با هرکی صحبت می کنی هم از روحانی بدش میاد هم از لاریجانی، هم به دولت فحش میده هم به مجلس.
نکنه دم انتخابات آدم فضاییا میان رای میدن و بعد برمی گردن سیاره خودشون!
طرف تا دیروز یقه خودشو واسه روحانی جر میداد همه چیزش بنفش بود الان که اوضاع بد شده میگه تقصیر نظامه!
یکم مرد باشید لااقل.
.جنلی.
https://eitaa.com/salambarebraHem
جوانگرایی تو کشور فقط به ژن خوب تعبیر میشه.
بعد از انتصاب برادرزاده قاضیزاده هاشمی،پسر موسوی لاری،خواهرزاده الویری و ... در پستهای کلیدی،حالا قراره آقازاده علی مطهری که قبلاً بدون هیچ سابقهای یکباره معاون شهردار و عضو هیأت مدیره نشر شهر شده بود،شهردار یکی از مناطق بشه!
.احمد دستاران.
https://eitaa.com/salambarebraHem
💌 #پیامکی_از_بهشت
رفقا از #کار_فرهنگی غافل نشید ...
مبارزه سخت افزاری ، ڪار ماست و نرم افزاری با شما☺️ڪار فرهنگی ڪنید و #شیعہ_واقعی را بہ ڪشور و ڪشورهای اطراف معرفی ڪنید .
👈 این فرهنگ عاشوراییہ ؛
مطمئن باشید اگر ڪار فرهنگی انجام بشہ ، سربازش هم پیدا می شود .✌️😊
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
💌 #پیامکی_از_بهشت رفقا از #کار_فرهنگی غافل نشید ... مبارزه سخت افزاری ، ڪار ماست و نرم افزاری با
📖 #خاطرات_شهدا
👈 #بازی_بہ_سبڪ_حاج_حمید 💖
بعد از اتمام ساخت گلولههای خرمایی ، حاج حمید در یڪی از آن گلول ها یڪ مهره گذاشت و گفت ڪه گلولههای خرما را بخورید 😊. در گلولہ خرمایی هر ڪس مهره بود ، همگی او را دنبال میڪنیم . همہ با هیجان ناشی از اینڪه مهره ، سهم چہ ڪسی خواهد شد شروع بہ خوردن گلولههای خرمایی ڪردند 😀. ندا یڪی دو گاز از گلولہ خرمایی را بیشتر نخورده بود ڪه بیاختیار دستش را بہ سمت دهانش برد و آرام بلند شد ڪه فرار ڪند . حاج حمید بہ او گفت : ها ؟ چہ خبر ؟ مهره را داری میخوری ؟ ندا دو پا داشت ، دو پا هم قرض ڪرد و بہ سرعت بہ سمت حیاط فرار ڪرد . حاج حمید فریاد زد یالا بگیرینش نذارین بزنہ بچاڪ . بچهها دنبالش می دویدند و او را قلقلڪ می دادند ☺️ .
#شهید_حاج_حمید_تقوی_فر
#سالگرد_شهادتشان
✍ راوی : همسر شهید
بازی با بچه ها را فراموش نڪنیم 👌
🌷سلام بر شهدا،سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄
#یابنالحسن....
❄من از بافندگے هیچ نمے دانم ؛
ولے همه پاییز را بافتم
یڪے از زیر ، یڪے از رو ،
به خیال آنڪه زمستان مےآیے...
هنوز هم خیال آمدنت را مےبافم
و غرق مے شوم
در اقیانوس آرام آغوشت...🌊
🔸اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ
📌زمینه سازی ظهـور = ترک یک گنـاه
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄
https://eitaa.com/salambarebraHem
امام محمد باقر (علیه السلام) درباره امتحان شیعیان در آخرالزمان می فرماید:
«اى گروه شیعه❗️
شیعه آل محمد❗️
شما همچون سرمه اى كه به چشم می كشند خالص می شوید.
زیرا كسى كه سرمه به چشم می كشد می داند سرمه كى وارد چشم مىشود ولى نمیداند چه وقت از بین میرود.
شما نیز (روزگارى خواهید داشت) كه یك نفر از شما صبح، خود را در راه دین حق می بیند، ولى شب از دین بیرون رفته است، و در وقت شب در راه دین حق می باشد ولى صبح از دین خارج شده است.»
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص
🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
https://eitaa.com/salambarebraHem
☆✨✨☆🌺☆✨✨☆
#خاطرات_ابراهیم
به کوچکترین چیزهایی که ما توجه
نداشتیم دقت می کرد اسراف در زندگیش
راه نداشت تا می توانست، در هر شرایطی
به مخلوقات خدا کمک می کرد از هر لحظه
عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
🍪 یادم هست پشت باشگاه صدری،
دور هم نشسته بودیم کنار ابراهیم،
یک تکه نان خشک شده افتاده بود.
نان را برداشت و گفت:" ببین نعمت خدا
رو چطور بی احترامی کردند؟! "
🔻نان خیلی سفت بود بعد یک تکه سنگ
برداشت و همین طور که دور هم روی سکو
نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود.
حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای
کوچه پخش کرد!
🕊 چند دقیقه بعد کبوترها آنجا جمع شدند.
پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند
که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.
به جرات می گویم که ابراهیم، با آن بدن
قوی و نیرومند، آزارش حتی به مورچه
هم نمی رسید.
🐜 گفتم مورچه، یاد یک ماجرا افتادم.
یک روز داشتیم با هم از منزل، به سمت
باشگاه می رفتیم من کمی جلوتر رفتم.
برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقب تر
ایستاده بعد نشست و به اطرافش
نگاه کرد! دوباره بلند شد.
❓گفتم چی شده داش ابرام؟!
با تعجب برگشتم به سمتش.
گفت: " اینجا پر از مورچه بود حواسم نبود
و پام رو گذاشتم بین مورچه ها.
برای همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست
از اونجا حرکت کنم. "
🏃ابراهیم پرید این طرف کوچه و راهش
را ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟!
دیر شده، وایسادی به خاطر مورچه ها؟
گفت: " این ها هم مخلوقات خدا هستند.
من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون
می ریختم، نه اینکه با پام اونها رو له کنم."
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
💌دعوت نامه👇🏻
https://eitaa.com/salambarebraHem