eitaa logo
سلام بر ابراهیم
8.6هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
26.3هزار ویدیو
40 فایل
"خداحافظ رفیق "واژه ای است که شهدابه ما می‌گویند،نه مابه شهدا خداحافظ رفیق،یعنی خدا،ما راخرید وبرد وخدا، شمارا دربلیات دنیاحفظ کند💔 میزبان شما هستیم با خاطرات زندگی #شهدا،پست های ناب #سیاسی ، #شاه_بیت و ... انتقاد و پیشنهاد ⬇️: @Jahad_Emad
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘مجنون المهدی🌱: خونریزےِ شدیدے داشت داخلِ اتاق عمل دڪتر اشاره ڪرد🤞🏻 ڪه چادرم رو دربیارم، تا راحت تر مجروج رو جابه‌جا ڪنم. گوشہ‌ی چادرم رو گرفت🌿 وبُریده بُریده گفت: "من دارم میرم ڪه چادُرت رو درنیارے" چادرم تو مُشتش بود ڪه شهید شُـد...♥️• 🧕🏻• به روایت پَرستارِ جنگ: 🍃 🕊 🆔 @salambarebraHem
🕊 از کانال‌های آن روز فقط به "خدا" می رسیدند از کانال‌ های امروز چه طور؟ 🆔 @salambarebraHem
شهادت آغاز خوشبختی است خوشبختی که پایان ندارد شهید که بشوی خوشبختِ ابدی میشوی ... « خدایا ما را با شهادت خوشبخت کن » صبح تون شهدایی ❤️‍🩹 🆔 @salambarebraHem
تــویـی آرام دلِ مـن مـَبَر اِي دوسـت قــرارم شهید سیدرضا طاهر🌷 صبح تون شهــــدایی❤️‍🩹 🆔 @salambarebraHem
وقتی در گناه زندگی میکنی شیطان کاری به تو ندارد اما.... وقتی تلاش میکنی تا از اسارت گناه بیرون بیایی اذیتت خواهد کرد! یادشهداباذکرصلوات 🆔 @salambarebraHem
┄═🌿🌹🌿═┄ شهید شاهرخ ضرغام🌷 فراموش نمی کنم یک بار زمستون خیلی سردی بود و در حال برگشت به سمت خونه بودیم. پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزید. تا دیدش فوراً کاپشن گرون قیمتش رو درآورد و به اون پیرمرد داد. بعد هم یه دسته اسکناس بهش داد. پیرمرد که از خوشحالی نمی دونست چی بگه، مرتب می‌گفت: جوون خدا عاقبتت رو به خیر کنه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem
┄═🌿🌹🌿═┄ 📖 به قرائت قرآن بسیار اهمیت می داد. مهم تر از آن به ترجمه و معانی آن بسیار توجه می کرد یکبار در گوشه ای از مسجد نشسته بود. غرق در قرآن بود. بعد هم رفت پیش یکی از دوستان در مورد بعضی از آیات شروع به سؤال و جواب کرد. وقتی می خواستیم از مسجد بیرون برویم گفتم: خیلی تو قرآن غرق شدی با تعجب نگاهم کرد، خیلی آرام گفت: ما خیلی غافل هستیم ما فقط داریم عمرمون رو هدر می دیم. این قرآن مثل یه نامه است که خدا برای ما نوشته ما نباید بدونیم خدا چی گفته و از ما چی می خواد؟ برای من شنیدن این جواب از بچه ای که شوخ و کم سن و سال بود خیلی عجیب بود من بعدها خیلی روی حرف‌های این پسر فکر می کردم علیرضا واقعا انسان خود ساخته ای بود. خیلی بزرگ تر از سنش می فهمید از میان دعاها و زیارت‌ها به دعای توسل بسیار اهمیت می داد. همیشه می گفت: بعد از توکل به خدا توسل به ائمه معصومین حلال مشکلات است. در توسل ها هم به وجود مقدس قمر بنی هاشم(ع) بسیار اهمیت می داد. 📙 برگرفته از کتاب مسافر کربلا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem
🌱بر کُنج لبش نوشته یحیی و یمیت من مات من العشق فقط مات شهید ... 🕊 🤲🏻اَللّهُمَّ ارْزُقْنٰا مَنٰازِلَ الشُّهَدٰاء 🆔 @salambarebraHem
┄═🌿🌹🌿═┄ سال آخر خیلی دغدغه داشت چند ماه قبل شهادتش دائم زنگ می‌زد و پیام می‌داد که بیا صحبت کنیم. بین صحبت‌هایمان مدام می‌گفت: «بعضی حرف‌ها اذیتم می‌کنه این که بعضی‌ها هروقت من یا خانواده‌ام رو می‌بینن، می گن: چرا پسرتون رو فرستادید حوزه ؟! آینده‌ش خراب شد... فلانی تو فامیل یا دوستای هم سن و سالش پزشکی و مهندسی و... می‌خونن، آرمان چی؟!» با او صحبت کردم و دلداری دادم. گفتم: «اکثر طلاب رو بهشون از این حرف‌ها می‌زنن؛ که اساس درستی نداره؛ فقط زخم‌زبانه اما با وجود همه این سختی‌ها باید پای اسلام و انقلاب ایستاد.» چند روز بعد زنگ زد و گفت: «فکرهامو کردم... هیچ مسیری بهتر از طلبگی امام زمان(عج) نیست؛ هرکس هم هرچی می‌خواد بگه؛ حالا که این توفیق رو بهم دادن، منم کم نمی‌ذارم...» واقعا هم کم نگذاشت. شهید آرمان علی وردی🌹 گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله علیها، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۵ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 در جبهه که بود برایم نامه می‌نوشت و از گذشت و ایثار صحبت می‌کرد. در جواب یکی از نامه‌هایش نوشتم: دوست دارم که «گذشت» را برایم معنا کنی در آخرین نامه‌اش «گذشت» را این گونه برایم معنا کرد. 🌷 «شهید محمدرضا ابراهیم زاده» به روایت همسر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem
┄═🌿🌹🌿═┄ ▪️روضه بخوان... کار که گیر می‌کرد، شهید که پیدا نمی‌شد، دست من را می‌گرفت و می گفت: ”بشین، روضه بخوان". درست وسط میدان مین! خودش هم می‌نشست کنارم، درست وسط میدان مین! های های گریه می کرد..! می‌گفت: "روضه کارگشاست". واقعا هم همینطور بود... شهید مجید پازوکی🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @salambarebraHem