سلام بر ابراهیم
داستان پسرک فلافل فروش🌹 #قسمت_بيست_و_دوم #احتياط سال اول طلبگي هادي بود. يك روز به او گفتم: ميداني
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_بیست_وسوم
#يا_حسين
مي گويند اگر م يخواهي شيعهي واقعي آقا ابا عبدالله علیه السلام را بشناسي سه بار در مقابل او نام مقدس حسين (ع) را بر زبان جاري كنيد. خواهيد ديد كه محب و شيعهي واقعي حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه ميزند.
شدت علاقه و محبت هادي به امام حسين (ع) وصفناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر مي داشت.
هادي از بچگي در هيئتها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام ياحسين (ع) را تکرار ميکرد.
واقعاً نمي شود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در
برنامههاي هيئت شركت مي كرد، حال و هواي همه تغيير مي كرد.
يادم هست چند نفر از كوچكترهاي هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقا هادي در جلسات هيئت شركت ميكند، حال و هواي مجلس ما تغيير مي كند؟
ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته.
اما واقعيت چيز ديگري بود. محبت آقا ابا عبدالله (ع) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي امام حسين (ع) را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك آقا را در مقابل او مي بردند اختيار از كف ميداد.
وقتي صبحها براي نماز به مسجد مي آمد. بعد از نماز صبح در گوشهاي از مسجد به سجده مي رفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت ميكرد.
هادي هر جا ميرفت براي هيئت امام حسين(ع) هزينه ميكرد. دربارهي هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينههاي هيئت بود.
زماني که هادي ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا ميرفت. در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا ميشد و خلوت عجيبي با مولای
خود داشت.خوب به ياد دارم که هادي از ميان همهي شهداي كربلا به يك شهيد علاقهی ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن شهيد مي دانست و جمله ي آن شهيد را تكرار ميكرد.
هادي مي گفت: من عاشق 👈🏻جون👉🏻، عالم آقا ابا عبدالله(ع) هستم.
چون در روز عاشورا به آقا حرفهايي زد كه حرف دل من به مولا است.
او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونهام. نه آدم درستي هستم. نه...
در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!
هادي مي گفت: يك بار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين (ع)در روز عاشورا چه حالي داشت.
اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي
خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود.
من همه جا را مثل دود مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم.
از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين (ع) را ميفهمم.
داستان شهيد هادی ذوالفقاری🌹
کپی #بدون لینک کانال برای نشر زندگی شهدا جایز و حلال است
http://eitaa.com/joinchat/2627731459Cc1072cffd0
⭕️ برگزاری دقیق و صحیح #محرم در روزگار کرونا نمایش دیگری از عقلانیت شیعی خواهد بود که نه گرفتار افراط متحجرانه میشود و نه تفریط شبه روشنفکرانه.
#يا_حسين
👤 Mohammadisirat
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#یا_حسینــــــــــ♥️ ..... (ع)
روزی که با
سلامِ تو آغاز می شود
تا شب
حسینی است تمام دقایقش
#بابیانتوامییااباعبدالله 🌸•°
#ماملت_شهادتیم
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
🌷همسر #شهید_محمد_محمدي:
یک محله داغدار همسرم هستند🥀
🔻همسر شهید محمدی ادامه داد: من در خانه بودم که بچهها با شدت به درکوبیدند طوری که داشت در از جا کنده میشد، گفتند بابا چاقو خورده. رفتم داخل کوچه و بدن غرق به خون او را دیدم که روی زمین افتاده و فقط میگوید آب بدهید. آمبولانس آمد و او را به بیمارستان بردند، اما نتوانستند کاری کنند.
#یا_حسین
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
🌹 #یا_حسین 🍃
هرڪَس ڪه راهِ ڪربُبَلا شد طریقہ اش
بوےِ #حسین مےچڪد،از هر دقیقہ اش
دردانہے خداسٺ حُسیْن بن فاطمہ
احسنٺ وآفریـن بہ #خدا وسلیقہ اش
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله❤️
🌷کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
نام: حکمت بدر
سن: ۶ سال
جرم: اهل غزه بودن
علت شهادت: سوءتغذیه بخاطر قحطی و اشغالگری و جنایت علیه فلسطین
حکمت بدر فقط یکی از ۱۶ هزار کودک شهید غزه طی ۹ ماه گذشتهست.
#یا_حسین
#کربلای_غزه
🆔 @salambarebraHem
•
میرزا کوچک خان جنگلی
به استخاره اعتقادی عجیب داشت
و هر جا به مشکلی بر میخورد
یا تردیدی دراجرای نقشه مورد نظرش
احساس می کرد دستش بی درنگ به
سوی تسبیح که همیشه همراه داشت،
میرفت و به نتیجه استخاره ″چه نیک
و چه بد″همواره تسلیم بود. دیگری اینکه
این شعر را و مُکرر میخواند:
آنقدر در كشتی عشقت نشينم #يا_حسين،
يا به ساحل می رسم يا غرقِ دريا می شوم.
"میرزا″ خود نیز گاهی اشعاری میسروده
است. غزل زیر، شعری از میرزا کوچکخان
جنگلی است که همانگونه که در شعر
میبینیم، «گمنام» تخلص میکرده است.
گوهر کجی در عالم بودی چو ابروانش
دیگر تو راستی را یکسر نما نهانش
با آه آتشینم، از آب دیده نبود
یا سوختی دو گیتی، یا غرق آبدانش
بین در کمان کمین کرد دل را به تیر مژگان
ار جان بود هزارم، بادا بدان نشانش
در زیر تیغ تیزش، شادم بَرَد سرم را
آزرم دارم آن دم، خونین شود بنانش
از دوری جمالش، تن را نگر چسان شد
چون کاه میکشاند، موری در آشیانش
میخواستم مثالش اندر دو دیده بندم
لیکن نجست نقشی، وهم من از میانش
«گمنام» را نخستین، بُد نامی و نشانی
همچون تو نامور کرد، گم نامش و نشانش
سالروزشهادتمیرزایونساستادسرایی،
معروفبهمیرزاکوچکخانجنگلی،
شهیدمبارزهبااستکبار
🆔 @salambarebraHem