#كار_جنگ_اينطورى_پيش_رفت....
#روايتى_از_صبحانه_خوردن_غواصان.
🌷کافی بود فرمانده بگه: این کار باید انجام بشه، دیگه هیچ حرفی توش نبود. بچه ها مى رفتن دنبال انجامش. هر هماهنگی و تأمين کمبودی رو خودشون ردیف می كردن. فرماندهان لشکر، به آقا جليل فرمانده گردان غواصی یاسین، گفته بودن: هر چه سریعتر نیروها با فراگیری آموزش غواصی، برای عملیات در آب آماده بشن، دیگه از اونا گفتن و از نیروها به سر دويدن....
🌷یادمه یه روز صبح، نیروها رو با عجله به خط کردم و اسکله آوردم، حین پوشیدن لباس غواصی بودن که، مسئول تدارکات گردان، با وانت از راه رسید، منو صدا زد و گفت: چرا سهمیه صبحانه ی گروهانتونو نگرفتین!؟ تازه یادم اومد که، بچه ها صبحانه نخوردن! هیچکدوم از بچه ها هم، دم بر نیاورده بودن که، ما صبحانه نخوردیم! کجا ديدين تدارکات، برا دادن امکانات بدنبال نیروها بدود!؟ تفسیر عینی آیه قرآن را ميديدم: اگر اهل تقوا باشید!! دنيا به دنبال شما مى دود.
🌷گفتم: صبحانه چی هست؟ گفت: نون و پنیر. گفتم: نه، فرصت نداریم. کی مى خواد بنشینه، لقمه کنه، یه ساعت طول می كشه. از طرفی فكر كردم كه نمى شه با شکم خالى نيروها رو داخل آب برد و آموزش غواصی داد. دوباره پرسیدم: دیگه چی داری؟ گفت: پسته. گفتم: این که بدتر شد!! باید یکی یکی تا ظهر بشینیم پسته مغز كنيم!!
🌷....دیگه چی داری؟؟ گفت: عسل. آها عسل!! خوبه، با هر بسته بندی باشه، زود میشه مثل آب قورت داد! جویدن هم نمی خواد! وقتمونو هم نمی گيره! مقوی هم هست. گفتم: عالیه. همون عسلا رو بده؛ که یکهو طین بزرگ عسل رو دستم داد. همونی بود که دنبالش بودم.
🌷غواصا لباس پوشیده، آماده، رها شدن تو آب سرد کارون، به طرف پل مارد، فین می زدن و مثل قایق موتوری آب جزر رودخانه رو می شكستن و جلو می رفتن. حین حرکت، صدا می زدم، می اومدن به بدنه قایق آویزون می شدن! دهنشونو باز می كردن و من از رو قایق، توی دهنشون عسل می ريختم، مثل هواپیما كه تو هوا سوختگیری می كنه.
🌷....کار جنگ، اینجوری پیش رفت. تلاش شبانه روزی، به معنی واقعی کلمه....
❌ مسئولين حواستون هست، تلاش شبانه روزى!!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات