متن دعای عرفه.pdf
259.8K
📖 متن دعای عرفه همراه با ترجمه بصورت pdf
جهت سهولت در قرائت دعا برای عزیزانی که ممکن است در مراسم دسترسی به مفاتیح نداشته باشند...
هی نگو من گناهکارم منو قبول نمیکنه...
روم نمیشه با #خدا حرف بزنم
به قول استاد دولابی تو مخلوقِ خدایی...
حرف بزنین درد و دل کنین باهاش خدا منتظره...
آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا می فرمایند:
در #روز_عرفه خداوند عنايت خاصی به بندگان دارد. بزرگانی را دیدم که به اين روز چشم دوخته بودند.
اعمال را به قدر نشاط انجام دهید؛ مهم این است که معرفت حاصل شود. در مضامین دعای عرفه تأمل فرمایید، گاهی تأمل در جمله ای مسیر زندگی را تغییر می دهد. توسل به حضرت مسلم نیز در این روز مهم است.
اِلهى کَیفَ تَکِلُنى وَ قَد تَکَفَّلتَ لى وَ کَیفَ اُضامُ وَاَنتَ النّاصِرُلى
خدايا چگونه مرا وا مینهى در صورتى که عهده دار من شده ای؟!
و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آنکه تو يار منى؟!
قسمتی از دعای عرفه
تو روایات داریم اگه کسی تو ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان و لیالی قدر آمرزیده نشد ، آخرین فرصتش روز عرفه اس...
امروز روز عرفه است و وقت دعای عرفه امام حسین علیه السلام ، باز هم ارباب به کمک جامونده ها اومده...
السًّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان
السًّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَهَ الرَّحمن
السًّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ القُرآن
السًّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ البُرهان
سلام امام زمانم🌸
آرامش را
در همه جا جستجو کردم؛
غافل ازاینکه؛
آرامش؛
از رگ گردن به من نزدیکتربود!
َ«وَنَحنُ اَقْربُ مِن حِبلِ الِوِریدْ»
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ
رعد/۲۸
و تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست
علامت اینکه یک نفر الله را پیدا کرده این است که؛
خوش اخلاق است
شیرین است
آرامش دارد
زودرنجی ندارد
حساسیت ندارد
با کسی درگیر نمی شود...
خدا کسی است که وقتی او را داری، اصلاً با
هیچ چیز دیگر عصبانی نمیشوی ما که با
داشتن الله حرص و جوش زیاد می خوریم،
معلوم است که او را نداریم. فکر می کنیم،
خیال میکنیم که داریم. اگر الله بیاید غصه
ها میرود. یعنی الله و غصه، اصلاً با هم
جمع نمی شوند. می شود ما یکبار به خدا
بگوییم تا تو را دارم غم ندارم
#قرآن_بخوانیم
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه #تفحص کرد...
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن
#جستجوگرنورشهیدمحمدزمانی🕊🌷
#قسمت_اول (٢ / ١)
#معجزه_در_اسارت....
🌷هر وقت چشم بچه ها به «داوود» می افتاد، بغض گلویشان را می گرفت و سر را به زیر می انداختند. البته افراد دیگری هم بودند که زخم های شدیدی داشتند و حالشان وخیم بود اما هیچ کدام حالشان بدتر از داوود نبود.
گلوله کالبیر ٥٠، لگن خاصره او را در هم شکسته بود و او از کمر به پایین هیچ تحرکی نداشت؛ پزشکان و پزشکیاران بی سواد و وحشی عراقی که به اردوگاه می آمدند، حاضر نبودند کمترین کمکی به داوود بکنند.
او را چند بار به بیمارستان شهر موصل بردند و عکس های رادیولوژی از او گرفتند ولی جراح ـ که خود رئیس بیمارستان بود ـ گفته بود که؛ هیچ امیدی به بهبود او نیست؛ چهار نفر از بچه ها کارهای داوود را انجام می دادند، آنها هر روز او را روی یک برانکارد که بچه ها از شاخه های درخت و یک تکه پتوی سربازی درست کرده بودند، می گذاشتند و برای هواخوری بیرون می بردند، ولی داوود هر روز لاغرتر و رنگ پریده تر از روز پیش می شد؛ سرنوشت او را می شد از حال نزارش پیشبینی كرد....!!
یک روز صدای همهمه ای از بیرون آسایشگاه توجهم را به خود جلب کرد؛ صبح بود و تازه درهای آسایشگاه را باز کرده بودند، یکی از دوستان که داشت بیرون را نگاه می کرد به من گفت: «مهدی بیا نگاه کن! انگار جلوی آسایشگاه ١٠ خبری شده، خیلی شلوغ است.»
بچه ها با شتاب به سوی پنجره هجوم بردند، سپس همه به بیرون ریختند. من که فکر می کردم درگیری پیش آمده، نیم نگاهی به بیرون انداختم و دوباره سر جایم رفتم ولی صدای صلوات های بلند، رشته افکارم را پاره کرد. پیش خود گفتم: «الحمدالله، بالاخره دعوا تمام شد.»
....ادامه صلوات ها حس کنجکاوی ام را بر انگیخت. برخاستم و به بیرون رفتم. باور کردنی نبود....
#ادامه_دارد....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
#قسمت_اول (٢ / ١) #معجزه_در_اسارت.... 🌷هر وقت چشم بچه ها به «داوود» می افتاد، بغض گلویشان را می
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#معجزه_در_اسارت....
🌷....ادامه صلوات ها حس کنجکاوی ام را برانگیخت. برخاستم و به بیرون رفتم. باور کردنی نبود. داوود روی دست بچه ها با پیراهن پاره پاره به هر سو رانده می شد، در حالی که همه اشک می ریختند. یکی از بچه ها در حالی که تکه ای از پیراهن او را در دست داشت، با چهره ای آمیخته به اشک و لبخند گفت: «داوود شفا پیدا کرده. امام زمان (عج) دیشب او را شفا داده.»
من تا آن روز فقط چیزهایی از معجزه و شفا شنیده بودم ولی این بار حقیقتاً آن را رو به روی خودم می دیدم. داوود بعداً خودش این گونه تعریف کرد: «آن شب بعد از دعای توسل خیلی دلم گرفته بود. آخر شب هم بدون اینکه با کسی حرف بزنم خوابیدم. تا ساعت یک و نیم بامداد به ناچار، چند بار بچه ها را برای آوردن آب و رفع حاجت و غیره بیدار کردم. حدود ساعت دو و نیم بود که باز بیدار شدم. درد شدیدی از کمر به پایین مرا آزار می داد. خیلی عرق کرده بودم و توان حرکت نداشتم. از شدت درد، دندان هایم قفل و ماهیچه هایم منقبض شده بود. دیگر خجالت می کشیدم تا بچه ها را بیدار کنم.
توانم از دست رفته بود. زیر لب امام زمان (عج) را صدا زدم. اضطرار تمام وجودم را گرفته بود؛ ناامیدانه اشک می ریختم و آقا را صدا می زدم، در همین حال، احساس کردم کسی دستم را گرفته و مرا بلند می کند. با حیرت نگاه کردم. کسی را ندیدم، فقط احساس کردم که دارم از زمین بر می خیزم. دستِ خودم نبود. آن دست نامرئی کم کم مرا روی پاهایم بلند کرد. تا به خودم بیایم دیدم که روی پاهایم ایستاده ام و هیچ دردی را احساس نمی کنم.
سرم گیج می رفت. با دلهره ای که وجودم را در بر گرفته بود، یکی از بچه ها را بیدار کردم. او خواب آلوده نگاهی به من انداخت و یکباره از وحشت و شگفتی فریادی کشید که همه بچه ها بیدار شدند. دیگر چیزی نفهمیدم، همه به من حمله کردند؛ مرا می بوسیدند، به لباس هایم دست می كشیدند یا آن را پاره مى کردند.»
همان روز داوود را پیش پزشکیار عراقی بردند. او هم با شگفتی به داوود نگاه می کرد. با توضیحات بچه ها سری تکان داد و با اینکه سنی بود، گفت: «به خدا قسم هیچ چیز و هیچ کس نمی توانست او را درمان کند مگر امام زمان.» وقتی داوود را با عکس هاى رادیولوژی اش به بیمارستان موصل برده و به جراح معالج نشان دادند، او با عصبانیت داد زده بود که: «مگر دیوانه شده اید؟ غیر ممکن است که این عکس ها مربوط به داوود باشد!»
....این رخداد، شور و شادی را در اردوگاه منتشر کرد و بر یقین همه ما افزوده شد که «هیچ گاه تنها و بی پناه نیستیم و همیشه یاوری داریم که از او کمک بخواهیم.»
راوی: آزاده سرافراز مهدی فیض خواه
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِ دلم خیال رویت، نرود به هیچ وجهی
وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا
الاحزاب/۶۳
تو چه میدانی، شاید موعدش نزدیک باشد.
قشنگیش به همینه، خدا بهت نمیگه و
یهو غافلگیرت میکنه...
هدایت شده از نقاش گمنام|Naghashegomnam
سلام بر ابراهیم،ابراهیمی که به لطف خدا هادیِ زندگی من و خیلی های دیگه شد🇮🇷🥲💚⚘
شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما اینِ برای رضای همه کار میکنیم جز خدا😔
روبینو: @naghashegomnam
ایتا: @naghashegomnam_313
#سیاه_قلم
#نقاش_گمنام
کانال کمیل
سلام بر ابراهیم،ابراهیمی که به لطف خدا هادیِ زندگی من و خیلی های دیگه شد🇮🇷🥲💚⚘ شهید ابراهیم هادی:مشک
هرکه شد گمنام تر،زهرا خریدارش شود
بر درِ این خانه از نام و نشان باید گذشت
https://eitaa.com/naghashegomnam_313
#نقاش_گمنام
👆پیشنهاد عضویت برای هنر دوستان👌🌷
امروز، بیشتر از دیروز
دوستتون دارم !
و فردا بیشتر از امروز...❤️
و این، ضعف من نیست
قدرت شماست !
🕊@salambarEbrahimm🕊