تـــــو مهربان باش
بگذار بگویند ساده است
فراموشکار است
زود میبخشد
اما تـــــو تغییر نکن
تـــــو باش ونشان بده
آدمیت هنوز نفس میکشد
مهربانم مهربان باش...
🌹روز بخیـــــر #رهروان داداش ابراهیم😉
4_168269993954247348.mp3
1.27M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم
#شهیدان_زنده_اند
@SALAMbarEbrahimm
#دو_حسين
#اين_كجا_و_آن_كجا....!!
🌷اکنون داریم می بینیم که به لطف خداوند مردم عراق و سایر ملل در روز عاشورا و اربعین حسینی مراسم عزاداری باشکوهی در کربلا برگزار می کنند. آن زمان صدامی ها مانع از زیارت امام حسین علیه السلام می شد به ویژه در روز عاشورا. اگر هم متوجه می شدند، زائران را اعدام می کردند.
🌷همین بحث پیاده روی اربعین در دوره رژیم صدام هم بود؛ اما به صورت مخفیانه انجام می گرفت. اگر کسی را در این رابطه می گرفتند، اعدام می شد. جنایت های رژیم بعث عراق بی شمار است؛ نمونه ای از آن در سال ١٩٩١ بود که نیروهای صدام بیش از چهار هزار نفر از کسانی که در انتفاضه ضد رژیم شرکت داشتند را در حرم امام حسین علیه السلام جمع کردند و تیرباران کردند. تا ٦ ماه دیوارهای حرم امام حسین علیه السلام خون آلود بود؛ آثار گلوله ها هنوز هم روی دیوارهای سنگی حرم امام حسین علیه السلام دیده می شود.
🌷از دیگر جنایت های رژیم بعث عراق این بود که سپهبد حسین کامل حسن المجید داماد صدام تا حرم امام حسین علیه السلام را به توپ بست. او در جمع شیعیان می گفت: "من هم حسین هستم این هم حسین است؛ هر كس با من است، بنشیند و هر كس با این حسین است بلند شود. "سپس داماد صدام آنهایی که بلند می شدند را در لحظه می کشت.
منبع: مشرق نيوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
4_5936078517459485383.mp3
4.06M
اونایی که اربعین قسمت نشده
برندکربلابابت این کلیپ صوتی حلالمون کنند...
التماس دعابرای ظهورامام زمان(عج)
@salambarebrahimm
#اربعین ...
مسیر پر است از آدم های رنگارنگ ...
زن و مرد ، پیر و جوان ، سیاه و سفید ، عرب و عجم ، بلند و کوتاه ،شاد و غمگین ، عاشق و نالایق(خودم) و...
هرکس را هوایی در سر است ،
هوایی که در طواف حرم سیدالشهدا هروله می کند و دلِ خون دارد !
آنجا دیگر من و تو ، ما می شود و یک هدف را می سازد ،
هدفی که ابتدایش سرخی خون حسین است
و انتهایش بیرق سبز مهدوی ،
که آغاز تمدنِ اسلامی - علوی خواهد بود ...
آنجا دیگر نژاد پرستی معنا ندارد ،
ایرانی و پاکستانی ، عراقی ، لبنانی ،
افغانستانی و آفریقایی ، آمریکایی و...
در کنار یکدیگر گام بر می دارند ،
و دل و قلوه هم می دهند و می گیرند !
آنجا نمونه ای است از آن #تمدن_آخرالزمانی که
یک زن از یک سوی زمین در کمال امنیت
به سمتی دیگر می رود بدون تکان خوردنِ آبی در دل !
آنجا دلی نمی لرزد ، جز در غمِ حسین ...
آنجا ، جاده ای دارد که میلیون ها دلباخته
در طول تاریخ در آرزوی قدم زدن در آن بوده اند....
آنجا ، خاکش با تمام خاک ها فرق می کند ،
آنجا هر زائر برای رسیدن به کربلا
باید ابتدا در این خاک ها ، غسلِ عاشقی کند ،
و خاک آلود و عاری از آلودگی گناه ، وارد بهشت شود ...
آنجا تمام حساب کتاب هایش ، فرق می کند...
آنجا بهشت است ، بهشت...
نه ، آنجا از بهشت هم بهتر است...
آنجا ، مسیرِ رسیدن به حسین است...
#اربعین #امام_حسین #مشایه_الاربعین
هدایت شده از آشوب ماه...
1_30971032.mp3
3.66M
#شهید_سید_حمید_میرافضلی🌷
💠بیاﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﻮﻃﻲ ﻫﺎي ﺑﺎ ﻣﺮاﻡ
آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ،
لات هـای محله هم کلی ازش حساب می بردنـد ،
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش !
یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت :
بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو
دادم ...
همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ... روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون کـه از قـضـا ، دوست حمید بـود جلوی پـای حمید ترمز می زنـه ، ازش می خواد بیـاد باهـاش بـره ،
بهش می گه حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه ، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این
سابقه ، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... راه می افتند به طرف جبهه ؛ بین راه توجه حمیـد بـه یک وانت جلب می شه ، پشت وانت , زنی نشسته بود که یک نوزاد بغلش بود ؛ حمید تـا بـه خودش می یـاد می بینه زن ، نوزاد رو از پشت وانـت پرتاب می کنه بیـرون!
حمیـد ؛ غیرتش بـه جوش می یـاد . شروع می کنه به دویـدن دنبـال وانـت ، همین کـه می رسه بـه مـاشین ، می پره بـالا ؛ می پـرسه :
چی کار کردی با بچه ت زن....؟؟!!! زن سرش رو می اندازه پایین و مثـل ابـر بهار گریه می کنه و به حمید می گه ، من نزدیک یـازده ماه اسیر عراقی ها بودم
این بچه مال عراقی هاست ، حمیـد می افته روی زانوهـاش ، با دست می کوبـه به سرش !! هی مـدام گریه می کنـه ، بـا اشک و ناله به راننده ی کامیون می گه من باید بـرگردم رفسنجـان ؛ یک کـار کوچیکی دارم ... سید حمید مـا بر میگرده رفسنجـان ، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !!
شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم
ناموسمـون در خطـره...! اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه تو جبهه کسی
اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت :
اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره ... و معروف شــد به
(سید پا برهنه)
اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور ،
هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء...
(عملیات خیبر سال 62)
فرمانده دلاور ِ لشگر اسلام ، مسئول ِ اطلاعات قرارگاه کربلا
ﺷﺎﺩﻱ ﺭﻭﺡ
🌷 شهید سید حمید میر افضلی🌷
#صلوات....
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_مهدی_قاضی_خانی 💐✍به روایت همسر قسمت: 4
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
💐✍به روایت همسر
قسمت: 5
پدر مهدی گاراژ داشت و او هم کنار پدرش امرار معاش میکرد. توانستیم با مقداری پس انداز و وام و قناعت خانهای بخریم اما بعد تصمیم گرفتیم آن را بفروشیم. با پولش زمین کشاورزی گرفت، می گفت کشاورزی شغل انبیاست و این کار واجب تر است. در ذهنش بود وقتی درخت ها بزرگ شد یک اتاق هم همانجا بسازد تا هر وقت خواستیم برویم آنجا راحت باشیم. بیشترین درختی را هم که کاشت درخت میوه مورد علاقهاش «انار» بود. اینقدر انار دوست داشت که فصلش که میشد تا سرم را بر می گرداندم یک قابلمه دون شده بود. موقعی که میخواست برود بهش می گفتم: بروی من دلم برای انار دون شدها تنگ میشه. الان هم انار دون شده برایش خیرات می کنم.
★★★★★★★★★
دوست داشتم بچه ها را طوری تربیت کنم که بدانند رییس خانه پدرشان است. میخواستم احترام به او را خوب یاد بگیرند. ملموس تر بخواهم توضیح دهم، مثلا اینکه دلستر که می خریدیم تا آقا مهدی درش را باز نمی کرد و از آن نمیخورد بچهها نمیخوردن. این شاید در نگاه اول یک مسئله خیلی جزیی باشد اما می دانستند تا پدرشان نباشد نباید دست بزنند. این موضوعات تربیتی را از برنامه های تلویزیون یاد میگرفتم. به خودم می گفتم اگر احترام به شوهر را دخترم از من یاد نگیرد از چه کسی می خواهد بیاموزد؟ و همینطور نسل ها بعد از او؟
دانشگاه هم که می رفتم با اینکه رشته ام ادبیات بود اما بیشتر کتابهای تربیتی میخریدم.
★★★★★★★★★★
قبل از آمدن پدرشان بچه ها را حمام می کردم و لباس تمیز تنشان میکردم. میخواستم وقتی آقا مهدی بچه ها را می بیند تمیز باشند و لذت ببرد.
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
امروز صداي آهنگ هاي لس آنجلسي آنقدر بلند است كه فريادهاي "حاج مهدي باكري" به گوش نميرسد!!!
امروز همه "حاج ابراهيم همت" را با اتوبان همت مي شناسند...
امروز نام شهيد را براي اينكه بچه ها خشونت طلب بار نيايند از كوچه ها برداشته و نام نگين و جاويد ميگذارند...
امروز ستارگان هاليوود آنقدر زيادند كه ديگركسي ستارگان درخشان ايران را نميبيند!!!!
امروز همه به دنبال كسب نام هستند و گمنامي فقط براي شهدا به ارث رسيده است!!!
امروز جانبازان موجي را از اجتماع دور نگه ميدارند تا آسيبي به افكار عمومي نرسانند...
امروز كسي نميداند، مهدي باكري در وصيت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تكه اي از زمين را اشغال نكند!!!
امروز كسي نميداند،شب عمليات خيبر حاج مهدي باكري،برادرش حميد را جا گذاشت و رفت!!!
امروز كسي نميداند مهدي زين الدين رتبه چهار كنكور سراسري را داشت!
امروز كسي نميداند تكه هاي پيكر شهيدي را درون گوني براي خانواده اش فرستاده اند...یعنی چی؟
#شهدا_شرمنده_ايم...😔
4_5848070935302636805.mp3
900.2K
شبتون آروم بانوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست ❤️
کانال کمیل
باز دلتنگ شهیدان مےشوم بی قرارِ یادیاران مےشوم.. یادجانبازان میدان جنون.. آشنایان غبارو خاڪ و خون..
🌺«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌺
#نماز_عشق
نصف شب بیدار شدیم..عملیات بود ..
حال و هوای بچه ها عوض شده بود...معلوم بود اتفاقاتی می افتد..راه افتادیم ..۷ نفر بودیم به فرماندهی شهیدسجادمرادی عملیات در شهر خلصه از توابع خان طومان و حلب بود ..
سوار ماشین شدیم..سجاد که خیلی شوخی میکرد و همیشه خنده بر لب داشت بیشتر از همه معلوم بود حالش دگرگون شده.. در راه زیر آتش شدید دشمن بودیم ..هر لحظه احتمال زدن ماشین ما بود ...صدای انفجار ... تیر قناصه...تیربار ها ...تک تیرانداز ها ...
بچه ها نگران انفجار ماشین بودن ...اما باز هم سجاد شروع کرد...
شرط اول فرماندهی روحیه دادن به بچه هاست...سجاد شروع کرد به مداحی تا حواس بچه ها را پرت کند و به بچه ها گفت آهسته به خشاب ها بزنید ...(به جای سینه زنی)
حدود ۱۵ دقیقه مداحی کرد ..
شعر معروف سیدرضا نریمانی ..
حسین جانم ...
حسین جانم ...
حسین جانم جانم جانم ...
حسین جانم ..
حسین آقام ...
حسین مولام ...
ادامه داد ...
اذان گفته بودند و کم کم داشت آفتاب میزد و ما نماز نخونده بودیم ...
بچه ها گفتن سجاد ، آفتاب داره میزنه و نماز نخوندیم ... چیکار کنیم ؟
سجاد اشاره کرد به سیدیحیی گفت :سید پیش نماز ماست ...آقا سید چیکار کنیم ؟
شهیدسیدیحیی براتی که آخرین ساعت های زندگی رو سپری میکرد عاشقانه گفت : به خدا همین نماز با پوتین و عقب ماشین اون دنیا دستمون رو میگیره ...
حدود ساعت ۱۰ صبح موشک و تانک و شهادت فرمانده و پیش نماز عاشق ...
آری ...شهیدسجادمرادی فرمانده دلها بود ...شهیدسیدیحیی براتی پیش نمازی عاشق بود که بهترین نمازش را عقب ماشین به جا آورد ...
یادمان باشد..شهدا هر کدام درس عبرتی هستند..پس این درس عبرت ها را برای دوستان خود بفرستید تا با شهدا آشنا بشن 🌹
#شهید_سجاد_مرادی 🌷
@SALAMbarEbrahimm
#در_جبهه_زندگى_جريان_داشت....
🌷يكى از شب ها، در سنگر اجتماعى نماز جماعت مغرب و عشاء برپا بود. حدود ٢٠ نفر به راحتى مى توانستيم در آن سنگر با هم نماز جماعت بخوانيم. يكى از برادران جلو رفت و شروع كرد به خواندن نماز. بقيه هم به او اقتدا كردند. ركعت دوم را كه خواند، نشست تا تشهد بگويد. در همين حين....
🌷در همين حين يكى از بچه هاى آذربايجانى كه آن لحظه نماز نمى خواند و فقط براى اذيت در صف اول پشت سر امام جماعت ايستاده بود با سوزن و نخ انتهاى پيراهن او را به پتوى كف سنگر دوخت و به همان حال، در جاى خود نشست!!
🌷بقيه كه متوجه كار او شده بودند، به خود فشار آوردند تا جلوى خنده شان را بگيرند. امام جماعت تشهد را كه گفت، خواست براى خواندن ركعت سوم بلند شود كه احساس كرد لباسش به جايى گير كرده. بريده بريده گفت: بحول ... بحول ... بحول ... ا... ا...
🌷....نتوانست بلند شود. ناگهان صداى انفجار خنده در سنگر پيچيد. همه به دنبال او كه اين كار را كرده بود، دويدند و از سنگر در رفتند.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
560717305.mp3
4.59M
#مداحی
🌹کنارقدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم...
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#مداحی 🌹کنارقدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم... @SALAMbarEbrahimm
#ارسالی
🌹موکب امام رضا(ع)به یاد بچه های کانال کمیل ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر #گناه⛔️
@SALAMbarEbrahimm