eitaa logo
امور ایثارگران وزارت نیرو
7.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
58 فایل
✨️رویدادهای ایثارگران"وزارت نیرو" 🔹️پیشنهادات و درخواست های خود را با اعلام شماره همراه ارسال و ما را درتحقق اهداف سازمانی یاری فرمایید✍️ ارتباط با ما @Niro_esar سامانه ساجون sajoon.ir پایگاه خبری ایثارگران وزارت نیرو news.sajoon.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس 🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛ کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی، روایت‌های ناب مادرانه... 💌 برشی از کتاب: دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. 📖 درگاه این خانه بوسیدنی است 🖊️ به قلم: زینب عرفانیان ــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
📚 💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس 🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛ کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی، روایت‌های ناب مادرانه... 💌 برشی از کتاب: دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. 📖 درگاه این خانه بوسیدنی است 🖊️ به قلم: زینب عرفانیان ــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
📚 💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس 🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛ کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی، روایت‌های ناب مادرانه... 💌 برشی از کتاب: دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. 📖 درگاه این خانه بوسیدنی است 🖊️ به قلم: زینب عرفانیان ــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
📚 💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس 🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛ کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی، روایت‌های ناب مادرانه... 💌 برشی از کتاب: دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. 📖 درگاه این خانه بوسیدنی است 🖊️ به قلم: زینب عرفانیان ــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://news.sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
📖؛ روایت زندگی ام‌الشهدا فخرالسادات طباطبایی مادر چهار شهید 📖 زندگینامه شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر 📖 خاطرات ناگفته فروع منهی مادر شهیدان خالقی پور 📖 روایت زندگی مادر شهیدان کارکوب زاده 📖 داستان زندگی شهید حریم امنیت محمدحسین حدادیان به روایت مادر 📖؛ تحلیلی گذرا بر مبارزات هوشمند حضرت زهرا(س) 📖؛ برش‌هایی کوتاه از زندگی و زمانه‌ی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها 📖؛ مادرانه‌‌هایی دربارۀ شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📖؛ زندگینامه داستانی شهید حاج ابوالفضل شاطری به روایت مادر شهید 📖؛ عارفانۀ نوجوان شهید رضا پناهی به‌روایت مادر 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛
📚 💠 مادرانه ترین کتاب دفاع مقدس 🍂روایت زندگی مادر شهیدان خالقی پور؛ کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی، روایت‌های ناب مادرانه... 💌 برشی از کتاب: دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. 📖 درگاه این خانه بوسیدنی است 🖊️ به قلم: زینب عرفانیان ــــــــــــــــــــــــ 🚩همسنگر مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو ┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓ https://sajoon.ir/ https://eitaa.com/sajoon_ir ┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛