🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_دویست_و_سی_و_سوم از آهنگ سنگین صدای عب
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_دویست_و_سی_و_چهارم
مجید کلافه شد و با حالتی عصبی پاسخ اینهمه مصلحت اندیشی عبدالله را داد:
خب باشن! مگهً من ازشون میترسم مثلا میخوان چی کار کنن؟
و عبدالله حرفی زد که درست دریای دلواپسی دل من آب میخورد:
مجید! همون روز آخر که الهه از خونه اومد بیرون، اگه من دیرتر رسیده بودم، نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود!
من الهه رو از زیر لگدهای بابا کشیدم بیرون! جوری خون جلوی چشماش رو گرفته بود که اگه من نرسیده بودم، الهه رو کشته بود!
از به خاطر آوردن حال آن روزم تا مغز استخوان
مجید آتش گرفت که با بغضی که گلوگیرش شده بود، پاسخ داد:
عبدالله! به خدا فکر نمیکردم با دخترش اینطوری رفتار کنه!
به جون الهه که از جون خودم برام عزیزتره، فکر میکردم هوای الهه رو داره! وگرنه غلط میکردم زن حامله ام رو تنها بذارم!
و تیزی همین حقیقت تلخ بود که بند دل من و عبدالله را پاره میکرد و سپس عبدالله با قاطعیت بیشتری ادامه داد:
حالا اگه اونروز یه بلایی سر الهه یا بچهاش اومده بود، میخواستی چی کار کنی؟
خب تو میرفتی شکایت میکردی و پلیس هم بابا رو بازداشت میکرد، ولی مثلا بچهات زنده میشد؟
یا زبونم لال، الهه برمیگشت؟ حالا هم همینه!
مملکت قانون داره، دادگاه داره، پلیس داره، همه
اینا قبول!
ولی اگه بابا یا برادرهای نوریه یه آسیبی به خودت یا الهه زدن، میخوای چی کار کنی؟
حتی اگه اونا مجازات بشن، صدمه ای که به زندگیات خورده، جبران میشه؟
و حرف مجید، حدیث شرف و غیرت بود که باز استقامت کرد:
عبدالله! تو اگه جای من بودی سکوت میکردی تا همه زندگیات رو چپاول کنن؟
به خدا هر چی نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانش هستم! هر چی تو نگران بچه من باشی، من همه تن و بدنم براش میلرزه! ولی میگی چی کار کنم؟
اگه من الان سا کت بشم، پس فردا یه چیز دیگه میخوان. اگه امروز از پولم بگذرم، فردا باید از
زنم بگذرم، پس فردا باید از بچهام بگذرم!
به خدا من هر چی کوتاه بیام، بدتر میشه!
و باز میخواست خیال عبدالله را راحت کند که با حالتی متواضعانه ادامه داد:
من فردا با بابا یه جوری حرف میزنم که کوتاه بیاد. با زبون خوش راضیاش میکنم. یه کاری میکنم که با خوبی و خوشی همه چی حل بشه!
و این حرف آخرش بود، هر چند من مطمئن بودم دیگر هیچ مسئله ای با پدر به مسالمت حل نمیشود ...
ادامه دارد...
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤