هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
📣 پیوستن به FATF، #کمیته_امداد را متهم به اسپانسری #تروریسم میکند/FATF را امضا کنیم، باید #سردار_سلیمانی را به آمریکاییها تحویل دهیم
#حسن_عباسی، رئیس اندیشکده یقین:
🔺پیوستن به FATF کمیته امداد را بدلیل اینکه #روز_قدس برای فلسطینیها کمک مالی جمع آوری میکند، متهم به اسپانسری تروریسم میکند
🔺همه کشورها برای پیوستن به FATF برای خود تحفظ قائل شدند و اعلام کردند که برخی از بندها را نمیپذیرند. این تحفظ در پیوستی که در نسخه لاتین FATF وجود دارد قابل ملاحظه است. ولی در لایحه #دولت هیچ تحفظی برای ایران وجود ندارد و دولت همه بندها را بدون هیچ شرطی پذیرفته است.
🔺دولت فقط به تامین مالی پرداخته ولی به 80 درصد بقیه کنوانیسیونهای مکمل FATF که به استرداد مجرمین است، هیچ توجهی نکرده است. با این لایحه باید بخش عمدهای از بدنه #وزارت_اطلاعات، #سپاه و کمیته امداد به دولت #آمریکا تحویل داده شوند.
@BASIRAT_CYBERI
🔴سردار سلیمانی با بالگرد به کدام شهر محاصره رفتند و محاصره را شکستند؟!
🔸️ یکی از مطالبی که رهبری در نماز جمعه فرمودند و هیچ رسانهای هم به آن نپرداخت ذکر یکی از کارهای بسیار شجاعانه و متهورانه #سردار_سلیمانی بود
🔹رهبری فرمودند چه کسی هست که بتواند با بالگرد وارد شهری که در محاصره ی ۳۶۰ درجه دشمن است بشود ( یعنی محاصره کامل و بدون راه فرار) و با سازماندهی جوانان آن شهر ، محاصره را بشکند؟ این حرف رهبری اشاره به کاری بود که سردار سلیمانی در زمان محاصره شهر «آمرلی» توسط داعش در عراق انجام داد. این شهر در استان صلاح الدین عراق و در 100 کیلومتری مرز ایران قرار دارد.
🔹زمانی که داعش در اوج قدرت بود و هیچکس در سوریه و عراق حریفشان نبود ( چه ارتش های سوریه و عراق و چه سایر گروه های تکفیری قدرتمند مثل جبهه النصره یا همان القاعده و یا جیش الفتح و ...) وقتی داعش به عراق حمله کرد و مثل آب خوردن موصل و تمام شمال عراق را گرفت و به نزدیکی بغداد و کربلا و اربیل رسید و کل عراق در آستانه اشغال و سقوط به دست داعش قرار گرفت، یک شهر به اسم «آمرلی» که ساکنان آن اقلیت ترکمان شیعه عراق هستند در محاصره کامل و ۳۶۰ درجه داعش قرار گرفت
🔸سردار سلیمانی در حالی که شهر در محاصره ی کامل داعش بود ، شبانه و با بالگرد در یک اقدام بسیار خطرناک از بالای سر نیروهای داعش گذشت و وارد شهر شد و به سازماندهی نیروهای مدافع شهر پرداخت و باعث مقاومت شهر و جلوگیری از سقوط و قتل عام فجیع مردم و شیعیان شهر شد
🔹اقدامی که در آن شرایط پر خوف و خطر یک کار عجیب و بسیار متهورانه بود و کمتر کسی جرات انجام این کار را داشت. متاسفانه رسانههای ما در آن زمان نه خطر عظیم داعش را به مردم گوشزد کردند و نه به این اقدام بی باکانه و شگفت آور سردار سلیمانی پرداختند.
#سردار_قاسم_سلیمانی
آمد به خط فاطميون سر بزند شب که شد
گفتيم لابد ميرود يک جايی دور از هياهوی رزمنده ها استراحت کند ،
کفش هايش را گذاشت زير سرش گوشه اتاق دراز کشيد ، خودمان خجالت کشيديم اتاق را خلوت کرديم که چند ساعت استراحت کند
#سردار_سلیمانی
تربیت یافته مکتبِ اسلام و #امام_خمینی (ره)
🔹بخشی از پیام رهبر انقلاب در پیِ شهادت #سردار_سلیمانی: "سردار شهید قاسمِ سلیمانی، نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امامخمینی بود، او همهی عمرِ خود را به جهاد در راهِ خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود.
#مکتب_امام_خمینی
سید رضا نریمانی_در رثای شهید قاسم سلیمانی - نمیشه باورم - سید رضا نریمانی-1578384228.mp3
5.14M
💔در رثای شهید #سردار_سلیمانی
میر و علمدار سپاه ، پشت و پناهِ حرمه
رفته سلیمانی و باز ، تو دلمون محرمه😔
▪️سید رضا نریمانی
🏴 @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
به این فکر نکنید که این صحنه دیگه تکرار نمیشه ، وگرنه خنده تون تبدیل به اشک میشه ...
+ مامان چی شد که #اسرائیل نابود شد؟!
- عزیزم همه چیز از شهادت #سردار_سلیمانی شروع شد...!
کانال کمیل
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدر
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوایی از جنس کربلا در مدح #حضرت_علی_اکبر با صدای دلنشین #سردار_سلیمانی
🚩 بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی....