#قسمتاول
#گمنامے
اوایل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمع آوری خاطرات
شهيد هادی بوديم.
شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از بچه هاي مسجد موسي ابن جعفر چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفته اند
سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار ملاقات گذاشتيم. سيد علي
مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه
فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار مي ديدم.
آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند.
بعد هم درباره ي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبت هاي سيد علي،
رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
گفتم: بفرماييد.
هادي با همان چهره ي با حيا و دوست داشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد
مطرح كنند.
بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي
كنيد كه ...
فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر
او خيلي خوشم آمد.
اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري
براي برگزاري يادواره ي شهدا و به خصوص يادواره ي شهيد ابراهيم هادي
كمك گرفتيم.
او بهتر از آن چيزي بود كه فكر ميكرديم؛ جواني فعال، كاري، پرتلاش
اما بدون ادعا.
هادي بسيار شوخ طبع و خنده رو و در عين حال زرنگ و قوي بود.
ايده هاي خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي
انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانه هاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها
و برچسب هاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيه ي او
نوشته بودند: جبهه ي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت.
تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد ميزد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي
را به من داد.
سال بعد همه ي دوستان را جمع كرد و تلاش نمود تا كتاب خاطرات سيد علي مصطفوي چاپ شود.
او همه ي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن،راهي حوزه ي علميه شد.
تابستان سال ۱۳۹۱ در نجف، گوشه ي حرم حضرت علي علیه السلام او را ديدم.
يك دشداشه ي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبه ي ديگر مشغول مباحثه
بود. جلو رفتم و گفتم: هادي خودتي؟!
بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب
گفتم: اينجا چيكار ميكني؟
بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت!
خنديدم و به شوخي گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند،
كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن.
دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامكي براي من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: 🌷《هادي ذوالفقاري، از شهر سامرا به كاروان شهيدان پيوست.》🌷
براي شهادت هادي گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را
فقط بايد در عزاي حضرت زهرا سلام الله علیها ريخت. اما خيلي درباره ي او فكر كردم.
هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد
را براي خودش هموار كرد؟
اينها سؤالاتي است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي
پاسخ به اين سؤاالت به دنبال خاطرات هادي رفتيم.
اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين
سخنان بود. او براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را
براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند.
هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و
مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي
ذوالفقاري زياد شنيده اي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد.
💕کپی با لینک کانال لطفا👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/2627731459Cc1072cffd0
به #گمنامی شبان🌹
سعید شبان یکی از ورزشکاران با اخلاق ارومیه بود. او در سنین نوجوانی به رشته فوتبال علاقمند شد و فوتبال را به صورت حرفه ای دنبال کرد👌
همبازی های سعید شبان همیشه از وی به عنوان بازیکن اخلاق و اسطوره ستودنی در این خصوص یاد می کنند❤️
در زمان #شهادت وی چند روزی بود که دختر وی چشم به جهان گشوده بود اما با توجه به حساسیت عملیات و ضرورت ایستادگی در مقابل دشمنان اسلام شهید شبان موفق به دیدار فرزند خود نشد و پر پرواز گشود و به آرزوی دیرینه خود رسید💔
#شهیدمدافع_حرم_سعیدشبان🌹
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
🆔 @salambarebraHem
در #گمنامی هم مشترکیم🌷🥀
تو پلاکت را گم کرده ای و من هویتم را😔
تو غرق دنیا نبودی و پرکشیدی و من..🌱
غرق دنیا شده را جام #شهادت ندهند...
#رفیق_شهیدم ؛ دستم را بگیر❤️
🌷 کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄
☘معنای «ابـراهیم» می شود پدر مهربان!
معنای «هـادی» هدایت گر
چگونه به اندیشه ی این نباشم که
حضورت ، و حتی اسم و رسمت،
از همان اول گویای مردانگی هایت بوده است.
💖چگونه در این فکر نباشم که تو از همان اول آفریده شدی برای پدری کردن به رسمِ محبت که فرزندانش را هم هدایت گری می کند. پدری که #گمنامی را می خواست و کانال کمیل بعد از شهادتش روایتگر این گمنامی است.
🌷مهربان پدرِ هدایتگرم، شهادتت مبارک🌷
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#گمنامی
تنها برای #شهرت_طلبان
دردآور است
وگرنه
همه ی اجرها در #گمنامی است..
سیدشهیدان اهل قلم:
آقامرتضی آوینی🍀🌷
🌷#کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
#گمنامی تنها برای شهرت طلبان دردآور است و گرنه
همه اجرها در #گمنامی است.
سیدشهیدان اهل قلم: شهید آوینی
🌷کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
┅═🍃💖🍃═┅
تو را می بینم دلم گرم می شود
تویی که سرشار از عشقی..
عشقی که بوی شهادت می دهد
شهادتی که از جنس #گمنامی است
شهید گمنامی که خریدارش، #حضرت_زهراست.
🌷کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem