eitaa logo
کانال کمیل
5.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🌷پنهان کاری‌های او، شک بعضی‌ها را برانگیخته بود. جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن می‌شد. هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام می‌داد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش. 🌷من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. بچه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری می‌شد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم. با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت. 🌷بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاه‌های پرسش گر بچه‌ها شده بود. 🌷یک شب موقع دعای توسل، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد. می‌گفت:‌«ای خدا! من که مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی… من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!» 🌷سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:«شما مرا نمی‌شناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود. من از شما خجالت می‌کشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم…»گفتم: «برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را می‌پذیرد…» 🌷نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت: «بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید، ولی من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم.» تعجب ما بیشتر شد نمی دانيم چرا! پرسیدم: «برای چه؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»او تعجب ما را که دید، گوشه‌ ی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. 🌷مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت: من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند…»بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت. دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. 🌷آهی کشید و گفت: «بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌ ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت می‌کشم… .آن شب گذشت. حرف‌های او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد.شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند.
🌷👇
سلام بر ابراهیم(ج اول)_12.mp3
19.63M
📚کتاب صوتی 🌷قسمت 2⃣1⃣ 🌹پیشنهاد دانلود 👌 ▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
⬇️ ⬇️ 💠 قرآن خیلی شفاف می‌گه به پدر و مادر باید احترام گذاشت. اصلاً استثناء هم قائل نیست. مثلاً نمی گه اگه پدر و مادر بهت بدی کردن و اذیتت کردن تو می‌تونی بهشون بدی کنی. بعضی بچه‌ها فکر می‌کنن پدر و مادر خلق شدن که از صبح تا شب در خدمت اونا باشن و تر و خشکشون کنن! واسه همین تا یه ذره از دست پدر و مادر عصبانی می‌شن شروع می‌کنن به بد و بیراه گفتن. خدا می‌گه اصلاً حق نداری از این حرفا بهشون بزنی! 🔻فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ 🔻به آن‌ها اف (کوچک ترین کلمه اعتراض آمیز و غیر مؤدّبانه) هم نگو 📔بخشی از آیه ۲۳ اسراء
1_45312319.mp3
6.24M
@salambarebrahimm سید مجید بنی فاطمه ◾️سلام ای دار و ندار علی .....
زندگی یعنی سلام ساده ای سمت شما ایها الارباب ما را با جوابی جان بده... 🌹 السلام علی الحسین(ع) 🌿 و علی علی ابن الحسین(ع) 🌹 و علی اولاد الحسین(ع) 🌿 و علی اصحاب الحسین(ع) دل خوش به مستحبی که جوابش واجب است ...
گفتم: محمد.. این ‌لباس‌ جدیدت‌ خیلی بهت‌ میاد.. گفت: لباس ‌شهادته گفتم: زده ‌به‌ سرت؟! گفت: میزنه ‌ان‌شاءالله چند ثانیه‌ بعد ‌از ‌انفجار‌ رسیدم ‌بالای سرش نا نداشت ‌ فقط‌ آروم ‌گفت: دیدی زد؟! شهید محمد مهدوی.. هوای‌ حرم هوای‌ رفتن‌ و نماندن
بستن... یعنی ... دیگر دلت ... بندِ این و آن نباشد ... آن را محکم گره بزن... و خود را وقفِ ... صاحبِ نامش کن ... مثلا وقفِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) خدایی زندگی کنید ... تا ... عاشقانه از این بروید ... خوشحال و خندان ...
ناهار اشرافی داشتیم؛ ماست... سفره را انداخته و نیانداخته، دکتر رسید. دعوتش کردیم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.. یکی می پرسید: "این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد سرکشی، چی شد پس؟" ‌
سردار شهیدم ؛ این روزها ، نبودنت بر شانهٔ بغض تنهایی‌مان خیراتِ اشک می کند . . . پنجشنبه‌های دلتنگی
هدایت شده از کانال کمیل
🔴امروز پنج شنبه است بیایید یادی کنیم از گذشتگان 🌹یاد کنیم شهدا را 🌹شهدای مدافع حرم 🌹شهدای هشت سال دفاع مقدس 🌹شهدای انقلاب اسلامي 🌹شهدای عرصه ی هسته ای و شهدای مرزبان و تمامی عزیزانی که در راه خدا و حفظ ارزشهای اسلام و برای دفاع از عقاید ناب اسلامی و کشور اسلامی ایران از جان شیرین خود گذشتند 🌺 یادی کنیم از امام راحل و بزرگان و مراجع تقلید 🌺و همه ی درگذشتگان ♦️روح همگی شاد با نثار فاتحه و صلوات ♦️اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
1_175492648.mp3
8.63M
@salambarebrahimm نوحه ای بسیار باصفا از حاج مهدی رسولی
🌷👇
سلام بر ابراهیم(ج اول)_13.mp3
22.95M
📚کتاب صوتی 🌷قسمت 3⃣1⃣ 🌹پیشنهاد دانلود 👌 ▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️ پایان
⬇️ ! ⬇️ @salambarebrahimm 💠کمک به بقیه برای خیلی‌ها لذت بخشه. اما یه عده هستن که اصلاً دوست ندارن دست کسی رو بگیرن و کمی از پول یا اموالشونو به آدمای فقیر بدن. اگر هم یه روزی به هر دلیلی مجبور بشن به کسی کمک کنن، فکر می‌کنن ضرر کردن و سرمایه شونو از دست دادن. این بنده خداها نمی دونن ثروتی که دارن همش از یه سرمایه اولیه به دست اومده که همون سلامتی، عقل، پشت کار و آمادگی معنوی شون بوده. اگه ازشون بپرسی، می‌گن خودم اینارو جمع کردم! 🔻یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَما 🔻چیزی را که انفاق می‌کنند غرامت حساب می‌کنند. 📔بخشی از آیه ۹۸ توبه
...! 🌷یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمین هایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچک ترین حرکتی که از طرف بچه ها صورت می گرفت، مانند اثر رفت و آمد قایق ها و یا حرکت غواص ها که نی ها را به صدا در می آورد، دشمن پی به حرکت ما می برد. 🌷این مشکل در شب های عملیات صد برابر می شد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت می کرد. 🌷اما در شب عملیات «عاشورای ٤» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغه ها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیت ها را خنثی کردند! 🌷این امداد عجیب طوری بچه ها را دلگرم کرد که غواص ها – که در مواقع عادی آرام فین می زدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه می رفتند!
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
کار برای امام زمان.mp3
8.32M
«کار برای امام زمان» زمان تفکر است... که ما برای امام زمانمان چه کرده ایم؟! 👤 استاد 📌 ویژه ☑️ @BASIRAT_CYBERI
هدایت شده از کانال کمیل
5cb75eb461aeb6066e2c9a94_-2814363719938712221.mp3
15.28M
@salambarebrahimm دعای کمیل 🎤اباذر حلواجی فوق العاده زیبا و شنیدنی حتما دانلود کنید
‏ای آسمان با رزمندگان ما مدارا کن
🍃اگرچه فیض وصلت را بجویم 😔نمی دانم تو را دیدم چه گویم 🍃جفا کردم وفا بسیار کردی 😔خطا کردم تو دادی آبرویم ❤️الهی هر کجا منزل نمودی نگاه لطف تو باشد به سویم🌷 ▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
کاخ همه شاهان جهان را که بگردی دربار کسی پنجره فولاد ندارد...
لکنتِ شعر و پریشانی و جنجالِ دلم چه بگویم که کمی خوب شود حالِ دلم...؟ این‌ صاحبنا بیا و حال‌ دلم‌ را خوب‌ کن جمعه‌های‌ بی‌ تو سخت‌ تر از سخت‌ شده
دست خودمان نیست..! ولی "چگـــونه" رفتن دست خودمان است... درست زندگی کنیم ، زندگی کنیم ، شاید رزق شهادت نصیب ما جامونده هاشد...😔 ▪️ @SALAMbarEbrahimm ▪️
.... 🌷با دو نفر از بچه های تخریب لشکر المهدی(عج) به مواضع دشمن نفوذ کردیم تا منطقه را کاملاً شناسایی کنیم. ناگهان یک افسر عراقی از سنگر خود بیرون آمد. با اینکه در فاصله ی پنج متری ما بود، ما را ندید. فوری به دلیل تاریکی شب از او فاصله گرفتیم روی زمین دراز کشیده و منتظر ماندیم تا شرش را کم کند. 🌷او به ما نزدیک و نزدیکتر می شد تا اینکه دیدم یک پایش را محکم روی بازویم گذاشت. آن قدر سنگین بود که احساس کردم دستم دارد قطع می شود. به هر صورت خودم را کنترل کردم که فریاد نزنم. هنوز به درستی نمی دانستم که او چه منظوری دارد. سرم را هم که نمی توانستم بالا کنم. 🌷پس از سپری شدن لحظاتی احساس کردم بر سر و بدن من ادرار کرد. خیلی عصبانی شدم. در این حال بود که زمزمه کردم خدایا ما این همه رنج و زحمت را که تحمل می کنیم، برای رضای توست. خودت از ما بپذیر! لحظاتی بعد، افسر عراقی به سنگر خود بازگشت و ما به کار شناسایی خود ادامه دادیم.