eitaa logo
ســلام بـࢪ شـهــید
310 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
429 ویدیو
7 فایل
#نشر_معارف_شهدا #تصاویر #کلیپ #خاطرات_دلنشین_شهدا #مطالب_آموزنده_ارزشی 👈 کپی برداری حلال به شرط صلوات برای سلامتی و تعجیل ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادمین: @Yek_jamande 🌸کانال وقف #امام_زمان عج الله
مشاهده در ایتا
دانلود
غیرت کوچه تنگ و تاریک بود. روایت نمیکنم. نه قصدم روایت نیست که روایت در داستان خوش نمکیِ آن را میگیرد. کافی بود نگاه کنی که این تنگی و تاریکی را خودت ببینی. بی آنکه به پشت سر نگاه کنم به جلو میرفتم. میدویدم. اما تا صدایم میزد برمیگشتم. دست به دیوار، همان دیوارِ تنگ، داشت می آمد. همپای من نبود. و دل من پرتپش و نگران روبرو. نه نه روایت نیست. اگر تو هم میدانستی روبرو چه آشوبی بود، نگران میشدی. نمیدانی، پس بخوان... . باز دویدم. باز صدایم کرد. باز برگشتم. دستش را به شانه ام گرفت: مادر، نفس ندارم تند نرو عزیزکم. گفتم: مادرجان، بابا را برده اند، زودتر بروم نجاتش بدهم. از آهش و از لمسِ دستش روی پهلو، دلم گرفت. دیگر پا تند نکردم. دیگر جلو نزدم. پس دیگر به عقب نگاه نکردم. صدای پایش در صدای پا کشیدنهای مادر گم شده بود، که نفهمیدم، ندیدم. و رسید. و دستش را بالا برد. و دستم را بالا بردم از غیرت. روایت نمیکنم.... غیرت که روایت نیست. غیرت، دردِ من است. کافی بود ببینی کنار مادر روی زمین شکستم تا بفهمی غیرتم بود که دستم را بالا بیاورم اما نه قد اجازه بدهد نه زور.... و مادر از سیلیِ دست و دیوار، روی زمین بشکند. دیوار تنگ یعنی همین. روایت نبود.... بلکه کوچه ها تنگ بود. 🏴صلی الله علیک یا ابامحمد یاحسن ابن علی ایها المجتبی یابن رسول الله🏴
مادر کنارم قدم برمیداشت. پا به پایم. قدم هایم کوتاه بود او شکیبانه همراهم. یک دست به دیوار داشتم تا کمکم باشد. یک دست دیگرم را به سینه میکشیدم. همپاییِ مادر، دلم را رنج میداد. گفتم: مادر... برو. چشمانم بسته بود. پاسخی نشنیدم، بازشان کردم: مادر... چشمان مادر، قاب نگاهم را و اشکهای چشمش، چشمه خشکِ دلم را پر کرد. دست روی سینه کشیدم: مادر... کسی صدایم زد: مولاجان... به جلو نگاه کردم. چیزی ندیدم اما صدا آشنا بود. صدایم را خودم نشنیدم: اباصلت گفتم که صدایم نکن. اما اباصلت هم نشنید. دوید. مادر دست به کمرم گرفت. صدای آهِ هر دو را شنیدم که یکی از دیگری سوزاننده تر بود برای قلبم. بازوان قویی در آغوشم کشید. ابا روی سرم بود و نمیدیدمش، بی شک اباصلت بود. ناله زدم: اباصلت میخواستم خودم تا خانه بیایم. ضجه زد: یاابالحسن، ده قدم ست از دارالاماره تا منزل، این ده قدم، ده بار نشستی... مولای من، چه کردند با تو؟ سینه ام را فشردم: میخواستم ببینم مادر در کوچه ها چه کشید اباصلت... صدای گریه اش بلند شد. مرا محکم در آغوش گرفته بود. دستم را بالا آوردم: اباصلت، نور چشمم آمد، نگاهش کن. اباصلت فریاد زد: مولا نگو که کار تمام ست... بی تو می میریم همه، امین دلها، می میریم... درد مانع از این نشد که لبخند نزنم، نه به حرف او، که به چشمان پر آبِ محمدم. سرش را به نیت آرام سینه ی سوخته ام روی قلب گذاشتم و رو به اباصلت گفتم: این جوادالائمه امانتم پیش شما. اباصلت، دین محمد یار میخواهد. مادر صدایم کرد: میوه دلم... محمد، بوسه بارانم کرده بود و اباصلت، اشک بارانم. صدایم را شنیدند: ابکوا للحسین همهمه ای بود و غوغایی از آسمان از زمین سر من در آغوش اباصلت، محمد در آغوش من، روضه کربلا میخواندم انگار....
مداحی_آنلاین_اول_به_نام_عشق_سیدمجید_بنی_فاطمه.mp3
4.2M
🔳 (علیه السلام) 🌴اول به نام عشق به نامت به نام حُسن 🌴ما که تحیریم همه در مقام حُسن 🎤 🥀🍃