کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🌸 🌹داخل کانال (قسمت 5) ابراهیم برگشت و نوجوان رادر آغوش کشید .رزمنده نوجوان گفت :م
#سلام_برابراهیم 🕊
🌷روز های غم...
🍃یکی از باز ماندگان کانال
#قسمت (1)
تنهاصدایی که سکوت مرموز کانال را می شکست ، نوای نوحه های ابراهیم بود. او باصدای زیبای خود ، به یاران بی رمق کانال جان تازه ای می بخشید.
زمزمه های ابراهیم ، درمیان خون و جراحت و تشنگی و گرسنگی ، آرامش بخش بود . صدای روضه مادر پهلو شکسته ، به اصحاب کانال قدرت پرواز و اوج گرفتن می داد.
بااین نغمه ها زندگی دوباره در کانال جریان می گرفت و همه به تکاپو می افتادند.
هنگام اذان ابراهیم ، آن هایی که هنوز اندک توانی در بدن داشتند خود را به دیوار کانال می رساندند تا به مدد و یاری دیوار ، از جا برخیزند و نماز را اقامه کنند.
مجروحین اما، باحالتی ملکوتی تر ، به سختی خود را به سمت قبله می چرخاندند و پیشانی خونین و زردشان را به نشانه عشق و بندگی ، برخاک کانال می گذاشتند .
به راستی که خداوند برای آفرینش چنین انسان هایی به فرشتگان خود مباهات می کرد!
در کانال بعداز اقامه نمازها ، شهید سید جعفرطاهری قرآن می خواند و حتی تفسیر میکرد...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌷روز های غم... 🍃یکی از باز ماندگان کانال #قسمت (1) تنهاصدایی که سکوت مرموز کا
#سلام_برابراهیم 🕊
🌷روز های غم...
🍃یکی از باز ماندگان کانال
#قسمت (2)
بچه ها باشنیدن صوت زیبای قرآن سید جعفر ،دلشان دوباره گرم می شد و به حقانیت خود یقین پیدامی کردند.
بعضی از بچه ها که قرآن های جیبی باخود داشتند،همراه سید جعفر مشغول تلاوت می شدند و آرام آرام اشک می ریختند.عده ای دیگرهم مداد یاخود کاری پیدا کرده بودند و بر روی هرچیزی که می شد نوشت ،وصیت نامه می نوشتند.😔
هرکس دعایی را در گوشه ای از کانال زمزمه میکرد و ناله میزد.بعضی ها دعای توسل می خواندندو بعضی ها زیارت عاشورا.🌷
بعضی ها هم آرام آرام نوحه خوانی می کردند و اشک می ریختند😭
یک اسیر سودانی در کانال داشتیم او وقتی قرآن خواندن بچه ها رادید،در کمال بهت و ناباوری گفت :مگر شما هم قرآن می خوانید؟!😳به ما گفته بودند شما به جنگ آتش پرستان می روید!
آن اسیر وقتی به مسلمان بودن بچه ها یقین پیدا کرد،با اصرار از بچه ها میخواست که او را به عقب جبهه ببرند ،می گفت چه اشتباهی کردم.
✳️✳️✳️
بچه ها باسر نیزه و حتی دست روی دیوار کانال را می کندندو پله هایی برای بالارفتن می ساختند.آنها برای نشان دادن قدرت خود و به منظور جلوگیری از نزدیک شدن بعثی ها به کانال در بعضی مواقع به سرعت این پله ها بالا می رفتندو به سمت بعثی ها شلیک می کردند.
کماندوهای بعثی هیکل های درشت و قد بلندی داشتندبه گونه ای که هر ببیننده ای از نگاه به آنها دچار وحشت می شد.
هر وقت آنها می خواستند به سمت نیروهای ایرانی پیش روی کنند،دشمن تمام آتش خود را بر روی کانال متمرکز می کرد تا کماندوها در امنیت آتش...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌷روز های غم 🌹قسمت (4) زخمی ها مدام از فرط تشنگی ناله می زدند و آب طلب می کردند
#سلام_برابراهیم 🕊
🌷روزهای غم...
#قسمت (5)
...آن نوجوان باصلابت خاصی گفت :پس من هم می مانم و از مجروحین تا آخرین قطره خونم مراقبت میکنم.
تصمیم گیری سختی برای دیگران بود.چهارروز تشنگی ،گرسنگی،خستگی و محاصره ، توان همه را بریده بود.یکی دیگر نیز در گوشه ای از کانال گفت ؛ من هم می مانم.
یکباره تمام افراد ، یک صدا فریاد(( ماندن )) سردادند .
ابراهیم که انگار از این تصمیم بچه ها خوشحال شده بود ؛ گفت ((همه مرد و مردانه می مانیم و مقاومت میکنیم))
بعد مکثی کرد و ادامه داد؛ ((ولی بچه ها، شاید تاآخرین لحظه ، کسی نتواند به کمک مابیاید. فکر همه چیز را کرده اید!؟
آب نداریم ، غذا نداریم ، مهمات نداریم، شهادت در یک قدمی ماست. آیاشماآماده اید؟!))
انگار جان دوباره ای به نیروها بخشیده شد. ایثار و مردانگی ،فضای کانال را پراز عشق و معرفت کرد. همه متفق القول می خواستند برعهدی که بستند وفادار بمانند.
حتی در کانال، آن هایی که جراحت کمتری داشتند،حاضر به عقب نشینی نبودند . آنها نمیخواستند مجروحین بدحال را تنها بگذارند و می گفتند؛بی وفایی در مرام ما جایی ندارد. ماهم اینجا می مانیم و تا زمانی که مجروحان را به عقب نبرده ایم، از اینجا تکان نمیخوریم...
#ادامه_دارد...
@salambarebrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌹آب قسمت (4) برخی جان خود را در این راه می دادند و دیگر به کانال بر نمی گشتند .
#سلام_برابراهیم 🕊
🌸آب #قسمت (5)
بعضی از آن ها لباس خود را به مجروحین می پوشاندند. سرما آنقدر زیاد بود که به پیشنهاد یکی از بچه ها، قبر هایی در کف کانال حفر شد و مجروحین را داخل آن خواباندند و تاگردن بر روی آن ها خاک ریخته شد تا گرم بمانند.
مجروحین حالا تاگردن درون گودال بودند.رفتن خون زیاد از بدنشان ،دیگر هیچ حس و حالی برای آن ها باقی نگذاشته بود . به نظر می رسید این تنها راه در امان ماندن از سرمای زمستان باشد.
تعدادی از مجروحین ، اینگونه در برابر سرما تاب آورده و زنده ماندند ، اما بعضی از آنها برای همیشه از خواب شیرین خود بیدار نشدند!😔 آن ها آرام و بی صدا،یکی یکی اوج گرفته و سبک بال ،خود را به دوستان شهیدشان رساندند.
جنگی نابرابر بود.تمام مردانگی و مّروت ،داشت در مقابل ددمنشی و وحشی گری دشمن می جنگید.
وقتی بعثی ها با برانکارد برای بردن مجروحینشان وارد میدان نبرد شدند ،بچه ها بااینکه می توانستند به راحتی آن ها را مورد هدف قرار دهند و ازپا در آورند، اما در اوج مردانگی ، به آنها امان دادند تا مجروحین خود را به عقب منتقل کنند.
این مرام بچه های ایرانی بود،اما در عوض ،بهترین تفریح تک تیرانداز های مست بعثی ،شکار مجروحان نیمه جانی بود که زخمی و بی رمق در وسط میدان افتاده بودند.
شب چهارم محاصره هم داشت کم کم از بچه ها خدا حافظی می کرد. از یک طرف غربت پیکر های دوستان ، لحظه ای آرامشان نمی گذاشت و از سویی دیگر عطش و تشنگی ، رمقی برایشان باقی نگذاشته بود .
بیابان فکه و کانال دوم آن ، باتمام دقت ، جزئیات حادثه ای را که در آن شب ها اتفاق می افتاد ، در خود ثبت و ضبط می کرد....
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم 2
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم 🕊 🌸آب #قسمت (5) بعضی از آن ها لباس خود را به مجروحین می پوشاندند. سرما آنقدر زیاد
#سلام_برابراهیم🕊
🌸آب #قسمت (6)
🌸شب ها اتفاق می افتاد، در خود ثبت و ضبط می کرد.
من هم در کنار آن ها و در گوشه کانال ، در جمع مجروحین نشسته بودم.
گاهی خوابم می برد و گاهی بیدار می شدم.
🌸در آن اوضاع، دلخوشی ما به ابراهیم بود. او بزرگتر ما به حساب می آمد.
یکی از بچه ها به زحمت خودش را به ابراهیم رساند.
رو به ابراهیم کرد و با صدایی نسبتاً بلند با او حرف می زد.
🌸یکباره خواب از چشمانم پرید و به آن ها خیره شدم. او به ابراهیم گفت:
"به خدا تا حالا هیچ کس نتوانسته توانمان را ببرد، نه دشمن و نه آتش بی امانشان!
امّا حالا تشنگی امانمان را بریده، یه کم آب به ما برسد ، دمار از روزگار دشمن در می آوریم. "
🌸 نمی دانم چرا یک لحظه یاد کربلا افتادم. یاد علی اکبر (علیه السلام) وقتی که از میدان به سراغ پدرش آمد
و گفت:
" العطش قد قتلنی ... "
یاد شرمندگی امام حسین (علیه السلام) ....
🌸من می دانستم که ابراهیم از همه تشنه تر است . همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم کرد برای خودش چیزی نماند!
🌸ابراهیم سرش را پایین انداخت و با شرمندگی فکر کرد. او تصمیم گرفت هر طور شده خودش از کانال بیرون برود و برای عطش بچه ها کاری کند.
🌸در همان نیمه شب، ابراهیم از کانال بیرون رفت. در حالی که از شرمندگی دیگر با هیچکس حرف نزد.
حوالی صبح بود. هوا در حال روشن شدن بود.
ناراحت بودم که نکند ابراهیم ....
🌸 همه ناراحت بودند.
او تمام دلخوشی ما به حساب می آمد. یکباره دیدم یک نفر از بالای کانال خودش را به پایین انداخت.
همه خوشحال شدند....
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم2
کانال کمیل
#سلام_برابراهیم🕊 🌸آب #قسمت (6) 🌸شب ها اتفاق می افتاد، در خود ثبت و ضبط می کرد. من هم در کنار آن ها
#سلام_بر_ابراهیم 🕊
💠آب #قسمت (7)
...ابراهیم با چند قمقمه پر از آب برگشت. تمام رزمندگان و مجروحین خوشحال شدند.
به ابراهیم گفتم: دیر کردی، ترسیدم؟!
ابراهیم گفت: "برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه دوقلو رفتم .نیروهای خودی رو هم در حال جنگ با بعثی ها دیدم ."
با تعجب گفتم: تا اونجا رفتی؟! خُب...
ابراهیم بلند شد و رفت تا به نیروها سر بزند.
در تپه دو قلو هر شب درگیری بود . هفته چند بار بین بچه ها و بعثی ها دست به دست شد.
شب هنگام با حمله نیروهای ایرانی، به دست رزمندگان اسلام می افتاد و در روزها ، بعثی ها با پاتک گسترده آن را پس می گرفتند.
ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود. او میتوانست دیگر به کانال نیاید، اما آمده بود. با چند قمقمه آب.
کسی چه میدانست؟! شاید او هم به رسم ادب آقا و مولایش حضرت عباس علیه السلام، با یاد لبهای خشکیده از عطش بچه ها، لب به آب نزده بود.
بچه ها همواره به روح بلند او غبطه میخوردند و او را می ستودند.
#ادامه_دارد...
@salambarebrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۲
کانال کمیل
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی ✍
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✫⇠قسمت: 16
✍ وصیت نامه شهید
«با سلام وصلوات بر محمد و آل محمد (ص) این جانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله، لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب درد و دل در چند سطر مکتوب کنیم.
ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد.
آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمی ها و بی بصیرتی های برخی از انسان ها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت (ع) را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا در کنارشان بوده اند ولی درصحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر.
وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و درراه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر (عج) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چراکه نقطه قوت ما ولایت است.
اما من می نویسم تا هر آن کس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از اینکه یک جان بیشتر ندارم تا درراه ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام خامنه ای (مدظله العالی) فدا کنم.
اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دل خوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند.
به نظر این جانب در عموم جامعه خصوصاً بین نظامیان و پاسداران حریم ولایت هیچ چیز بالاتر از حسن خلق در رفتار نیست و در خاتمه از همه التماس دعا دارم.»
✍شعری از شهید
همیشه یادتان را من به هنگام نظربازی
ز رخسار علی جویم و این است اوج طنازی
همیشه با لبت آرام می خندم و با چشمان تو مستم
قسم خوردم به جان تو که پای رهبرم هستم
همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک
خدا را شکر درراهت، به خون افتاده ام بر خاک
پایان
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "یادت باشد"، نویسنده:محمد رسول ملاحسنی، نشر فحوای دانش
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#قسمت پایانی
@salambarebrahimm
Farayade Mahatab 10.mp3
5.57M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۰
Farayade Mahatab 11.mp3
4.91M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۱
Farayade Mahatab 12.mp3
7.51M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۲
Farayade Mahatab 13.mp3
4.67M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۳
Farayade Mahatab 14.mp3
3.83M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۴
Farayade Mahatab 15.mp3
4.54M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۵
Farayade Mahatab 16.mp3
4.45M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😔💔
📚 فریاد مهتاب
#قسمت ۱۶
Farayade Mahatab 17.mp3
4.24M
خاطرات مادر مظلوم مدینه😭💔
📚 فریاد مهتاب #قسمت ۱۷
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
تاریخ فلسطین 6.mp3
6.52M
🇵🇸#مستند_تاریخ_فلسطین🇵🇸
"تاریخ اشغال فلسطین از ابتدا تا کنون"
#قسمت 6⃣
🇵🇸🇵🇸
* جنگ چهارم اعراب با اسرائیل (جنگ اکتبر) در سال ۱۹۷۳
* تحلیل و بررسی و نتایج جنگ اکتبر
* تجاوز اسرائیل به لبنان در عملیات لیتانی ۱۹۷۸
* امضای پیمان صلح " کمپ دیوید ۱ " توسط مصر و اسرائیل در ۱۹۷۸
* بررسی و نتایج پیمان کمپ دیوید
* پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۱۹۷۹
* تشکیل سفارت فلسطین در ایران و سفر "یاسر عرفات "به ایران ۱۹۷۹
* ترور " انور سادات" رئیس جمهور مصر توسط " خالد اسلامبولی" در ۱۹۸۱
💢@BASIRAT_CYBERI