eitaa logo
شاید این جمعه بیاید
83 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
154 فایل
ادمین کانال: fars130@
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ ♥️ 💜 خانواده یک کانون و است که پایه‌های انسان در این کانون گذاشته میشود. 💪 🧡 در کانون خانواده است که و پایه‌های و بشر بنا نهاده میشود.🧠 💛 خانه بهترین محیط جسم و جان است، 😴 💚 بهترین کانون و است، 💆🏻‍♀💆🏻‍♂ 💙 فضای ♥️ است؛ هیچ صمیمیّتی در هیچ محیطی به قدر و بین ، ، ، تصوّر نمیشود و وجود ندارد. ✨درچنین کانون مبارکی 🔺 کیست⁉️ ♥️ ♥️ ♦️ اصل کیست⁉️ ♥️ ♥️ 🔻مرکز دایره کیست⁉️ ♥️ ♥️ ❤️ مادر ، خانواده است. 🌟امام خامنه‌ای حفظه الله ✨1399.11.15✨ 🦋 🍒 🌹 𑹆دای فطرت💞
مقام زن برای ما این شکلیه دوستان تازه هرچقدر پیرتر بشه با ارزش تر میشه و تازه اگه فرزنداش شهید بشن فرمانده مون در برابرش به خاک میوفته …
حیات خضر نبی،گر به لطف آب بقاست حیات ما،اثر چایی روضه زهراست (س) لعن الله قاتلیک یا فاطمة الزهرا 😭
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به افتخار مادران شهدا ▪️احمدرضابيضائی اواخر آذر ١٣٦٠ بود. يادم هست كه زن صاحبخانه ميگفت: «بچه را آورده اند خانه.» اما درست يادم نيست چه كسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را ببينم. وارد اتاق كه شدم بود و «بچه» توى بغلش و زنهاى همسايه و فاميل كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. اين تنها تصويرى است كه از تولد به ياد دارم و هيچوقت يادم نرفته. ٣٠ ديماه ٩٢، وقتى پرواز ١١ شب تهران - تبريز توى فرودگاه تبريز به زمين نشست و با پدر از پله هاى هواپيما پايين آمديم و وارد سالن فرودگاه شديم، از همسرم كه پدر و مادرش و پسرمان را در مشهد رها كرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبريز، خواستم كه قبل از رسيدن ما به خانه، خبر شهادت محمودرضا را به برساند. نمى دانم كى رسيديم توى كوچه و جلوى خانه پدر. صداى گريه زنها توى كوچه شنيده مى شد. پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم. بود و زنهاى همسايه كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. شبيه روز تولد محمودرضا در ٣٢ سال پيش اما اينبار «بى محمودرضا» بود. مادر از خبر طورى استقبال كرده بود كه انگار خبر داشته و خبر غافلگير كننده اى نگرفته. بى قرار بود و نبود. نشسته بود اما غرق در اشك. مدام مى گفت: «رفتى به آرزويت رسيدى؟»، «راه امام حسين را رفته پسرم...» مى گفت و اشك مى ريخت. گاهى هم ميگفت: «يوسفم رفت...» نشستم پيش و بهترين جاى دنيا در آن لحظات همانجا بود. چهار سال است كه غالبا عصرهاى جمعه مادر را مى برم سر مزار محمودرضا. شير زن است مادر. مثل همه مادران شهدا كه از هر چه مرد كه روزگار به خود ديده، مردتر اند. پيرش كرده ايم. شهادت محمودرضا اما پيرترش كرد. مادرى كه روزى با يك دست ما را بلند مى كرد و تر و خشكمان مى كرد، حالا براى بالا آمدن از ده پله بلوك ١١ گلزار شهدا، عصايش مى شوم. با اينهمه شير است مادر. چهار سال است كه با من مى آيد سر مزار مى نشيند، قرآن كوچكى را از كيف در مى آورد و مى خواند و سنگ مزار را مى بوسد و بعد روى نيمكتى كه آنجاست مى نشيند و تماشا مى كند. آنقدر تماشا مى كند تا سير شود و بعد بلند مى شويم و بر مى گرديم. در اين چهار سال حتى يكبار شكستنش را سر مزار نديده ام. 🦋🦋🦋
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔻جریح ⛪️در بنی اسرائیل عابدی بود که او را (جریح) می‌گفتند در صومعه خود عبادت خدا می‌کرد. روزی مادرش به نزد او آمد در وقتی که نماز می‌خواند، او جواب مادر را نگفت. بار دوم مادر آمد و او جواب نگفت. بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنید. 🧕مادر گفت از خدای می‌خواهم ترا یاری نکند! روز دیگر زن زناکاری نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت: این بچه را از جریح به هم رسانیده‌ام. مردم گفتند: آن کسی که مردم را به زنا ملامت می‌کرد خود زنا کرد. پادشاه امر کرد وی را به دار آویزند. 🧕مادر جریح آمد و سیلی بر روی خود می‌زد. جریح گفت: ساکت باش از نفرین تو به این بلا مبتلا شده‌ام. مردم گفتند: ای جریح از کجا بدانیم که راست می گوئی؟ گفت: طفل را بیاورید، چون آوردند دعا کرد و از طفل پرسید پدر تو کیست؟ آن طفل به قدرت الهی به سخن آمد و گفت: از فلان قبیله، فلان چوپان پدرم است. جریح بعد از این قضیه از مرگ نجات پیدا کرد و سوگند خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت کند. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت نگاه شاه و امام به زن 🔰 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی به مناسبت سالروز حضرت_زهرا سلام‌الله و