دلم از همه ڪه میگیرد
"مُجیر" را باز می کنم
"سُبحانَکَ. یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر".
ڪم ڪم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می ڪند
اشڪ،اشڪ... دانه های مروارید اشڪ هایم را به نخ می ڪشم،
وقتی به صد و یڪی رسید نخ را گره میزنم،
شروع می ڪنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یڪ دور تسبیح پاڪ می شود؟
تو نگاهم ڪردی،
گناه ڪردم
گفتی توبه ڪن،
نڪردم
گفته بودی
"شما را نیافریدم مگر برای عبادت"، اما من........
اما تو باز هم روزی ام را نبریدی
خندیدم و شڪر نگفتم
سالم بودم و سجده نڪردم
اما بعد از هر قطره اشڪ شڪایت کردم
باز نگاهم ڪردی و خندیدی
ناشڪرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
ای مولای من
معصيت هايم بسيار است.
اما تو آن بخشنده ی مهربانی!
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ
یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ
جز خودت چه ڪسی رفیقم خواهد شد؟
من ڪه جز تو ڪسی را ندارم!
اگر تو هم نبخشی به چه ڪسی پناه ببرم؟
@SALAMbarEbrahimm
جزء پانزدهم(@Iran_Iran).mp3
4.15M
@salambarebrahimm
💠جزء پانزدهم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
جزء شانزدهم(@Iran_Iran).mp3
3.94M
@salambarebrahimm
💠جزء شانزدهم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
کانال کمیل
@salambarebrahimm 💠جزء پانزدهم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد #معتز_آقايی
همراهان عزیز عذر خواهم که دیشب این پست در کانال گذاشته نشد 🌺
جمعہ به جمعه بادوستاش میرفت کوهنوردی.
یہ بارنشـدکه دست خالے برگرده
همیـشہ برام گل هاے وحشے زیبا
یـابوتہ هــاے طلایی می آورد🌺
معلوم بودکه ازمیان صدتاشاخه وبوته بہ زحمت چیده بود.🙂
بعـدازشهـادتش رفتـم اتاق فرماندهے تاوسایلشوجمع کنم
دیدم گوشہ اتاقش یہ بوته خارطلایی گذاشته که تازه بود😞
جریانش راپـرسیدم گفتــند:
ازارتفاعات لولان عراق آورده بـود.
شــک نداشتم کہ براے مـݧ آورده ...
#بہ_روایت_همسرشهیدآبشناسان
#بچه_شیعه_باس_تو_هر_شرایطے_به_یاد_خانمش_باشہ💚 😇
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
اى ڪاش تمـام هفتہ یادت بودیم بیگانہ زخویش و آشنایت بودیم حیف است فقط جمعہ تو را یاد ڪنیم اى ڪاش
یکبار به عشق تو سحر پا نشدیم
از ترس شکم همه سحر خیز شدیم😔
#بهنامحرمآلرژیداشتــ!
رفتم پیش ابراهیم هنوز متوجه حضور من نشده بود ....!"
گفتم : چیکار میکنی داش ابرام؟
تا متوجه من شد از جا پرید و گفت:هیچی چیزی نیست
گفتم : باید بگی برای چی سوزن زدی پشت چشاتـ😮 مکثی کرد و خیلی آهسته گفتـــ: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه....😇
ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!
حتی برای صحبت با
{زن نامحرمبستگان} سرش را بالا نمیگرفتــ....
🌻 شهید ابراهیم هادی🌻
🌸 شادی روحش صلوات🌸
@SALAMbarEbrahimm