💢 #نحن_ابناء_الحیدر
در روز شهـادت بـرادرم ...
ایشان با یک بلـدِ راه همراه مےشوند . هدف ، خانـه ای در بالای تپہ بـود ، بہ گفتہ بلدچی نقطهای استـراتژیڪ بود ڪہ نبایـد سقـوط میکرد. با وجود ڪمبود آب و غـذا و مهمات، امیر و ۴نفر دیگر به بالای تپه بسمت خانہ رفتند.
حقیقتا امیـر آدم پای ڪاری بـود.
به محض ورود بہ حیاط خانہ،
نفر جلوی امیر از ناحیه قلب مورد هدف
تڪ تیراندازهای تروریست تڪفیـری
قرار مے گیـرد و زمین مے خورد.
همرزم امیـر زنـده می ماند و
امیـربرخلاف توصیههای همرزمانش
مبنے بر خطرناڪ بودن موقعیت بہ
ڪمڪ همرزم خود رفتہ و اورا از تیررس تڪتیراندازهای تڪفیری نجات می دهد
کہ در این کار خود او از ناحیه سر مورد هدف تکتیرانداز تکفیری قرار میگیرد و دچـار جراحت سطحی میشود ، در ادامہ ، تڪفیریها از سہ طرف بہ خانہ حملـہ ور مے شـوند و امیر به تنهایی از یڪ اتاق بدون پنجره ، یڪ طرف را پوشـش می دهد ..
بہ گفتہ شاهدان عینی ،
امیر با خواندن رجزهایی همچون
«نحـن حیـدریه نحن قوّه حیـدریه ،
نحـن شیـعہ علی ابـن ابی طالب»
بالغ بر ۳۴ نفر از تکفیری ها را
به هلاڪت می رسانـد ...
تا اینڪه تکفیری ها به پشت درب اتاق سنگر ایشان میرسند و یڪ نارنجڪ به داخل اتاق پرتاب می ڪنند ولی امیـر نارنجک اول را به سمت خود تروریستها باز پرتاب میڪند.
اما با انفجـار نارنجڪ دوم،
ایشان به درجہ رفیع شهادت
و آرزوی خود نائل میآیـد.
✍ راوی : برادر شهیـد
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_امیر_لطفی
#سالروز_شهـادت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷بالاخره پس از تلاش های فراوان موفق به کسب اجازه فرماندهان سپاه برای اعزام شد اما از آن جایی که تولد فرزند شهید نزدیک بود، فرمانده سپاه گیلان نام #سجاد_طاهری_نیا را از کاروان اعزامی حذف کرد.
وقتی سجاد از حذف نامش خبردار شد به شدت ناراحت شد و حتی با التماس و گریه و زاری همسر و سپس فرمانده اش را راضی کرد تا اعزامش به تاخیر نیفتد و در تهایت هم با همان کاروان راهی سرزمین شام شد. 🥀
🗓 مناسبت مرتبط: #سالروز_شهادت
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
عاشقی که سن و سال نمیشناسد تمام آنچه که دارم و در توانم هست رامیگذارم تا #حرم پابرجا بماند..
#شهید_رضا_اسماعیلی
#ذبیح_21_ساله
#سالروز_شهادت
🌷مناجاتنامه_شهید
🍃خدایا با کدامین دلیل دل بر دنیا بسته ام، اما می دانم که من موجود ضعیف النفس ، فریب خورده و گنه کاری هستم که جز با لقلقه زبان به درگاهت نیامده ام .
خدایا تو را می خواهم و خدایا من از تو نشانی می خواهم ، به حق شب جمعه یا الله عنایتم کن ، مجنونم کن ، عاشقم کن و آتشم زن.
یا الله حاشا که جوابم را ندهی.
#شهید_سیدمحمود_سبیلیان🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۸/۹/۲۱ کاشمر ، خراسانرضوی
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ جزیرهٔمجنون ، عملیات خیبر
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل 🇮🇷
🌺لحظه آغاز عملیات بدر و دستور حرکت نیروها توسط علمدار سپاه عشق شهید حاج حسین خرازی❤️ 🌷 در سالگرد شه
🔸خبردار شد که دوستش نیازمند پول هست ،
رفت و تموم پسانداز هفت سالهی خودش رو بخشید بهش ، بی منت...
☝️شبیه شهدا رفتار کنیم ؛ سخت نیست...
#خاطرات_شهدا
🔹شهیدحسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم. گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟! گفت: نه، ولی مطمئنم.
🔸چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که اسمهایشهدا را مى نويسد. تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
🔹به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟ یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود. تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم. اما دیگر وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم....!
✍به روایت سردارشهیداحمدکاظمی
#خاطرات_شهدا
🔸حاج حسين رزمنده ها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
🔹یک شب تانک ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستـور حرکت بوديم. من نشسته بودم كنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی كه گاه بچهها داشتند. یک وقت ديدم یک نفر بين تانک ها راه میرود و با سرنشینان، گفت و گوهای كوتاه میكند.
🔸کنجکاو شدم ببينم كيست !! مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه مـن نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد! گفت: به خدا سپردمتون!!
🔹تا صدایش را شنيدم، نفسم بريد
گفتم: حاج حسين گفت: هيس؛ صدات در نياد ! و رفت سراغ تانک بعدی.....
📎فرماندهٔ دلاور لشگر ۱۴ امام حسین(ع)
#سردارشهید_حسین_خرازی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۶/۶/۱ اصفهان
شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۸ شلمچه ، عملیات کربلای۵
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل 🇮🇷
#روایت_دلدادگی ‼️وقتي جنازه ي علي را براي طواف به دور ضريح امام رضا(ع) برديم هنگام طواف هر چه به خد
#خاطرات_شهدا
🔹شب قبل از شهادتش خواب امام حسين (ع) را ديده بود كه به او گفته بود فردا خودت را براي سفر آماده كن. صبح همان روز خوابش را براي من تعريف كرد. به همين خاطر نزد فرمانده رفتم و به او گفتم: ايشان چنين خوابي را ديده است. بهتر است امروز او را همراه خود به خط نبريم، امكان دارد او به شهادت برسد.
🔸وقتي اين موضوع را مطرح كردم، ايشان گفت: بهتر است برويم با روحاني قرارگاه مشورت كنيم. نزد ايشان رفتيم و ماجرا را برايش تعريف كرديم. روحاني گفت: اگر قرار باشد برایش اتفاقي بيفتد كسي نمي تواند مانع شود. خلاصه به اتفاق ايشان و چند نفر ديگر به خط رفتيم. موقع برگشتن در بين راه يك مجروح را سوار ماشين كرديم.
🔹به نزديكي قرارگاه كه رسيديم، با خود گفتم: خدا را شكر تا الان كه هيچ اتفاقي نيفتاده است در همين حين يك دفعه خمپاره اي در كنار ماشين به زمين خورد، وقتي به جلوي ماشين نگاه كردم، ديدم سر آقاي نيكنامي روي شانه هاي مجروح افتاد. پياده شدم به جلو رفتم هر چه ايشان را صدا زدم جواب نداد.
🔸به سرعت خودمان را به قرارگاه رسانديم. در آنجا پزشك او را از ناحيه چشم معاينه كرد اما متوجه نشد كه يكي از چشمانش مصنوعي است به همين خاطر فكر كرد علايم حيات هنوز در وجودش هست. ايشان را بلافاصله به بيمارستان صحرايي انتقال داديم. بعد از معاينه ي دوباره، پزشكان گفتند: ايشان در جبهه به شهادت رسيده است. اما چون يكي از چشمانش مصنوعي بوده پزشك قرارگاه فكر كرده او هنوز زنده است.
🔹به خاطر اينكه شهادت ايشان در بيمارستان مورد تائيد پزشكان قرار گرفته بود. روي جواز دفن نوشته بودند نياز به غسل و كفن دارد! موقع تشيع جنازه او را غسل و كفن كرديم. بعد از مدتي كه وصيت نامه اش را پيدا كرديم او خواسته بود وقتي به شهادت رسيد همچون يك فرد عادي غسلش بدهيم و كفن بر تنش كنيم. به لطف و قدرت خدا همانطور شد كه وصيت كرده بود.
📎جانشین گردان یدالله لشگر۵نصر
#سردارشهید_محمدعلی_نیکنامی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳ مشهد
شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۳ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
35.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ تصویری با نوای شهید حجت الله
جان به هر حال قرار است كه قربان
بشود 🌺🌸
پس چه خوب است كه قربانىِ جانان بشود ❤️
#شهیدحجت_الله_رحیمی
#سالروز_شهادت
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#خاطرات_شهید
🌷اصلا تاكتيک عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهک ها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها می شد. غالبا هم تنها می رفت و بدون اسلحه. مثلا يك گردن كلفتی به اسم «علی مريوان» دار و دسته مسلح سی _ چهل نفری راه انداخته بود. عباس تصميم گرفت كه «علی مريوان» را وادار به تسليم كند.
🌷 اراده كرد و رفت پيش شان. اميدوار نبوديم زنده برگردد، جلويش را هم نمی توانستيم بگيريم. تصميم كه می گرفت ديگر تمام بود. هرچه می گفتيم بابا! اينها كه آدم نيستند، می روی، سرت را برايمان می فرستند، عين خيالش نبود.
🌷 مدتی با آنها رفت و آمد می كرد، با آنها غذا می خورد، حتی كنارشان می خوابيد! اينها عباس را می شناختند كه كيست و چه كاره است ولی بهش «تو» نمی گفتند. بالاخره «علی مريوان» و دار و دستهاش داوطلبانه تسليم شدند.
🌷 دفترچه خاطره علی مريوان كه دست بچهها افتاد ديدند يک جا درباره عباس نوشته: «چند بار تصميم گرفتم او را از بين ببرم، ولی ديدم اين كار ناجوانمردانهای است. عباس بدون اسلحه و آدم می آيد. اين ها همه حسن نيت او را نشان می دهد. كار درستی نيست كه به او صدمه بزنم...».
📎 چهارمین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله «ص»
#شهید_حاج_عباس_کریمی
#سالروز_شهادت 🌷
● ولادت : ۱۳۳۶ ،قهرود کاشان
●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ،عملیات بدر، شرق دجله
#پیام_شهید❤️
خواهرانم ...
همان طور که ما در جبهه ها
با این دشمن کافر می جنگیم،
شما نیز به نوبه خود با صبرو
بردباری و با حجاب و پوشش
خود بادشمنان داخلی بجنگید
زیرا پیروزی از آن ماست.
#سردارشهید_علیاکبر_بشنیچی🌷
#سالروز_شهادت🕊
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#ڪلام_شهید
من از این دنیـا ...
با همه زیباییهایش میروم
و همه آرزوهایم را رها میکنم اما
به ولایت وحقانیت علیابنابیطالب(؏)
و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم
اگر امام خامنهای را تنها بگذارید
خواهش آخر من این است که
سلام مرا به امام خامنهای برسانید
و بگویید اگر دوباره زنده شوم
از تکهتکه شدن در راه تو ابایی ندارم.
📎طلبهٔ جاویدالاثر
#محمدامین_کریمیان🌷
#سالروز_شهادت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل 🇮🇷
🌷آستان ملکوتی امام هشتم، او را شیفته خود کرده بود و به همین علت، برای انجام هر کاری، توسل به آقا پید
#خاطرات_شهدا
🔸باور نمیکنید، اگر بگویم ۴۰ کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمیکنید. خود ما هم باور نمیکردیم، اما سرهنگ(آبشناسان) بیتوجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود.
🔹طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودرو عراقی را منهدم کردیم و حدود ۱۵ نفر از نیروهای عراق را اسیر کردیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل میکرد که گم نشویم.
🔸وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود، این کار را با هیچ قاعدهای جور درنمیآمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود، بدون دادن حتی یک نفر تلفات.
🔹یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار میکرد: پرسید: جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمیشوم، آخر چطور میشود که شما ۴۰ کیلو متر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟
🔸دستی به ته ریش چند روزه صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد، صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: این کار من است. من یک افسر #نیروی_مخصوص هستم، انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام ندادهام.
✍به روایت همرزم شهید
#بربال_سخن
ممکن است مرا در حال مبارزه ببینیداما هرگز در حال تسلیم شدن نمی بینید ؛ چون من یک #ارتشی هستم...
📎فرماندهٔ قرارگاه حمزه سیدالشهدا ، فرماندهٔ لشگر۲۳نیروهای ویژه
#شهید_حسن_آبشناسان🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۱۵/۲/۱۹ تهران
شهادت : ۱۳۶۴/۷/۸ سرسول کلاشین عراق، عملیات قادر
🌷 یادش با ذکر #صلوات
🏴 @SALAMbarEbrahimm