو دلم میگم کسی شبیه شهداست که عملش شبیه شهدا باشه نه منی که هیچ چیزم رنگ و بوی شهدا رو نداره . . اینکه آرزوت شهادت باشه و هیچ چیزت شبیه شهدا نباشه ، کم دردی نیست اینکه چیزی رو بخوای و نتونی بهش برسی اینکه نتونی مثل اونا مرد بشی و مردونگی کنی . . هادی جان هر چند که شاید تو مرا رفیق خودت ندانی اما من تو را رفیق خودم می دانم و به عشق وصال شما زندگی می کنم و حاشا رفیق به فکر رفیقش نباشد کاری کن که باطنم نیز مانند ظاهرم شبیه تو شود و از این قافله جانمانم جاموندگی خیلی سخته @sajjad_rostampour
﷽ یکی از مهم ترین مسائلی که سید عباس ( مربی شهید ابراهیم هادی ) به ابراهیم تاکید می کرد بحث حیا بود. می گفت : اگر کسی با حیا بود ، امید به سعادتش هست ، اما انسان بی حیا دین ندارد. ابراهیم تحت تاثیر او همیشه لباس های گشاد می پوشید. هیچگاه در حضور دیگران لخت نمی شد. ما ابراهیم را در بیشتر ورزش ها دیده بودیم. او در پینگ پنگ و والیبال و حتی فوتبال نابغه بود. یکبار ابراهیم در فوتبال ، روی آسفالت برگردان زد ! یعنی اینقدر انعطاف بدنی و توانایی داشت! اما یادم نمی آید که با ابراهیم استخر رفته باشم. این هم بر می گشت به حیایی که داشت. شاید استخر هم می رفت اما همراه رفقا نبود. در مورد کشتی و لباسی که یک کشتی گیر می پوشد، ابراهیم معمولا دو بنده ای تهیه می کرد که پارچه دار باشد. بلندترین دو بنده را می خرید . در حضور دیگران لخت نمی شد. معمولا لباس کشتی را در خانه ، زیر لباس هایش می پوشید و در سالن فقط لباس هایش را عوض می کرد. این حیا در تمام مراحل زندگی ابراهیم دیده می شد. در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت . 📚 ، ج۲، ص ۳۸ @sajjad_rostampour
از پیروزی انقلاب یک ماه گذشت. چهره و قامت ابراهیم بسیار جذاب تر شده بود. هرروز در حالی که کت و شلوار زیبا می پوشید به محل کار می آمد . محل کار او در شمال تهران بود. یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است. در حال خودش بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داداش ابراهیم چیزی شده؟ گفت نه چیز مهمی نیست. اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده. گفتم : اگر چیزی هست بگو شاید بتوانم کمک کنم. کمی سکوت کرد. به آرامی گفت چند روزه که دختری بی حجاب توی محله به من گیر داده. گفته تا تورو بدست نیارم ولت نمیکنم . رفتم تو فکر . بعد یک دفعه خندیدم. ابراهیم باتعجب سرش را بلند کرد و پرسید : خنده داره؟ گفتم: داداش ابراهیم ترسیدم ؛ فکر کردم چی شده؟! بعد نگاهی به قد و بالای ابراهیم انداختند و گفتم: با این تیپ و قیافه تو داری این اتفاقات خیلی عجیب نیست. گفت یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده؟ لبخندی زدم و گفتم شک نکن. روز بعد تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود سر کار. بدون کت و شلوار. فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر، حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود. ابراهیم این کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از دست افکار شیطانی رها شد. 📚 کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۵۵ @sajjad_rostampour