کانال کمیل
_بیمارستان از مجروحین پر شده بود… حال یکی خیلی بد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داش
به ما خورده نگیرید؛
که چرا اینقدر از #حجاب میگوییم
در #جبهه ها!
به ازای هر #زینـب
ما عــباس ها داده ایم.
#فکرش_را_کن
#چند_چفیه_خونی_شد
#تا_چادر_خاکی_نشود🍃 😔
یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم #پیامک کرده بود و اولش نوشته بود:
این سخنی از محمود رضاست...
آن جمله این بود:
«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهاده»
یعنی:
«اگر دعوت کننده #زینب (س) باشد؛
سلام بر #شهادت»!
پرسیدم:
این جمله را محمود رضا کجا گفته؟
گفت:
آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم؛این جمله را اول کلاس روی #تخته_سیاه نوشت من هم آن را توی دفترم یادداشت کردم...
جمله برای بیست و هشت روز قبل از شهادتش بود...
#شهید محمود رضا بیضائی
کانال کمیل
زینب روی همه یِ صفحات دفترش نوشته بود.. #او_میبیند با این کار میخواست هیچ وقت خدا را فراموش نکند.
#معرفی_مختصرازشهیده_زینب_کمائی
🍃زینب کمایی متولدخرداد1346 شهر آبادان است. مادربزرگش نام «میترا»را برای وی انتخاب می کند،نامی که زینب بعدهابه آن معترض می شود...
🍃 بارها به مادرم گفت: «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید، چه جوابی می دهید؟ من دوست دارم اسمم #زینب باشد. من می خواهم مثل زینب(س) باشم.»
میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش راعوض کردوهمه ی ماراهم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم.
با شروع جنگ، زینب به همراه خانواده اش مجبور به مهاجرت به شاهین شهر اصفهان می شود. با توجه به وضعیت فرهنگی ضعیف شاهین شهر در آن زمان، زینب از طریق فعالیت در بسیج ، کلاس های جامعه زنان، و فعالیت های پرورشی و تربیتی در دبیرستان، و ارتباط با امام جمعه شهر، سعی در بهبود وضعیت فرهنگی شاهین شهر دارد. در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول خدمت بودند؛ دو خواهر به عنوان امدادگر در پشت جبهه و دو برادر رودررو با دشمن. اما خلوص و عمق فعالیت های انقلابی زینب سبب شد پس از شش ماه از حضورش در شاهین شهر، در شب اول فروردین سال 1361 در راه بازگشت از مسجد به خانه توسط منافقین ربوده وباگره چادرش به شهادت برسد😔
پیکر پاکش سه روز بعد کشف شد و سپس همراه باشهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
🍃زینب در وصیت نامه اولش از من خواسته بود که درمرگش گریه نکنم و حتمادرآبادان دفنش کنم.اما از قرار معلوم بعدازنوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد:
#ادامه_دارد...
🍃 @salambarebrahimm🍃
برسه اون روز...
که خسته از گناهامون
جلو #امام_زمان
زانو بزنیم
سرمونو پایین بندازیم
و فقط یه چیز بشنویم
سرتو بالا کن
من خیلی وقته بخشیدمت...
عزیزترینم❣
امام تنهای من
ببخش اگه برات #زینب و #عباس نشدم...
کی شود
حر بشوم
توبه مردانه کنم...
بعد از مصیبت های پشتِ درب ساعات
دروازه ها وا میشود، اَلشّام اَلشّام
#زینب که حتی سایه اش را کس نمیدید
دارد تماشا میشود... اَلشّام اَلشّام
چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام
تمام روضه خلاصه در این کلام شده است...
4_5794442311492438657.mp3
6.38M
این دل دوباره دارد حال و هوای #زینب
#وفات_حضرت_زینب
بعد از سونوگرافی بهش زنگ زدن و گفتن بچه ت #پسره...
خندید و گفت : خدارو شکر که سالمه
گفتن شوخی کردیم بچه ت #دختره..
باذوق چند بار پرسید جدی میگین؟ واقعاً دختره؟
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت
#اسمشو از قبل انتخاب کرده بود #زینب❤️
زینب خانم نازدانه ی #شهیدمحمدتقی_سالخورده🕊🌹