eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
21 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
2 فایل
ورود شما به این کانال اتفاقی نیست 🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤راوی: خواهر شهید 🌹بعد از ابراهیم حال و روز خودم را نمی فهمیدم. ابراهیم همه زندگی من بود. خیلی به او دلبسته بودیم. او نه تنها یک برادر، که مربی ما نیز بود. بار ها با من در مورد حجاب صحبت می کرد و می گفت: چادر یادگار حضرت زهرا (علیه السلام) است، ایمان یک زن، وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند و... وقتی می خواستیم از خانه بیرون برویم یا به مهمانی دعوت داشتیم، به ما در مورد نحوه برخورد با نامحرم توصیه می کرد و... اما هیچگاه امر و نهی نمی کرد!ابراهیم اصول تربیتی را در نصیحت کردن رعایت می نمود. 💐در مورد نماز هم بار ها دیده بودم که با شوخی و خنده، ما را برای نماز صبح صدا می زد و می گفت: «نماز، فقط اول وقت و جماعت» همیشه به دوستانش در مورد اذان گفتن نصیحت می کرد. می گفت: هر جا هستید تا صدای اذان را شنیدید، حتی اگر سوار موتور هستید توقف کنید و با صدای بلند، پروردگار را صدا کنید و اذان بگوئید. زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال! ناراحت برای زخمی شدن و خوشحال که بیشتر می توانستیم او را ببینیم. 🌴خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند. ابراهیم هم شروع به خواندن اشعاری کرد که فکر کنم خودش سروده بود: اگر عالم همه با ما ستیزند اگر با تیغ، خونم را بریزند اگر شویند با خون پیکرم را اگر گیرند از پیکر سرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم زخط سرخ رهبر بر نگردم بار ها شنیده بودم که ابراهیم، از این حرف که برخی می گفتند: فقط می ریم جبهه برای شهید شدن و... اصلاً خوشش نمی آمد! 💎به دوستانش می گفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخر، تا جائی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید شویم. ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. می گفت اینقدر با این بدن کار کنیم، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید، پای کارنامه ما را امضا کند و شهید شویم. اما ممکن هم هست که لیاقت شهید شدن، با رفتار یا کردار بد از ما گرفته شود. *** 🥀سال ها از شهادت ابراهیم گذشت. هیچکس نمی توانست تصور کند که فقدان او چه بر سر خانواده ی ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهیم از پا افتاد و... تا اینکه در سال 1390 شنیدم که قرار است سنگ یاد بودی برای ابراهیم، رو قبر یکی از شهدای گمنام در بهشت زهرا (علیه السلام) ساخته شود. ابراهیم عاشق گمنامی بود. حالا مزار یاد بود او روی قبر یکی از شهدای گمنام ساخته می شد. در واقع یکی از شهدای گمنام به واسطه ابراهیم تکریم می شد. این ماجرا گذشت تا اینکه به کنار مزار یادبود او رفتم. 🌾روزی که برای اولین بار در مقابل سنگ مزار ابراهیم قرار گرفتم، یکباره بدنم لرزید! رنگم پرید و با تعجب به اطراف نگاه کردم! چند نفر از بستگان ما هم همین حال را داشتند! ما به یاد یک ماجرا افتادیم که سی سال قبل در همین نقطه اتفاق افتاده بود! درست بعد از عملیات آزادی خرمشهر، پسر عموی مادرم، شهید حسن سراجیان به شهادت رسید. ☘آن زمان ابراهیم مجروح بود و با عصا راه می رفت. اما به خاطر شهادت ایشان به بهشت زهرا (علیه السلام) آمد. وقتی حسن را دفن کردند، ابراهیم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن، چه جای خوبی هستی! قطعه 26 و کنار خیابان اصلی. هر کی از اینجا رد بشه یه فاتحه برات می خونه و تو رو یاد می کنه. بعد ادامه داد: من هم باید بیام پیش تو! تو دعا کن من هم بیام همینجا، بعد هم با عصای خودش به زمین زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد! 💠چند سال بعد، درست همان جائی که ابراهیم نشان داده بود، یک شهید گمنام دفن شد. و بعد به طرز عجیبی سنگ یادبود ابراهیم در همان مکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!! 📚سلام بر ابراهیم۱