eitaa logo
سلام | پرسمان معرفتی
502 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
144 فایل
مدیر کانال: مهدی عزیزان ارتباط با مدیر: @M24_Azizan Mahdiazizan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 در مسجدالنبی(ص) نذر امام جعفر صادق(ع) در مسجد النبی چه مؤدّب نشسته‌اند از خلسه‌ صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیشِ منبرند محوِ نگاهِ شارحِ مذهب نشسته‌اند با ورد صبحگاهِ امامند هم‌نفَس گاهی شهید جذبه‌ یارب نشسته‌اند مثل ابوبصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته‌اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهب‌اند خود معترف به جهل مرکب نشسته‌اند پیران فقه و فلسفه احساس می‌کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته‌اند آن قوم بی‌ستاره در آن سو منجّم‌اند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته‌اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته‌اند پهناورست گستره خطبه‌های او آنجا چه بی‌شمار مخاطب نشسته‌اند یاللعجب از آن همه دشنامِ گاه‌گاه در ماهتاب یکسره با تب نشسته‌اند بر منبرست او که شکوهش زبانزدست شمس الضحی‌ست صادق‌آل‌محمد است. ✍ @salaam_porseman
💐 یک بغل یاس دستمالی سفید در دستم، آمدم سیبی ازحرم ببرم چشم برشمع وشمعدانی ها ،یک بغل یاس -دست کم-ببرم آمدم با مسافران حرم ، بتکانم تمام چشمم را سیزده بندگریه بنویسم، باخودم سوز محتشم ببرم درمسیر رواق آیینه، دارم از دل غبارمی چینم تا درین روضه بااجازه ی تان، ناگهان دست برقلم ببرم ناگهان صحن، حوض کوثرشد، دیدم اینجا به چرخ آمده ام تا که درباغ سوره ی طاها، سیب سرخی به هرقدم ببرم دردلم یاکریم های کبود بین هربیت، بال بال زدند اصلا اینجاشگفت نیست اگر روی دستم ستاره هم ببرم درقمم یامدینه؟حیرانم، یاکه درمشهدم نمی دانم مانده ام ای کریمه ای بانو! چه ازاین ساحت کَرم ببرم؟! @salaam_porseman
🖤 خادم‌الرضا (ع) . نشسته‌ام که از این جاده ناگهان برسی از این کرانه بیایی به بی‌کران برسی به شهر سوختگان بنگری سراسیمه میان مرثیه‌ی باغ ارغوان برسی تهمتن است به چاه و شغاد می‌خندد خدا کند که شبی دست بر کمان برسی به زیر سقف ترک‌خورده خفته‌اند، مگر بدون وقفه به سیلاب سیستان برسی در این غبار، ببین حال‌ و روز خوزستان مگر به خاک شهیدان بی‌نشان برسی میان هلهله‌‌ی بت‌تراش‌ها وقت است تبر به دوش، به میدان در این میان برسی بت بزرگ، به ما موذیانه می‌خندد هزار بتکده باقی‌ست تا به آن برسی تکان نخورد کلاه سوار شطرنجی خدا کند که به داد پیادگان برسی میان زمزمه‌ی باغبان پیر، مگر به داغ وسعتی از لاله‌ی جوان برسی نشسته‌اند به امید کدخدایان باز خدا کند که «بیایی به دادمان برسی» خوشا که با هیجان مسافران حرم و ان یکاد بخوانی به جان جان برسی زمانه، در قرق گردباد فتنه و تو در استغاثه‌ی «یا صاحب‌الزمان!» برسی تو آمدی که هوادار چشمه‌ها باشی به درد ایل تهی‌دست ناتوان برسی در این قبیله تویی خادم‌الرضا و خوشا از آن ضریح پر از حس آسمان برسی ظهور دولت عشق است در سیادت تو نشسته‌ام که از این جاده ناگهان برسی ✍ @salaam_porseman
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 شور فرات 🟥 شاعر: 🟥 خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری 🟥 تدوین و تصویرسازی: محمد عرب احمدی ⬛ کاری از مرکز فضای مجازی حقیق @salaam_porseman
به استقبالِ نصرالله 👈 برای مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت، سید حسن نصرالله از آن بالا میانِ لشکری خونخواه می‌آید به استقبالِ نصرالله، ثارالله می‌آید کنارِ علقمه با گریه بنشینید ای مردُم که فردا حضرتِ عباسی از این راه می‌آید سواری تشنه، دست افشان، کنار رود می‌افتد سواری تشنه با مشک و عَلَم ناگاه می‌آید دلم قربانی زخم قدم‌های شهیدی باد که با پای خودش هر دم به قربانگاه می‌آید کجای این مصیبت‌نامه‌ام یارب که از هر سو هزاران دشنه امشب بر گلوی ماه می‌آید ببین گُلدوزیِ سرخِ شهادت را که غیر از آن تمامِ جامه‌ها بر قامتش کوتاه می‌آید به دیوارِ تلاویو است با تیغ ستم‌سوزش که کوهِ آهن آن جا پیشِ چشمش کاه می‌آید. ✍ @salaam_porseman
🥀 ترکیب‌بند زهرایی ۱ اینجا چقدر شعله وزیده است پشت در باغ این چنین کبود که دیده است پشت در در کوچه‌های هاشمی آتش شروع شد یا هق‌هقی بریده‌بریده است پشت در؟ بر مصحفی کبود هیاهوی شعله‌هاست یا جبرئیل جامه دریده است پشت در زنبیلی از ستاره و خرما به خاک ریخت از نخل مهربان که خمیده است پشت در تاریک شد مدینه، اذان بلال کو؟ تاریک شد که نعش سپیده است پشت در با دست بسته غیرت حیدر چه می‌کند؟ در رقص شعله، فاتح خیبر چه می‌کند؟ ۲ با‌ های‌وهوی و هلهله هیزم می‌آورند سهم مدینه -قحطی گندم- می‌آورند گم‌ کرده بین بادیه ماه غدیر را شب‌باورند و رو به توهّم می‌آورند بر روضةالنبی صفی از شعله بسته‌اند هی ذوالفقار را به تلاطم می‌آورند! دارالشفای هر دو جهان شعله‌ور شده هیزم برای دفعة چندم می‌آورند؟ یاللعجب! دو دست علی بسته، کف‌زنان او را میان حیرت مردم می‌آورند شب، برگی از صحیفة اسرار فاطمه ا‌ست سجاده‌های نافله سرشار فاطمه‌ است ۳ شمشیرها کشیده، لگدها به در زدند یعنی به باغ سورة طاها تبر زدند پوشیده بود ابر کبودی مدینه را در شعله، قمریان حرم بال‌وپر زدند خون‌خواه کشتگان تو بودند یا علی! بر تو هزار مرتبه زخم جگر زدند یا فضه! یک ستارة کوچک شهید شد با تازیانه تا به گلویش شرر زدند خورشید دست‌بسته به‌ناگاه در خسوف سیلی به ماه تا که از آن بیشتر زدند بر محکمات سورة والشمس کافرند بسیار طعنه‌ها که به شق‌القمر زدند زخم بتول با جگر مرتضی چه کرد؟ روح‌القُدُس ز غربت خیرالنسا چه کرد؟ ۴ هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست در کوه و در درخت، شکوه قیام توست در هر بهار زخم فدک تازه می‌شود در هر گل محمدی آهنگ نام توست چشمی که در جزیرة مجنون به خون نشست دیگر شهید گم‌شدة صبح و شام توست وقت نماز شب که دل آهسته بشکند سوگند می‌خورم که به طوف مقام توست بین دعای ندبة چشمم ظهور کیست؟ دستی به تیغ شعله‌ور انتقام توست ترکیب‌بند سوخت، دل من دونیم شد در سینه‌ام مدینه‌ای امشب یتیم شد ✍ @salaam_porseman
| مُنادی | نذر غربت امام هادی(ع) . این غزل را از کجا با من مُنادی می نویسد؟ درگذار بادهای بامدادی می نویسد جذبه ی ماه رجب برده است اورا باز اما؛ ازورق گردانی ماه جمادی می نویسد گوش برنقاره ها درحضرت شاه خراسان نامه بارسم الخطی باب الجوادی می نویسد تاسوادسامرایم می برد چون ابرشبگیر حرز بازو رابه خطی اجتهادی می نویسد چشم می دوزد به رفت وآمد دارالخلافه لعنت الله علی کل الاعادی می نویسد مسجدآدینه است وابن ملجم های بسیار شرحی از نامردمی ونامرادی می نویسد غرق غربت هندسی های کدامین گنبداست این؟ باتمام گریه اینجا نام هادی می نویسد باخودش می گوید ای دل سامرا بغض مدینه است مصرع ازاین دست راغیر ارادی می نویسد می نشیند دست بردیوار سرداب مقدس باتمام انتظار"این فوادی"می نویسد ازسفربرگشتم امادردلم حس غریبی است این غزل راهمنفس بامن منادی می نویسد . . ✍ . @salaam_porseman
🦋 نذر امام جعفر صادق (ع) در مسجد النبی چه مؤدّب نشسته‌اند از خلسه‌ی صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیشِ منبرند محوِ نگاهِ شارحِ مذهب نشسته اند با ورد صبحگاه امامند همنفَس گاهی شهید جذبه‌ی یارب نشسته اند مثل ابو بصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهبند خود معترف به جهل مرکب نشسته اند پیران فقه و فلسفه احساس می کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجمند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته اند پهناورست گستره ی خطبه های او آنجا چه بی شمار مخاطب نشسته اند یاللعجب از آن همه دشنام گاه گاه در ماهتاب یکسره با تب نشسته اند بر منبرست او که شکوهش زبانزدست شمس الضحی ست صادق آل محمد است @salaam_porseman
. . مهتاب گل انداخته، تکبیر بگویید! ای شب‌شکنان - دست به شمشیر- بگویید رد می‌شود از چشمه‌ی شیرین شما ماه شیرین‌دهنان! از شکر و شیر بگویید تر کرده گلو را گل داوودی بی‌تاب این زمزمه با صوت مزامیر بگویید یاللعجب از بیشه‌ی شیران چه خروشی‌ست پژواکی از آن را به «عجبشیر» بگویید بر قلّه سفرنامه‌ی سیمرغ وزیده است بالی نتکاندید اگر دیر، بگویید یا شرح خوش چلّه‌ای از شیخ نشابور یا حکمتی از عارف کشمیر بگویید «ماه شب ما سیّد خورشیدجبینی‌ست» با هلهله «ای مردم بی‌پیر» بگویید از سیّد آیینه‌فروشان غزلی سبز با قافیه‌ی روشن اکسیر بگویید در حنجره‌اش عطر سلام و صلوات است آفاق از آن حنجره‌تسخیر بگویید با نامه‌سیاهی‌ست دلم چشم به مهتاب از نور بر این پنجره تفسیر بگویید ✍ .@salaam_porseman