#خاطرات_شهدا...
#زورو...
...بسم الله الرحمن الرحیم...
جثه ریزی داشت و مثل بقیه بسیجیها خوش سیما بود و خوش مشرب،.فقط یکمی بیشتر از بقیه اهل شوخی بود؛ن اینکه مایه تمسخر دیگران شود نه!! اصلا این حرفها توی جبهه معنا نداشت؛ سعی میکرد دل مومنان را شاد کند...🌹
از روزی ک امد اتفاقات عجیبی در اردوگاه راه افتاد..! لباس های نیروها ک خاکی بود و کنار ساکشان افتاده بود شبانه شسته میشد و صبح روی طناب وسط حیاط اردوگاه خشک آویزان بود.😳
ظرف غذای بچه ها هم نیمه شب خودبخود شسته میشد. همه پوتینهای بچه ها صبح واکس خورده و براق جلوی چادر بود...🤔
او که از همه کوچکتر و شوختر بوداز این اتفاقات جالب میخندید و میگفت: این کیه هرشب زورو بازی در میاره لباسا و ظرفای بچه هارو میشوره؟!...😄
گاهی هم میگفت: اقای زورو لطف کنه امشب کفشای منو واکس بزنه و ظرفا و لباسای منو هم بشوره...☺️
بعد از عملیات وقتی «علی قزلباش»شهید شد؛ یکی از بچه ها با گریه گفت:بچه ها یادتونه قزلباش چقد زوروی گردان رو مسخره میکرد؟!؟😔
«زورو خودش بود به من قسم داده بود به کسی نگم!!!» 😭
«شادی روح شهدا صلوات»
@salam_bar_shahid
🌹بســـــݦ ڔب الشـــہـــدا🌹
#قدر_مادر ...🌸💐
#خاطرات_شهدا ...🌸💐
داشتیم درباره مسائل سیاسی روز و اوضاع جنگ صحبت میکردیم که یکدفعه پرسید:«اگه من شهید بشم ،توبرام چیکار میکنی؟»
سوال عجیبی بود !. تعجب کردم..
سنش کوچکتر از آن بود که در جبهه راهش بدهند..
گفتم:«خدانکنه؛ این چه حرفیه؟!!؟
گفت نه تو بگو برام چیکار میکنی؟
گفتم:«خب؛هزارتا صلوات،یه دور قرآن،چند روز روزه،دوهفته میام سرمزار و فاتحه ی سفارشی ؛ شاید هم یه مراسم ختم با شکوه برات گرفتم، خدارو چه دیدی ؟! »
داشتم بحث رو به شوخی میکشاندم که گفت :«نه؛نشد.
گفتم اصلا هرچی تو بگی ؛خودت بگو چه کاری دوست داری برات انجام بدم؟!
گفت:«بعد از من به مــــادرم سر بزن...!!
آخه خیلی تنهــــا میشه..!!
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🍃...شـــادے روح شـــہدا صـــلـــواٺ...🍃
(<امتداد۱۹> ص۴)
@salam_bar_shahid
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟در آشپز خانه غرق حال و هوای خودم مشغول کار بودم که محمد رضا با صدای بلند گفت: مادر نگاه کردم و دیدم دم در ورودی ایستاده.
آمد توی آشپز خانه و شروع کرد به چرخیدن دور من و میگفت مادر حلالم کن مادر حلالم کن.
گفتم: آخه چیکار کردی که حلالت کنم؟!
گفت: وقتی امدم صداتون کردم متوجه نشدید،بعد با صدای بلند صداتون کردم. حلالم کنید اگه صدایم را روی شما بلند کردم...
📚خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد رضا عقیقی
منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۱صفحه۹۴
🔳@salam_bar_shahid
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍گل های عاشقی...
🌟جمعه ها با دوستاش می رفت کوهنوردی . یک بار نشدکه دست خالی برگرده. همیشه برام گل های وحشی زیبا با بوته های طلایی می آورد معلوم بود که از میون صد ها شاخه و بوته به زحمت چیده شدند . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلش رو ببینم و جمع کنم.دیدم گوشه اتاقش یه بوته خاره طلایی گذاشته که تازه بود.جریانش رو پرسیدم،گفت:از ارتفاعات لولان عراق آورده بود.شک نداشتم که برای من آورده بود.
#شهید_حسن_آبشناسان
یاد شهدا با صلوات🌷
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌹
🔳@salam_bar_shahid
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍برای تشکر...
🌟یه روز دیدم در می زنند،رفتم پشت در،دونفر بودند . یکی شون گفت:منزل صیاد شیرازی همین جاست؟دلم هری ریخت .گفت :جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده و بعد یه پاکتی بهم داد.اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم.هنوز فکر می کردم خبر شهادتش رو برام آوردند.دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود:برای تشکر از زحمت های تو.همیشه دعات می کنم. از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
یاد شهدا با صلوات🌷
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🌹
#خاطرات_شـهـدا
یک سینی گذاشته بودیم وسط، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا میخوردیم که حاجی سلیمانی هم آمد. جا باز کردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد. کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت. بطری را برداشت.
درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد.
انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده.
ما رزمنده عراقی بودیم ، حاجی هم فرمانده ایرانی مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم ؛
عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده
📚 سلیمانی عزیز✿
#حاج_قاسم🕊
✿@salam_bar_shahid✿
💌#خاطرات_شهدا
♨️سفر کاری به ترکیه
🪴ایوب چندماه قبل از شهادتش، برای سفر کاری به ترکیه رفته بود.
🌷هتلدار بهش گفته بود «اولین ایرانیای هستی که میبینم برای نماز صبح هم مسجد میری.
🪴ایوب یه مسجد پیدا کرده بود که نمازهاش رو میرفت اونجا میخوند. با اینکه مسجد اهل تسنّن بود ولی با چندنفر رفیق شده بود و هدایتشون کرده بود.
🌷او با یهنفر از کشور هلند دوست شده بود و به سمت شیعه دعوتش کرده بود. 👌
بهش گفته بود «برو سرچ کن نهجالبلاغه رو پیدا کن، بخون! ببین علی علیهالسلام چی گفته؟!» حتی ایوب بهش دعای کمیل رو هم نشون داد.
#شهید_مدافع_حرم_ایوب_رحیم_پور
شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌹
❣ #خــاطــرات_شهــدا
⚪️ خدا عاشقش شد
اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا میکرد ، می دیدم که بعد از نمـاز از خدا طلب شهادت میکند. نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند، نماز شبش ترک نمیشد، دیگر تحمل نکردم ، یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، شهیــد می شی! حتی جلوی نماز اولوقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت . دیگر هم نماز شب نخواند.! پرسیدم : چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندیــد و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه در این خونه انجام نمیدم، رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره، اینجوری امام زمان هم راضی تره.
بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد، پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟ گفت: چرا ، ولی براش دعا نمیکنم! چون خودِ خدا باید عاشقم بشه
تا به شهـــــــادت برسم . گفتم : حالا اگه تو جوونی عاشقــت بشه چیکار کنیم؟ لبخندی زد و گفت: مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!
#شهید_مرتضی_حسینپور
راوی: همســر شهیــــد
#یادشهداباذکرصلوات
#همراه_شهدا
#حاج_قاسم
🇮🇷@salam_bar_shahid