eitaa logo
سلام بر ابراهیم
8.5هزار دنبال‌کننده
69.9هزار عکس
26.7هزار ویدیو
40 فایل
"خداحافظ رفیق "واژه ای است که شهدابه ما می‌گویند،نه مابه شهدا خداحافظ رفیق،یعنی خدا،ما راخرید وبرد وخدا، شمارا دربلیات دنیاحفظ کند💔 میزبان شما هستیم با خاطرات زندگی #شهدا،پست های ناب #سیاسی ، #شاه_بیت و ... انتقاد و پیشنهاد ⬇️: @Jahad_Emad
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💎💖💎💖💎💖💎💖💎🍃 🔰سجاد ڪاردانے رشته برق دانشگاه امام حسین و ڪاردانے رشته شیمی پالایش گاز را داشت. همان ڪسی بود ڪه من مے ‌خواستم.انسانے مذهبے ، خوش اخلاق و اجتماعے. در حقیقت بیشتر با خدا بودنش من را مجذوب ڪرده بود. اعتقاد داشتم ڪه ڪسے ڪه با خدا باشد مے‌توان به او اعتماد ڪرد و تڪیه‌گاه محڪمے براے زندگے مےشود. سجاد همیشه با وضو بود. خیلے از غیبت ڪردن بدش مے آمد. یڪے از بارز‌ترین ویژگے ‌هایش حیا و سر به زیرے بود. از حقوقے ڪه داشت براے انجام ڪارهاے خیر هزینه مے‌ڪرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچه‌ها مانند خودشان بود. زبان آنها را خوب متوجه مے ‌شد. وقتے از سر ڪار مے ‌آمد پسرمان حامد را با خودش بیرون مے برد و .... یڪے از دلایلے ڪه سجاد خودش را به جمع شهداے حرم بے ‌بے رساند، اخلاص و پاکے ‌اش بود. بسیار با خلوص نیت ڪارمے ‌ڪرد. بارها به خودم مے گفتم: خدایا شڪرت ڪه بنده‌اے به این خوبے آفریدے. خیلے حرف شهادت را مے زد من خودم به شخصه هیچ وقت تصور مرگ طبیعے را براے سجاد نمے ڪردم همیشه مے دانستم شهید مے شود. چون فراتر از خوب بود و پایانے نمے ‌توانست غیر از شهادت داشته باشد ڪه لایقش باشد. وقتے ڪه از سوریه بعد از ۶۲‌ روز برگشت تا چند ساعت اول حامد به پدرش مے گفت: عمو... او را از یاد برده بود........ سجاد مهندس تخریب بود. من همیشه در استرس ڪارها و فعالیت‌هاے او بودم. چون مسئولیتش خطرناڪ بود.مرتبه دوم ڪه سجاد قصد داشت به سوریه برود به من اطلاع داد و من هم فقط گریه مے ‌ڪردم. آن زمان باردار بودم و از او خواستم بماند تا فرزندمان به دنیا بیاید و بعد راهے شود. می‌گفت: پناه می‌برم به خدا!...یعنی تا آن ‌موقع باید صبر کنم؟ قبول نکرد و راهی شد. من هم مدام دعا مے ڪردم ڪردم بازگردد و التماس حضرت زینب(س) را مے ڪردم ڪه بیاید و دخترش را ببیند. شڪر خدا سجاد به سلامت برگشت و فرزند دوم‌مان هانیه به دنیا آمد. سجاد خیلی بچه دوست بود. همیشه مے ‌گفت: آدم باید قد یک تیم فوتبال بچه داشته باشد. فرقے نمے ڪند دختر باشد یا پسر فقط صالح و سالم باشند. نگران شهادتش بودم خودم مے ‌دانستم ڪه او به آرزویش یعنے شهادت خواهد رسید. بار سوم رفت و بعد از دو هفته آمد. بار چهارم به من گفت: قرار است یڪ ماهے برود سوریه و این آخرین اعزامش بود. نمے دانم یڪ حس عجیبے در وجودم به مے گفت: این بار آخر است ڪه او راهے مے ‌شود و بازگشتے برایش نیست. سجاد قبل از رفتن، خیلے سفارش بچه‌ها را ڪرد. مے‌گفت: من از تو مطمئنم ڪه مے ‌روم و خیالم آسوده است ڪه تو مےتوانے بچه‌ها را خوب تربیت ڪنے. من قرآن، آب و گل را آماده ڪردم تا بدرقه‌اش ڪنم، گریه امانم نداد. سجادم را از زیر قرآن رد ڪردم. گفتم: برو دست حضرت زینب(س) به همراهت. مراقب خودت باش. او هم دم در آسانسور ایستاد و به من گفت: تو هم مراقب خوبے ‌هایت باش. صداے همسایه‌ها مے‌آمد ڪه با اوخداحافظے مے ڪردند. سلام و صلوات بود و حلالیت.... این لحظات من را یاد دوران دفاع مقدس و رزمنده‌ها مے ‌انداخت. خیلے لحظات سخت و نفس‌گیرے بود. صداے خنده‌هایے ڪه از شوق وصال بر لب داشت را هرگز فراموش نخواهم ڪرد. سجاد با اصابت شش گلوله به پیڪرش به شهادت رسید.. سجادم در روند اجراے عملیات آزاد‌سازے نبل و الزهرا در حلب شهید شد.  🌷 💭 راوے : همسر شهید 🌷سلام بر شهدا، سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem