eitaa logo
کانال کمیل
5.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
@salambarebrahimm ⭕ خدای آنها از هلی کوپتر های ما قویتر بود...! #شهید_ادواردو_آنیلی امروز سالروز تولد شهید "ادواردو آنیلی" بود؛ کسی که که درآمد60میلیارددلاری سالانه و مالکیت کارخانجات بزرگ لامبورگینی، فراری،فیات ومالکیت باشگاه یوونتوس و...را بامحبت اهل بیت(ع) عوض کرد
هدایت شده از همسفرتاخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کلیپ فوق العاده زیبا و پر محتوا ❤️ وصیت (منم باید برم ) 🎤🎤 میلاد هارونی 🎤🎤 سید رضا نریمانی 👌
فتنه ها پیداست، اما سازگاری می کنی در دلت غوغاست، اما رازداری می کنی جنگِ حزبِ قاسطین و مارقین و ناکثین بزمِ آمریکاست؛ تنها پایداری می کنی @SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال کمیل
سلام مدیران گرامی برای تبادل #+500عضو به این آی دی پیام بدن @Shahidgomnam26 باقی دوستان اگه نظری انتقادی درمورد کانال دارید حتما به خادم کانال بفرمائید خوشحال میشم در پیشبرد صحیح کانال به ما کمک کنید التماس دعا یاعلی
" هرکجا برود جریان ساز میشود😉 حتی دوران سربازی در پادگان شاهنشاهی!" خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری بهش ميرساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادن‌ها به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ی سربازها به خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه " سربازها را چه به روزه گرفتن ! " و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحی توی بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه‌ها با خيال راحت روزه گرفتند.  ❣ @SALAMbarEbrahimm
جزء بیست و هفتم (@Iran_Iran).mp3
4.02M
@salambarebrahimm 💠جزء بیست و هفتم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره‌ی شنیدنی بسیجی قمی از اسیر کردن فرمانده تیپ عراقی 😇 @SALAMbarEbrahimm
1_8268935.mp3
5.9M
💔شرمنده ام شرمنده ام خیلی آقا سیاه شده پرونده ام ثارالله... ❤️ شور زیبا جواد مقدم @SALAMbarEbrahimm
⛔️ ⛔️ @salambarebrahimm هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناه کاری آینده ای پس قضاوت نکن. اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنیم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا ما را در شرایط او قرار دهد... تا به ما ثابت کند در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم. محتاط باشیم، در سرزنش و قضاوت کردن دیگران. وقتی نه از دیروز او خبر داریم، نه از فردای خودمان
... نخستین نشانه نارضایتی ازصدام درارتش دراواخر جنگ باایران - ژوئن1988-وهنگامی برملاشد که سرلشکر《ماهرعبدالرشید》،اختلاف خودباصدام درمورد مدال هارا به صورت عمومی مطرح کرد. ماهرعبدالرشید عملیات بازپس گیری"فاو"راباموفقیت فرماندهی کرده بود،اما وقتی که پای مراسم اعطای مدال به میان آمد،صدام بیشترین وبالاترین مدال هارا به سرلشکر《سعدی طعمه الجبوری》یک ژنرال حزبی وغیرارتشی داد که گارد ریاست جمهوری رادر عملیات فاو رهبری کرده بود. ماهرعبدالرشید باپشتیبانی سپهبد خلبان《عدنان خیرالله طلفاح》پسردایی وبرادر زن صدام محکم درمقابل صدام ایستاد وتهدید کرد درصورتی که به افراد سپاه تحت فرمان او نیز مدال داده نشود،استعفاء خواهد داد .و به مردم نیز علت استعفایش راخواهد گفت. پاسخ صدام به این تهدید مشخص بود.سرلشکر ماهرعبدالرشید توقیف شدو ازآن پس کسی چیزی درباره اونشنید!.درضمن صدام ازپسر کوچکش《قصی》خواست تادختر این ژنرال مطرود را طلاق بدهد.اینک درحکومت بعث،ماهرعبدالرشید چیزی بیش از یک مطرود نجس نبود.بنا به اظهار پاره ای منابع،صدام یک تصادف رانندگی برای اوترتیب داد.چندهفته بعد از توقیف《ماهرعبدالرشید》،به دستور صدام بیش ازیکصد نفراز افسران ارتش عراق هم اعدام شدند. @salambarebrahimm 📚
4_536665092872208539.mp3
6.3M
💠شهید_ابراهیم_هادی
🌹قسمت دوم 🌸سلام برابراهیم سال بعد تصمیم گرفتم چادری شوم .شاید سخت بود اماباید شروع می کردم یک روز وقتی پسرم را به باشگاه رساندم با دوستم به مغازه رفتیم وچادر خریدیم .از همان مغازه چادر راسرم کردم و تاکنون از آن جدا نشدم نمی دانید چه حالت زیبا و آرامش بخشی است .بعضی وقتها با خودم می گفتم :تو چقدر چادری ها را مسخره کردی ،حالا.... ✳️✳️✳️ من بعد از مدتی در بسیج خواهران محل ثبت نام کردم مسیر زندگی من کلا عوض شده بود اما دخترم .....!؟ او را خودم تربیت کرده بودم به همان روشی که قبلا زندگی می کردم حالا هم او از شیوه جدید زندگی من فاصله می گرفت .اصلا کارهای من را قبول نداشت . من هم وقتی دیدم نمی توانم اورا تغییر دهم به او گفتم :توباید عاشق شوی تا تغییر کنی .به تو اجبار نمی کنم .اما می دانم که روزی عاشق خدا خواهی شد وتو هم اینگونه می شوی. دخترم می خندید و می گفت:عمرا .حتی وقتی برای دیدن من به پایگاه بسیج می آمد ،عمدا موهایش را بیرون می ریخت و با آرایش تند می آمد. ✳️✳️✳️ مدتی بعد ،از طرف دبیرستان دخترم اعلام شد که می خواهیم دانش آموزان را به اردوی راهیان نور ببریم . دخترم به خاطر دوستانش و به نیت خوش گذرانی اجازه گرفت و به اردوی راهیان نور رفت وقتی می خواست به اردو برود گفتم :ان شاء الله وقتی برگشتی نمازت رو شروع می کنی .اما دخترم دوباره خندید و گفت :اصلا. دخترم در راهیان نور هرشب با من تماس می گرفت و می گفت :به ما می گویند شهدا شما را به اینجا دعوت کرده اند و ...بعد می خندید و مسخره می کرد و می گفت : من این حرفها را قبول ندارم. ✳️✳️✳️ اما روز به روز احساس می کردم که شرایط معنوی مناطق عملیاتی ،کم کم روی او اثر گذاشته . در همان ایام ،یک روز برای جلسه به مسجد رفتم آن روز نمی دانم چرا حالت هیجانی عجیبی داشتم !چند بار جایم را در مسجد عوض کردم بار آخر دیدم کنار من یک کاغذ افتاده. کاغذ را برداشتم و خواندم زندگینامه یک شهید بوداحساس کردم خدا می خواهد من با این شهید آشنا شوم! آن راخواندم وبسیار لذت بردم .بعد هم کاغذ رابرداشتم و از مسئول بسیج مسجد اجازه گرفتم و باخودم بردم.آن برگه ،زندگینامه مختصری از شهیدی ورزشکار و بااخلاص به نام ابراهیم هادی بود. ✳️✳️✳️ آن روز باتصویر شهید صحبت کردم .سفارش دخترم رانمودم گفتم یقین دارم شما می تونید فرزندم راجذب معنویات نمایید. همان شب دخترم دوباره تماس گرفت .گفت :مامان ،راوی کاروان ما همیشه از خاطرات یک شهید برای ما تعریف می کند که مطالبش بسیارزیباست .شهیدی به نام ابراهیم هادی.اجازه میدی کتاب خاطرات این شهید رو بخرم ؟ یاد برگه ای که امروز به دستم رسید افتادم و هیجان زده گفتم :حتما بخر.یقین کردم که دیگر تمام شد .از اتفاقات آن روز مطمئن شدم که ابراهیم ،هادی فرزند من خواهد شد. ✳️✳️✳️ از اینجا به بعد را دخترم اینگونه نقل می کند:توی راهیان نور فضای خیلی عجیبی بود.آنجا همه اش بیابان بود ،اما نمی دانید چه حالت عجیبی داشت .من مقداری از خاک آنجا را با خودم آوردم... 📚برگرفته از سلام برابراهم 2 ... @SALAMbarEbrahimm
✨﷽✨ ❣ #قتلگاه_فکه پراسٺ ازحرف هاےناگفتہ.. پراسٺ ازمناجات هاے عاشقانہ.. #فکہ... پراسٺ ازپاهاےجامانده.. سرهاےپریده... #فکہ پر اسٺ ازغیرٺ...مردانگے به یادشهیدوالامقام #ابراهیـم_هادی ❤️ @SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm 🕊❣فــــكه‌ مثل‌ هيچ‌ جا نيست‌! نه‌ شلمچه‌، نه‌ ماووت‌، نه‌ سومار، نه‌ مهران‌، نه‌ طلائيه‌، نه‌... 🕊❣فــــكه‌ فقط‌ فكه‌ است‌! با قتلگاه‌ و كانال هايش‌، با تپه‌ ماهور و دشت هايش‌. 🕊❣فــــكه‌ قربانگه‌ اسماعيل‌هاست‌ به‌ درگاه‌ خداي‌ مكه‌. 🕊❣فــــكه‌ را سينه‌اي‌ است‌ به‌ وسعت‌ ميدان هاي‌ مين‌ِ گسترده‌ بر خاك‌. 🕊❣فــــكه‌ را دلي‌ است‌ به‌ پهناي‌ سيم هاي‌ خاردار خفته‌ در دشت‌. 🕊❣فــــكه‌ را باغ هايي‌ است‌ به‌ سر سبزي‌ جنگل‌ امقر. 🕊❣فــــكه‌ ، روحي‌ دارد به‌ لطافت‌ ابرهاي‌ گريان‌ در شب‌ والفجريك‌. 🕊❣فـــــكه‌ ، چشماني‌ دارد به‌ بصيرت‌ ديده‌بان‌ خفته‌ در خون‌، بر ارتفاع‌ صد و دوازده‌. 🕊❣فـــــكه‌ ، خفته‌ بر زير گام هايي‌ است‌ كه‌ رفتند و باز نيامدند... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
01-1.mp3
3.18M
@salambarebrahimm قشنگه گوش کنید
👆👆راوی:حاج آقاضابط 🌺توی شب های قدر دانشگاه شیراز یه پسر جوان و یه دختری اومدن پیش من گفتن حاج آقا ماخواهرو برادریم یه دعا داریم از خدا بخواه... گفتن قول بده...گفتم چشم.. گفتن حاج آقا پدرما جانباز شیمیاییه..خیلی کم حرف میزنه.. از مهمونایی که براش میان میفهمیم که سرداری بوده برای خودش... ولی چیزی از خودش به ماها نگفته..👆 @salambarebrahimm
: اگر می خواهید دعاهایتان مستجاب شود 👇👇 🔴 به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازید. @SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm وقتی منتظر کسی باشی و دیر کند، سر قرار شروع می‌کنی به راه رفتن و وجب‌کردن خیابان تا بلکه انتظارت به سر بیاید اما خودمانیم ما کدام خیابان را زیر باران برای آمدنت قدم زده‌ایم؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📝 هر زمانی که قرار بود سخنرانی امام از توی تلوزیون پخش بشه از همه میخواست جمع بشن سفارش می کرد دقیق به حرفای امام گوش دهند. امام رو به شدت دوست داشت 😇✌️ صداش رو که می شنید گریه می کرد و از صحبت های ایشون یادداشت برداری می کرد ✏️ در وصیت نامه اش تاکید کرد : ✉️ پشتیبان ولایت فقیه باشد و به فرمان امام گوش دهید. ❤️ شهید_غلامرضا_آقاخانی @SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm موﺍﻇﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﺎشیم ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ بهﺑﻌﺪ ...ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ ؛ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽﺑﻪ ﺑﻌﺪ... ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ ﻣﯽ ﺑُﺮّﯾﻢ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ... ﺩیگه ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﺷﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﭘﺲ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ . 🌹هرچی اینور کاشتی اونور درو میکنی😉 🌹اخلاق نیکو نام نیک به جا میذاره بجای خوشی های حرام و زودگذر دنیا ،دلخوشی حلال و ماندگار رو جایگزین کن
جزء بیست و هشتم (@Iran_Iran).mp3
3.98M
@salambarebrahimm 💠جزء بیست و هشتم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
1_13008606.mp3
20.05M
نفس تو سینه دم گرفته ، بازم چشامو غم گرفته بهونه حرم گرفته 😔 ارباب.. ارباب.. تو این دلِ شب گدا تو دریاب 😔 @SALAMbarEbrahimm
🌹قسمت سوم (آخر) 🌸سلام برابراهیم اما مهمترین اتفاق این سفر آشنا شدن من با ابراهیم بود. کتاب سلام بر ابراهیم خیلی روی من اثر داشت .من خیلی کتاب خواندم،اما این کتاب خیلی عجیب بود. وقتی برگشتم کتاب را خواندم و حسابی روی من تاثیر گذاشت. تصمیم گرفتم نماز بخوانم. اما برای لجبازی با مادرم کمی به تاخیر انداختم . اما بهرحال مخفیانه اهل نماز شدم .بعد هم آهسته آهسته علنی شد. من ورزشکار بودم. والیبال بازی میکردم .ابراهیم هم ورزشکار بود.قهرمان کشتی و والیبال. من همیشه با او صحبت میکنم.وقتی برای مسابقات یا امتحانات میروم،از او میخواهم که مرا کمک کند. برای ابراهیم نذر میکنم .برایش نماز میخوانم و همواره دست عنایت خدا را در مشکلات خودم میبینم . مدتی بعد چادر وارد زندگیم شد و... دیگر مثل مادرم شدم. رفقایم خیلی در مورد تغییرات من سئوال میکنند . من میگویم: من همه راهها را رفته ام پول و همه چیز در اختیار من بود . همه گونه تفریحی داشتم ،اما راه خدا خیلی لذت دارد فقط عشق میخواهد . چادر آداب دارد آدابش را که شناختی عاشقش میشوی. ابتدا فکر میکردم سخت است ،اما بعد از یکماه که حجاب را حفظ کردم ،دیگر نتوانستم از چادر جدا شوم. چادر مثل یک قلعه ست که از زن محافظت میکند ،زندگی من کاملا تغییر کرد. من اکنون لذت بسیار بیشتری از زندگی میبرم. 📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم 2
@salambarebrahimm جبهه و جنگ و جهاد را خیلی به شوخی گرفته ایم.. پیام هایش را خیلی به بازی گرفته ایم.. نگاهی در این وادی بینداز... اینجا جایی است که ناگه جان می رود.. دست می رود.. پا می رود.. پسری می رود و مادری را دل داغ و سینه سوز می کند.. مثل مادر ابراهیم هادی که از سوزش دلش کارش به یخ جویدن کشیده بود.. پدری را بالای سر فرزندش نالان می کند.. همسری را در خانه بخت.. بی بخت می کند.. بنظرم که کم فکر کرده ایم.. و زیاد به بازی گرفته ایم این جبهه و جنگ و جهاد را.. راستی چه بود تحفه ی این جنگ که باید از جان برایش می گذشتند.. و آیا ما مراقب این ارزش ها هستیم؟ من و تو باید پاسخگو باشیم.. پس تا دیر نشده به فکر جواب هایمان باشیم..
#چادرت ای ماه من! آغاز صبحی دیگراست ابروانت زیر ابر روسری زیباتراست @salambarebrahimm سخت گیری نیست چادر، ابتدای راحتی ست دخترم!این بهترین ارثیه ی یک مادر است... #چادر_حجاب_برتر