eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
83 دنبال‌کننده
8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
154 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹قابل توجه بانوان👱🏻‍♀ مؤمن 👈با دقت مطالعه بفرمایید. 👌 🌸 مطمئن باش مردی که تو را دوست داشته باشد نسبت به تو دارد!! شک نکن! 🦋 مردی که دوستت ندارد , برایش فرق نمیکند... چه بپوشی👗...کجا بروی...کی برگردی...با کی باشی...توی پیج چه عکسی بگذاری یا پروفایلت چه عکسی باشد... . 🌸 مردی که توست میخواهد همه چیزت....زیبایی ات...عاطفه و عشقت...زنانگی ات... پاکی و عفتت... همه صرفا و منحصرا برای خودش باشد و بس، نه هیچ کس دیگر!! 🦋دوست ندارد با پخش عکسهایت تو را عمومی کند.... دوست ندارد و ات توجه مردان دیگر را جلب کند... نمیخواهد چشم هرزه ای شکارت کند... نمیخواهد وسیله دیگران شوی... نمیخواهد بیت المال باشی... . 🌸مردی که دائم میگوید هر جور بچرخ.... هر جا دوست داری برو... هر عکسی از خودت دوست داری پخش کن...هر خواستی بپوش...آرایش کن... شیک برو بیرون..... 🦋 👈 روشن فکر و مدرن نیست, بی غیرت 🥔 است....عاشقت نیست...فقط کنارت زندگی میکند...⚠️. 🌸این را من نمیگویم پیامبر خدا فرموده‌اند: مردی که از زنش راضی است بی غیرت است و اگر دیگران بی غیرت خطابش کنند نکرده اند!!! . 🌸 مرد بی غیرت, را حراج چشم های دیگران میکند... 🦋 👈 میبیند ناموسش جلوی چشم این و آن است و هر کس نگاهی به او میکند...اما سکوت میکند...بی تفاوت 🐷 است... 🌸 هیچ چیز در به اندازه مرد بی غیرت و سیب زمینی صفت نفرت انگیز نیست.... 🦋 همان طور که هیچ چیز در نفرت انگیزتر از زن بی حیا و بی عفت نیست... . 🌸 دختر و بانوی پاک....‼️ وقتی پدرت،برادرت و همسرت روی بیرون رفتنت و نوع 🧕🏻 تو حساس است...روی روابط تو در فضای واقعی یا مجازی حساس است...ناراحت نشو...فکر نکن در هستی و به تو ظلم شده... 🦋☺️خوشحال و مغرور باش.... چرا که مردی قلبش ❤️ برایت میتپد.... آن هم از جنس ...پدرانه و برادرانه ، عاشقانه😍 و چه و و امنیتی بالاتر از این برای یک دختر و زن؟ 🍒 ✈️ 💞 ندای فطرت 💞
💞 💞 🎉 نشاط بخشی به خانواده 🎉 ❣ تفریح و نشاط، لازمه زندگی و نیاز خانواده است و خانواده سالم، خانواده ای است که بانشاط باشد. 💛 ازاین رو، در برآوردن این نیاز نباید ورزید . ❣در این راستا، پدر خانواده باید بخشی از اوقات خود را به اعضای خانواده دهد و با و حضور خود در جمع خانواده و فراهم ساختن زمینه ، روح و را در کانون خانواده بدمد. ❤️برای مثال، در اوقات فراغت با همراهی خانواده به دیدار اقوام و آشنایان برود. 📒 کتاب اخلاق زندگی ج۲ صفحه ۴۳ 🍒 🍑 💑 🌹 @salahshouran313
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم.. که آنهم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم که چند ساعت پیش سعد🔥 مرا در سیاهچال ابوجعده🔥رها کرد،.. خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در این بهشت مست این زن🌺 شده بودم. به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد _اسمت چیه دخترم؟ و دیگر که زینبه در دلم شکست.. و زبانم پیشدستی کرد _زینب! از امشب... پس از سالها باورم شده و با حضرت زینب(س) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم میکردم.. که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم.✨🍃 کنار حوض میان حیاط صورتم را ، مرا تا اتاق کشاند و پرده را تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که عذر تقصیر خواست _لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس! از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید _تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم! و رفت و نمیدانست از هر حرکت چه دردی برایم دارد.. که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم... مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را کرد و خواست.. ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @salahshouran313 🍃 📖🍃
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود.. و میدانستم باید زحمتم را کم کنم.. که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم... سحر زمستانی سردی بود.. و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد... و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید _چیزی شده خواهرم؟ انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد _چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟ صدای ✨تلاوت قرآن مادرش✨ از اتاق کناری به جانم میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم _من پول ندارم بلیط تهران بگیرم. سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم _البته برسم ایران، پس میدم! که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم با سرانگشتانش بازی میکند. هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد... دلم بی تاب پاسخش پَرپَر میزد.. و او در ، سجاده اش را پیچید و بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت... این همه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم... پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که درهمان پاشنه در،... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد @salahshouran313 🍃 📖🍃
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 چرا من اینطوری‌اَم ❗️ تا مشکلی بوجود میاد، خودمو می‌بازم! آروم و قرارم رو از دست می‌دم! نه می‌تونم خوب فکر کنم .. نه حتی دعا کنم! 💥 چرا من اینجوری‌اَم ؟ @salahshouran313