#سیــــره_شهــــدا 🌺🍃
💍تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنند☺️تعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این لذت را زیر پا میگذاشت.👌آتش درونش هر لحظه شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه»
💢یکبار با آن #شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم😍 شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه!»😌
ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از #شهدا را به ایران🇮🇷 آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود💔 و عباس از دنیا دل کنده بود.
✍به روایت همرزم شهید
#عباس_دانشگر🌹
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
🆔 @salambarebraHem
🖋 #سیره_شهدا
وقتی از کار برمی گشت، با وجود خستگی کار، درخونه یک ثانیه هم بیکار نمینشست.
برای راحتی من خیلی #زحمت میکشید🌹 واگر میدید ازانجام کاری خسته شدم انجام اون کار رو به عهده خودش میدونست...
هیچوقت نمیذاشتن من از انجام کارهای خونه خسته بشم
می گفتم حسابی #کدآقایی هستی برای خودت...😌
می گفت:
- حضرت محمد(ص) به حضرت علی(ع)فرموده🌹:
مردى كه به زن خود در خانه #کمک كند، خدا ثواب یک سال عبادتی را که روزها #روزه باشد و شبها به قیام و #نماز ایستاده باشد به او میدهد✨
#شهید_مدافع_حرم
محمدکاظم توفیقی🌹
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
🆔 @salambarebraHem
#سیره_شهدا
تقوای شهید سیزده ساله
«شهید مجید آینه بند» در سیزده سالگی به شهادت رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود.
هرچند هنوز دستورات دینی بر او واجب نشده بود ولی هیچگاه به نا محرم نگاه نمی کرد . و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه به جایی وارد می شد و میدانست که نامحرم وجود دارد و یا زمانی که به منزل می آمد ، چون احتمال می داد که نامحرمی آمده باشد،بلند می گفت:« یا الله ».
مادر شهید مجید آینه بند میگوید:
روزی به منزل آمد و زن عمویش مهمان ما بود و در اتاق بدون #حجاب نشسته بود.
مجید پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو حجابش را برسر نکرد.
بلند گفت :« به زن عمو بگویید می خواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. »
زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی واجب نشده است!.. »
ولی بازهم تکرار کرد ... زن عمو، مجبور شد حجاب بپوشد تا «شهید مجید» به اتاق وارد شود....
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#سیره_شهدا
👈 کلاهخودش افتاد تهِ دره!
❗️زیر آتش سنگین دشمن رفت
و تا کلاهخود را برنداشت، برنگشت!
گفتم: اگه شهید میشدی چی؟!
✅ گفت: «این مال بیت المال بود!»
📚 یادگاران متوسلیان، ص ۲۵
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
شیفتــہ ۍشهیــد بابایـۍ بود و از وقتۍ با ایـــن شهیــد آشنا شـد شـوق پڔواز دڔ دڔونش، شعلہوڔ شد. او جوان تڔیـــن شهیــد مدافـع حڔم است.🌹
دڔ سوڔیـہ هڔ وسیلہاۍ خــڔاب میشد، مصطفۍ دڔست مۍکڔده تا جایـــۍ کہ اسـم نابغہ کوچک ڔوۍ او گذاشتہ بودند.
موبایـــل هڔ کدام از اعضاۍ خانواده هم کہ خڔاب میشد، مصطفۍ دڔسـت میکڔد بدون اینکــہ آموزشۍ دیـده باشـد.
او بہ دوستانـش گفتہ بود دعـا کنید
تا محڔم تمام نشده،من هم شهیــد شوم
و پیش شهیــد باقڔی بڔوم کہ ڔوز آخڔ محڔم، او هم شهیـــد شــد
#سیره_شهدا
#شهید_سید_مصطفی_موسوی🌹
🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت 🌺
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#سیره_شهدا
کفش زوار #امام_حسین علیه السلام راواکس میزد،،بعدازشهادتش معلوم شدکه اویکی ازسرداران سپاه است.
#شهید_مدافع_حرم_هادی_کجباف
🌷کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#سیره_شهدا
#شهید_کمال_شیرخوانی
کمال آنقدر دغدغه بیت المال داشت که کوچکترین مسائل مربوط به بیت المال از نظرش دور نمی ماند
روزی در اردوگاهی مشغول جمع آوری ضایعات آهن بودیم به سمت او رفتم و پرسیدم: آقا کمال چه کار می کنی؟!
گفت: " این ضایعات آهن در اینجا در حال از بین رفتن اند آنها را جمع می کنم تا بفروشم و پولشان را به بیت المال برگردانم "
هم رزم شهید:
🍃🌹بررسی زندگی شهید شیرخانی نشان میدهد که توجه به امر به معروف و نهی از منکر یکی از ویژگیهای بارز او بوده است. این صفت بارز که مورد تأکید دوستان و اعضای خانوادهاش است گاه باعث میشد کمال به دردسر بیفتد و یکبار نیز از سوی تعدادی از اوباش محله مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.
🍃🌹 خواهر بزرگتر شهید در این رابطه میگوید:«کمال همیشه به ما که خواهرش بودیم توصیه #حجاب میکرد. البته ما خانواده مذهبی هستیم و حجاب در خانواده ما رعایت میشود. اما برادرم کمال جوان غیرتی بود و خیلی روی این مسائل حساسیت داشت. من گاهی با او سر این مسئله بحث میکردم. اما او استدلال میآورد که اگر خدا از ما خواسته مراقب مسائل دینیمان باشیم، ما هم وظیفه داریم که همدیگر را به رعایت اصول دعوت کنیم. وقتی هم که به شهادت رسید، من از شدت ناراحتی میخواستم فریاد بزنم. اما دختر شهید جلو آمد و گفت: عمه جان پدرم وصیت کرده نباید صدای ما را نامحرم بشنود.»
🌷#کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#سیره_شهدا
🔰 شهدا سفارش کردهاند...
✅ روسری همراه چادر
🔸 شهید اسماعیل دقایقی
🔸 در امتحان ورودی قبول شدم و به اهواز آمدم. #حجاب آن موقع با الان فرق داشت. یک چادر رنگی میانداختیم سرمان و زیرش روسری یا مقنعهای نداشتیم. در شهرهای جنوب به دلیل رفتوآمد زیاد خارجیها این چیزها زیاد جا نیفتاده بود. مشکل است که یک پسر جوانی به یک دختر جوان از این حرفها بزند،ولی خودش آمد و گفت «شما روسری داشته باشید، بهتر است.» میگفت «گوش به حرف بقیه ندهید که مسخرهتان میکنند. باید مبارزه را از الان یاد بگیرید.» اولین روسریای که پوشیدم به تشویق او بود. پنج سال از او کوچکتر بودم و به او به چشم برادر بزرگتر و باتجربهتری که میداند چهکار میکند و چه میگوید نگاه میکردم. از آن به بعد هر وقت میخواست وارد خانهمان شود، اول یا الله میگفت. اوایل برایم جا نیفتاده بود، نمیفهمیدم باید چهکار کنم. بعداً فهمیدم یا الله یعنی اینکه باید حجابمان را کامل کنیم تا او بتواند بیاید داخل.
راوی: همسر شهید
🆔 @salambarebraHem
#سیره_شهدا🕊
#شهید_محسن_حججی🌷
🔹از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید، سرش را پایین انداخت و گفت:
« خواهرم جلوی امام رضا(ع) حجابت رو رعایت کن! »
با آرنج زدم به پهلویش: « ما رو می گیرن تا حد مرگ میزنن! »
کوتاه بیا نبود، میگفت: « آدم باید امر به معروف و نهی از منکرش سر جاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خون امام حسین(ع) نیست »
#حجاب
🆔 @salambarebraHem
❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #مرتضی_عطایی
♻️عاشقِ خدمت به مردم
☂فرزند شهید نقل میکند: ماه رمضانها وقتی بابامرتضی برای افطار نان تازه میخرید، گاهی بیشتر از مقدار نیازمان نان تهیه میکرد و از پایین پلهها زنگِ دربِ هر یک از همسایههای ساختمان را میزد و بهشان نان میداد تا همسایهها هم برای افطارشان نان تازه داشته باشند.
💚هرگاه در خیابان یا جاده ماشینهایی را میدیدیم که بنزین میخواستند، پدرم سریعا با شلنگ و چهارلیتریای که داخل ماشین داشتیم، برایشان بنزین میکشید تا کارشان راه بیفتد و در جاده نمانند.
☂هر زمان که در خیابان ماشین عروس میدیدیم، برای عروس و داماد دست تکان میدادیم و بابا برایشان بوق میزد و شادی میکرد. او همیشه با شادی مردم، شاد بود.
💚هروقت هم در جاده، خردهشیشه ریخته بود، پدرم ماشین را کنار جاده نگه میداشت تا شیشهها را از وسط جاده بردارد و مادرم هم جلوتر از او وایمیستاد و برای ماشینهایی که میآمدند، دست تکان میداد تا حواسشان به پدرم باشد.
🆔 @salambarebraHem
📌شهید"سید عبدالحسین عمرانی"؛الگویی برای سادهزیستی و در کنار مردم بودن
🔸شهید سید عبدالحسین عمرانی، معلمی سادهزیست، دلسوز و مردمی از میناب بود؛ معلمی از تخته کلاس پای در میدان جهاد گذاشت.
🔹او نه فقط علم درس میداد، بلکه درد مردم را میفهمید؛ از بشاگرد تا روستاهای میناب، پای کار محرومین بود؛ با دست خالی، ولی با دلی سرشار از ایمان و همت در کنار کمک های مردمی به برگزاری کلاس های فرهنگی و قرآنی می پرداخت.
▪️با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۵۹، وارد مناطق عملیاتی شد. فرمانده گروهان ابوالفضل (ع) از گردان ۴۱۵ ثارالله بود.
▫️۲۱ بهمن ۱۳۶۴، در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو، وقتی مشغول امدادرسانی به مجروحان بود، با اصابت ترکش خمپاره، آسمانی شد.
عبدالحسین در وصیتنامهاش نوشت:
●عمری گذشت و توفیق بندگی نیافتم؛ خدایا، امیدم به کرم توست...
○توصیه کرد هزینه مراسمش صرف یاری رزمندگان و نیازمندان شود، نه ظواهر دنیوی.
□محرومیتزدایی فقط با پول و بسته معیشتی حل نمیشود؛ عبدالحسین نشان داد رویکرد فرهنگی، تربیتی و زیستمردمی چقدر مؤثرتر و ماندگارتر است.
🔻امروز جامعه ما بیش از همیشه به معلمانی از جنس عبدالحسین نیاز دارد؛او با زبان مردم حرف زد، کنارشان ایستاد، به جای وعده دادن، امید ساخت.
#شهید_عبدالحسین_عمرانی
#معلم شهید
#سیره_شهدا
🆔 @salambarebraHem
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌فرمانده بی ادعا، شهید مهدی زین الدین
🔸فرمانده ای که با رفتنش قلب بچههای لشکر ۱۷ را به آتش کشید.
🔹اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
▪️توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه.
▫️یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت:من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من...
#شهید_مهدی_زینالدین
#خاطرات_شهدا
#سیره_شهدا
🆔 @salambarebraHem