eitaa logo
سلام فرشته
181 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
914 ویدیو
8 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻مادر برای طهورا دم نوش به لیمو و نعنا درست کرده بود و طهورا سعی کرد چند جرعه بنوشد. به چشمان مهربان و نگران مادر و ضحی نگاه کرد و بغضش ترکید - حرف بزن خب طهورا جان. گریه چرا می کنی دختر خوب؟ 🔸زهرا خانم به ضحی نگاه کرد که یعنی شاید من مزاحمم. بهتره برم و خواست بلند شود اما ضحی نگذاشت. دست مادر را گرفته بود و به طهورا گفت: - ببین خواهرجون، نبض مامان چه تند می زنه. نگرانته. حال مامانو خراب نکن خب بگو چی شده؟ گریه هات دلمونو آب می کنه 🔹عمیق و مهربان طهورا را نگاه کرد. مادر زیر لب، ذکر صلوات شروع کرد تا دل طهورا آرام شود و بتواند حرف بزند. طهورا بدون اینکه سربلند کند، با صدای گرفته گفت: - می ترسم. از ازدواج می ترسم. از ازدواج کردن با یک .. - حق داری. بالاخره ی تغییر بزرگیه تو زندگی هر دختری. مسئولیت داره. 🔸مادر، حرف ضحی را پی گرفت: - مستقل شدن داره. برای خودت خونه زندگی داری. می تونی کارهای مختلفی انجام بدی. مسیر زندگی ات وسیع و بازتر می شه. دیگه فقط خانواده ات نیست، ارتباطاتت بزرگ تر می شه. 🔹ضحی حرف های مادر را تایید کرد و ادامه داد: - حق داری بترسی و نخای واردش بشی اما واردش هم نشی رشدی نداری خواهر گلم. منم مثل تو بودم. 🔸صورت نگران طهورا، شبیه علامت سوال بزرگی شد. ضحی خندید و ادامه داد: - فکر کردی من نمی ترسیدم؟ چون دکترم؟ اتفاقا خیلی می ترسیدم؛ دایی می دونه. آخرش دایی ی کم منو به راه آورد. باور کن. 🔻ضحی باز هم خندید و به مادر نگاه کرد: - همون روز که رفتم خونشون. قبلش هم تو اتاق. حرفهای دایی خیلی کمکم کرد. تازه طهورا جان، سنم از شما هم بیشتر بود با این حال می ترسیدم. 🔸لیوان دم نوش را برداشت و دست طهورا داد و گفت: ی کم بخور معده ات بهتر می شه. این ترس و اضطراب ها رو می شه تا حدی کنترلش کرد. ی مقدارشو باید با فکر و بررسی و تحقیق کم کرد. به اصطلاح، شناخت که بره بالا، ترس می یاد پایین. ی مقدارش رو هم باید سپرد دست خدا. به قول خانم دکتر بحرینی، ایمان و توکل که بره بالا، ترس و افسردگی و اضطراب ها می یاد پایین. یادته با هم رفته بودیم جمکران؟ 🔹طهورا سرش را به نشانه تایید تکان داد و ضحی ادامه حرفش را با هیجان بیشتری پی گرفت: - حال و احوال اون روز من مثل الان تو بود. تازه استعفا داده بودم و کار هم نداشتم. یادته که. اون روز تو قم، من با خانم و امام صحبت کردم و نیت کردم از یکسری خواسته های غیرضروری شخصی ام بگذرم. این گذشتن یعنی خدایا من بهت اعتماد دارم می دونم خودت حواست هست. می گذرم یعنی بهت توکل می کنم خودت هوامو داشته باش. و دیدی که. - خدا خیلی هواتو داره ضحی جون. تو خوبی اما من چی؟ - وا. حرفا می زنی! من و تو برای خدا چه فرقی داریم؟ تو این همه طرح و نقش می زنی، مگه برات فرقی دارن؟ همه شون رو دوست داری و خوشت نمی یاد یکی شون تو آفتاب بپوسه یا تو بارون خراب بشه. اونوقت خدا ما رو خلق کرده، ولمون کنه که خراب بشیم. عجبا.. 🔻ضحی به مادر رو کرد. چشمانش را گرد کرد و ابروها را بالا داد و خیلی جدی گفت: - مامان جان این طهورا تنش می خاره. ی خارپشت بیارم تیغ تیغیش کنم. تو خوبی اما من چی؟ 🔹مادر از اینکه ضحی به این خوبی می توانست حال دل خواهرش را بفهمد، خوشحال بود. هوای ابری پیشانی طهورا، کمی بازتر شد. ضحی ادامه داد: - نه واقعا.. برای شما خواستگار طلبه اومده اونوقت به من می گی تو خوبی اما من چی؟ می دونستی من از طلبه خیلی خوشم می یومد ولی هیچ طلبه ای نیومد خواستگاریم. 🔸طهورا زبانش باز شد: - شاید چون دکتر بودی نیومدن! - احتمالا. چه اشکالی داره خب زن ی حاج آقا، ی خانم دکتر باشه. محجبه و خوب و نازی چون من. حالا اینو کار ندارم. ما که خرمون از پل گذشت. با یک آتش نشان با حال ازدواج کردیم و خوشیم. اما اینو گفتم بدونی که لیاقت همسر یک طلبه، کم از خودش نیست. - برای همین نگرانم. من لایقش نیستم. من نمی تونم با کسی که اینقدر خوب و جهادی کار می کنه زندگی کنم. من.. - اولا خب برو لیاقتشو کسب کن. دومشم بگم؟ بگم مامان؟ لو بدم؟ 🔻ضحی رو به مادر کرد. نیم خیز شد و آماده فرار. نگاهش را بین طهورا و مادر چرخاند و منتظر عکس العمل مادر شد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
❓پرسش: متاسفانه جامعه جوری شده است که انسان هر چه می خواهد خودش را از گناهان حفظ کند، باز نمی شود. به خاطر بدحجابی، سرش را بالا می اورد یک جور، پایین می اندازد... چه کار باید بکند؟ ✅ پاسخ حفظه الله: 🌺دین اسلام، یک دینی است که پیروان خودش را می خواهد توانمند تربیت کند. قوی و توانمند. اینکه نازک نارنجی بار بیاییم و بگوییم همه بیایید جمع بشوید و همه چیز را در اطراف ما درست بکنید و سر جایش باشد تا من بتوانم آدم خوبی باشم نه، این نشان دهنده ضعف است. طوری باید خودمان را بسازیم که در شرایط سخت هم بتوانیم دین و ایمان خودمان را حفظ کنیم. 🌸اینکه در درونمان، ایمان، باور، تقویت بشود. اصلا دیگر فکر و دلمان جای دیگر است. این یک مطلب. در ثانی، عزیزم، در سختی ها وقتی انسان به وظایفش پایبند باشد، اجر مضاعف به دست می آورد. هر چه شرایط سخت تر باشد، ما ثبات قدممان بیشتر باشد، قطعا بیشتر نتیجه می گیریم. اجرمان مضاعف می شود. 🔹اینکه دیگران باید وظایف شان را انجام بدهند، از نهادهای رسمی، دولت و هر کسی که در این زمینه مسئولیت دارد، تا مومنین، اقشار گوناگون جامعه، این ها همه به جای خود. حتی ما هم وظیفه داریم. اما مومن بودن و عامل بودن خودمان را مشروط به هزار و یک شرط نکنیم. بلاشرط. بدون هیچ شرطی، ما از خودمان توقع داشته باشیم که ما مسلمانیم. مومنیم. باید پایبند باشیم. 🍀خلاصه وظیفه خودمان را انجام دهیم. اگر دیگران با ما همراه باشند بتوانیم وظایف اجتماعی مان را هم انجام دهیم چه خوب. پس ببینید دین چه جوری می خواهد ما را تربیت کند. یک پیرو صادق قوی که عوامل مختلف نتواند در فکر و دل و رفتار او، فوری تاثیر منفی بگذارد. 📚برگرفته از سلسله جلسات شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، در تاریخ دوشنبه 1400/09/22 ادامه دارد... 📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام 🆔@alhadihawzahqom صلی الله علیه و آله