📚 #یک_داستان_یک_پند
✍ در کتاب معراج السعاده (ملا احمد نراقی) آمده است:
کاروانی از شام به اردن
در حرکت بودند.
شهر شام چون شهری تجاری بود،
#طلا به وفور و به قیمت ارزان در آنجا خرید و فروش میشد.
اهلِ کاروان هر چه
فروخته بودند بهایِ آن را طلا خریدند،
مگر یک نفر از اعضای
کاروان که فقط ظرف سفالی خرید.
همسفران او را ملامت کردند
که #سفال به این سنگینی و شکنندگی برای چه خریدی؟
احمق نباش و طلا بخر،
هم ارزشمند و هم کم حجم
و مطمئن در نقل و جابجایی است.
مرد گفت: نمیخواهم!
ٳنشاءالله هر دو صاحبِ خیر در مقصد شویم.
شب بعد کاروان را در مسیر
راهزنان #غارت کردند و
طلای کاروانیان بردند
و سفال مرد را رها کردند.
✅ اگر مَثَل #دنیا مانند طلا (نقد) باشد و مَثَل آخرت مانند #سفال،
باز کسی که عاقل است
سفال ماندگار را بر طلای یک شب ترجیح میدهد،
در حالی که آخرت طلاست و
دنیا به اندازۂ سفال
هم ارزشی ندارد.
@salamashenaa