#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_شصت_و_هفت
🔹فرهمندپور سرش را به سمت وکیل چرخاند و بدون اینکه نگاه مستقیم به او بکند، جدی و از موضع بالا گفت:
- اگه حرف خاصی ندارین من مرخص بشم. اگرم بیماری داشتین که علاجش سخت بود، خوشحال می شم ببینمش.
🔸و سکوت کرد. به برگه های روی میز نگاه کرد و دستان آقای وکیل که برگه ها را برمی داشت. آقای وکیل رو به خانم دکتر کرد تا تعیین تکلیف کند در حالی که خانم دکتر، به چهره پر غم فرهمندپور نگاه کرده و حرفهای ناگفته فرهمندپور را می شنید. سکوتی که در پس آن، غریو درد و عشق و اشک بود از لب های برهم فشرده فرهمندپور خارج می شد و خانم دکتر بحرینی، همه را شنید. فریادش را به تشکری آرام کرد و گفت:
- معامله ای به وسعت یک عمر و به بهای بی نهایت. بهترین کار رو کردید. حتما بهتون زحمت خواهیم داد.
🔻 فرهمندپور از فهم بالای خانم دکتر، به حرف آمد. زبان بی قراری گشود و گفت:
- کاش ویزیت می کردید و مسکّنی می دادید.
🔸وکیل، سرگردان بین حرفهای دو پهلوی این دو دکتر مانده بود. خانم دکتر گفت:
- ویزیت و درمان، همان تداوم ارتباط با طرف معامله است.
🔹فرهمندپور عفیفانه به چشمان خانم دکتر خیره شد. معنا را گرفت و لبخند زد. خانم دکتر، خداحافظی کرد و زودتر از وکیل از اتاق خارج شد. حال و هوای فرهمندپور، او را هم بی قرار مناجات با خدا کرده بود. دلش می خواست زودتر نیمه شب می شد تا خلوتی شیرین داشته باشد. کیف و گوشی را تحویل گرفت. پیام های ضحی را خواند. از زندان بیرون آمد. داخل ماشین که نشست، شماره ضحی را گرفت. کمی حال و احوال کرد و بی هوا گفت:
- جات خالی بود ضحی جان. همیشه دیدن کسایی که بوی خدا رو می دن برام شیرینه.
- متوجه نشدم.
- زندان بودم. پیش فرهمندپور. حال عاشقی داشت که به معشوقش رسیده. البته نه از آن عشق های دنیایی. فقط دلم می خواست بدونم چی رو با کی معامله کرده.
🔸کمی مکث کرد و یاد املاگفتنش افتاد. ادامه داد:
- گفته بودم فقط با شنیدن ضربان قلب، بیماری ها رو تشخیص می ده. حدس زدم که بهش الهام می شه. مثل زمان هایی که ما تودلمون می افته فلان مریض، فلان بیماری رو داره. اینه که می گن پزشک، باید طبیب و حکیم باشه و متصل به عالم بالا.
🔹سکوت ضحی، خانم دکتر را هم به سکوت کشاند. سوئیچ را چرخاند و همزمان با خداحافظی کردن از ضحی، دنده را جا انداخت. پدال گاز را فشار داد و حرکت کرد. حرکت به سمت خانه ای که همسر و فرزندان قد و نیم قدش، منتظر شنیدن حرفهای او از زندان و جواب آزمایش ها بودند. آن شب، خانه خانم دکتر بحرینی، دریایی بود با گوهرهای نورانی فوق عرشی اما دقایق خانه ضحی و عباس، پر اضطراب تر از هر شب سپری می شد.
🔻عباس خستگی را پشت در خانه گذاشته بود و با نشاطی که آخر شب هر هم نشینی را به سرشب تبدیل می کرد، با ضحی حرف می زد اما نشاطی در ضحی ایجاد نمی شد. ضحی فکرش درگیر جمله خانم دکتر بود"دلم می خواست بدونم چی رو با کی معامله کرده" و او این را می دانست. فکر کرد امام رضا علیه السلام چه خطری را از سر او کم کرده و چه آغوشی به فرهمندپور باز کرده بود. چند بار تمام پیامک ها را خوانده بود و فکر کرد چه کارها که می توانست برای رسیدن به ضحی انجام دهد و حالا او، با چند عکسی که به اعتقاد خانم دکتر، جعلی بود، مدتی است با عباس یکدل برخورد نمی کرد.
به عباس که داشت ظرفها را می شست نگاه کرد. به سمتش رفت و اسکاچ را از او گرفت و در گوشش گفت:
- به غیر از من، زن دیگه ای تو زندگی ات بوده؟
🔸عباس که در حال و هوای شوخی و مزاح بود تا صورت ضحی را بانشاط تر کند، خواست بگوید : بله و وقتی ضحی به اخم نگاهش می کرد با خنده بگوید مادرم اما لرزش صدای ضحی، جای هر شوخی ای را برایش بست. دستمال خشک کن را از روی جاظرفی برداشت و در گوش ضحی نجوا کرد:
- به غیر از تو، هیچکس. چطور؟
🔹ضحی به چشمان مشکی عباس عمیق شد و عباس نگاه از ضحی ندزدید. دزدیدن برای کسی است که در پس نگاهش، حرفی نهفته باشد اما زیر و روی عباس، همانی بود که ضحی می دید. ضحی غمزده گفت:
- چند روز پیش عکس تو رو با ی خانم دیگه برام فرستاده بودن.
- و تو باور کردی؟
- نه اصلا. گفتم عباس من این طور آدمی نیست.
- ممنون که از خودم پرسیدی.
- نمی خوای عکسا رو ببینی؟
- نه. برام مهم نیست وقتی تو بهم اعتماد داری.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از مدرسه علميه الهادی علیه السلام
✨قیمت خانه ای در بهشت
#استاد_عربیان حفظه الله:
🌺 از امام صادق علیه السلام گویا سوال کردند آقا مزه آب چیه؟ فرمودند مزه حیات را می دهد. مزه زندگی را می دهد. چقدر تشنه از آب خوشش می آید و لذت می برد و آب را دوست دارد؛ پیامبر می فرمایند من نماز را اینجوری دوست دارم البته با این اضافه که: وَ إِنَّ الْجَائِعَ إِذَا أَکَلَ شَبِعَ وَ إِنَ الظَّمْآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِیَ، وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاةِ، فرد گرسنه وقتی غذا بخورد سیر می شود. دیگر میل ندارد به غذا. یک بشقاب عذا می خورد، بشقاب دوم را بیاوریم می گوید میل ندارم. فرد تشنه اگر آب بخورد، تشنگی اش برطرف می شود، سیراب می شود اما من از نماز سیر نمی شوم. خوش به حال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم
🌸شبیه این حالت را ما در پیروان صادق پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم شنیدیم و برایمان نقل کرده اند. از جمله این افراد، مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی رحمه الله علیه است که از ایشان نقل کرده اند خیلی از نماز خوششان می آید و خیلی از نماز لذت می برند. یا از آیت الله بهجت رحمه الله علیه نقل کرده اند شیخ انصاری تشنه اش بود. صدا زدند تشنه ام است آب بیاورید. دیدند آبی که در خانه است گرم است، لازم دیدند بروند آب خنکی تهیه کنند. آن موقع که یخچال نبود و لازم بود بروند از سرداب آب بیاورند. تا بروند از سرداب آب بیاورند مدتی طول می کشد. شیخ به نظرش رسید حالا تا آب را بیاورند، دو رکعت نماز بخواند. وارد نماز شد، چنان مشغول شد که آب را آوردند کنارشان گذاشتند، ایشان انگار نه انگار که اصلا تشنه شان است. می گویند آنقدر آب آنجا ماند که دوباره گرم شد. اینجور لذت بردن از نماز. این اولین جمله ای که در رابطه با نماز در این وصیت نامه بود.
🍀جمله دوم یَا اباذر! أَیُّمَا رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِی یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ، اثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً سِوَی الْمَکْتُوبَةِ، کَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَیْتٌ فِی الْجَنَّةِ،. آن جمله قبلی، مطلق بود. یعنی هم شامل نماز واجب می شد هم نماز مستحبی. اما این جمله مربوط به نماز مستحبی است. حضرت صلی الله علیه و اله و سلم دارد راهنمایی می کند که انسان در شبانه روز، غیر از نماز واجب، دوازده رکعت نماز مستحب هم بخواند. اینجا فقط همین دوازده رکعت نماز مستحب ذکر شده و دیگر عنوان خاصی برای آن ذکر نشده است. فقها و محدثین، بر اساس این روایت، این دوازده رکعت را به عنوان یک دوازده رکعت مستحب در شبانه روز نقل کرده اند و اینطور فتوا داده اند که یکی از نمازهای مستحبی در شبانه روز این است که انسان دوازده رکعت نماز بخواند و مستندش هم این روایت است.
🍃این هم مربوط به نماز مستحبی بود که اگر کسی تَطَوَّعَ تتطوع یعنی دیگر از باب واجب و مکتوبه به جا نمی آورد بلکه از باب آن رغبت و علاقه ای که از نماز در خود مشاهده می کند، از باب استحباب، در شبانه روز دوازده رکعت نماز بخواند که غیر از آن نماز واجب هست. به عنوان یک حق واجب، خداوند برای او قرار داده است. کَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَیْتٌ فِی الْجَنَّةِ،(خانه ای در بهشت حق واجب اوست)البته این جمله را اگر بخواهیم بدون تقدیم و تاخیر در نظر بگیریم می شود کَانَ بیت فی الجنه، لَهُ حَقّاً وَاجِباً بیتٌ، اسم کان باشد. این هم جمله دوم.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_پانزدهم در تاریخ دوشنبه 1400/09/29
#قسمت_صد_و_شصت_و_هفت
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #حدیث #نماز #ارتباط_با_نماز #اقامه_نماز #ثواب