eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_زین_الدین چند روزےبود مریض شده بودم تب داشتم حاجاقاهم خونه نبود، از بچه هاهم که خبری نداشتم یک دفعه دیدم درباز شد و مهدی، بالباس خاکی وعرق کرده،اومد تو تادید رخت خواب پهنه وخوابیدم مستقیم رفت توی آشپزخونه صدای ظرف و ظروف و بازشدن دریخچال میومد برام آش بارگذاشت.ظرف های مونده رو شست،سینی غذا رو آورد،گذاشت کنارم.گفتم مادر! چه طوربی خبر؟ گفت: به دلم افتاد که بایدبیام😊 @SALAMbarEbrahimm
جـــاي شـــُهـــدا خــالــی جای "" خالی که توی خطاب به همسرش نوشت: "اگر نصیبم شد منتظرت میمانم.. ((جای "" خالی که میگفت: در زمان به کسی میگویند که منتظر باشد... 😔😭)) جای "" خالی که خانمش میگفت: همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم.. اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔 جای "" خالی که همسرش گفت: لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک.. روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم... خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون.. بوی عطر پیچید توی خانه... عطر گل محمدی. بوی عطری که حسن میزد.. جای "" خالی که میگفت: برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید ای شُهدا برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...! شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔 "" ❤️شهدا را یاد کنیم با یک ❤️ @SALAMbarEbrahimm
یڪی از ذڪرهایـے ڪہ مدام زیر لب زمزمہ میڪرد این بود : الهـے‌لاتڪلنے‌الے‌نفسےطرفة‌‌عین‌ابدا خدایا حتی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به خودم وامگذار .😔
🕊🌹 چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم حاج اقا هم خونه نبود، از بچه ها هم که خبری نداشتم یک دفعه دیدم درباز شد و مهدی، بالباس خاکی و عرق کرده،اومد تو تادید رخت خواب پهنه وخوابیدم مستقیم رفت توی آشپزخونه صدای ظرف و ظروف و بازشدن دریخچال میومد برام آش بارگذاشت.ظرف های مونده رو شست، سینی غذا رو آورد، گذاشت کنارم. گفتم مادر! چه طور بی خبر؟ گفت: به دلم افتاد که باید بیام...😊