#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_صد_و_چهل_و_پنج
🔹ضحی از بیمار تشکر کرد. پایه فلزی را جلوی پای بیمار گذاشت تا بالا برود و روی تخت بنشیند. از پرستاری که در کنارش ایستاده بود، پتوی و کیسه آب جوش خواست.
🔻تا پرستار کیسه را بیاورد، استاد بالاسر ضحی رسیده بود و شرح وضعیت خواسته بود. ضحی کارهایی که کرده بود را گفت و حدس پزشکی اش را زد. استاد گفته های ضحی را بررسی کرد. پرستار با پتو و کیسه آب جوش آمد. ضحی پتو رو مانند شالی، دور پهلوی بیمار بست و کیسه آب جوش را لای تای اول آن گذاشت. حرارت، کلیه و کمر خانم باردار را گرم کرد و بلافاصله، خروجی ادرار بیشتر شد. به پیشنهاد ضحی، سِرُم این نوبت را قطع کردند. رنگ آبی رگ های خونی روی پا کمی نمایان تر شد. استاد نمره ضحی را در برگه اش یادداشت کرد و سراغ تخت بعدی رفت.
🔸تا نزدیک غروب، آموزش اساتید با تخصص های مختلف ادامه داشت. ضحی در دفتری که همراه داشت، نکاتی را یادداشت کرد تا از کتابخانه بهار، آن ها را در بیاورد و در صحبت های اساتید، تجربه هایشان را بخواند. نزدیک غروب، خسته از چند ساعت ایستادن، سراغ گوشی رفت. دیگر از پیامک های فرد ناشناس خبری نبود و همین، آرامش خاصی را به ضحی هدیه داد. خدا را شکر کرد و برای فرستنده پیامکها، نذر چهارده هزار صلوات هدیه به چهارده معصوم برداشت.
🔻به پیامک سحر پاسخ داد و بعد از ظهر فردا و پس فردا را مناسب اعلام کرد. یک ساعت به کلاس استاد، می توانست چند خانم باردار مشهدی را ویزیت کند. سحر آدرس موسسه ای که برای کلاس هماهنگ کرده بود را به ضحی پیام داد. آنقدر این کار روزمره برای سحر و ضحی عادی بود که ضحی به ذهنش نخورد سحر از کجا فهمیده من به مشهد آمده ام. به عباس زنگ زد. پشت خطی بود. چند دقیقه صبر کرد و مجدد زنگ زد. صدای شاداب عباس، حالش را جا آورد.
- برگردیم هتل یا حرم؟
- حرم بریم ولی باید برام ویلچر بگیری. جون ندارم وایسم از بس بدو بدو کردیم.
- اونطرف خیابون، منتظرتم.
🔹پله های بخش را دوتا یکی کرد و خودش را به همکف رساند. ماشین عباس را از پنجره دید زد. از سراشیبی مخصوص تخت بیمار شتاب گرفت تا در آغوش عباس بیافتد اما از در بیمارستان که خارج شد، متوجه شد عباس تنها نیست. خستگی که با دیدن عباس رخت بربسته بود حالا سنگین تر از قبل، باعث شد پاهایش توان رفتن نداشته باشد. به سختی خود را به سمت ماشین عباس کشید. کنار عباس ایستاد و خواست بگوید مهمان داری خودم می روم اما مواجه شدن با لبخند و نگاه آرام عباس، او را پشیمان کرد. ماشین را از عقب دور زد تا فرصتی برای نگاه به مهمان عباس نداده باشد. در عقب را باز کرد و بی صدا، نشست. فرهمندپور به سختی، لحنش را قوی و محکم کرد:
- اگه اجازه بدید مرخص بشم.
🔸دست به سمت دستگیره برد اما بدنش روی صندلی، سنگین نشسته بود. عباس لبخند بر لب، سوئیچ را چرخاند و فرصت به فرهمندپور نداد:
- ثواب رسوندن زائر رضوی به حرم رو می خوام من ببرم نه راننده تاکسی های عزیز مشهد. اونا هر روز از این ثواب ها زیاد جمع می کنند جناب فرهمندپور.
🔸صدای کمک فنرها در دست انداز، موتور و همهمه خیابان، سکوت ماشین را می شکست والا هیچ صدای از هیچکدامشان در نیامد. هر چه در ماشین، سکون و سکوت حاکم بود، جوشش چشمه نگرانی ضحی، دستهای سردش را به عرق نشانده و غریو دلتنگی فرهمندپور، ضربان قلبش را نامنظم کرده بود.
با دیدن گنبد طلای رضوی، نگرانی از قلب ضحی رخت بر بست. از همان جا عرض سلام کرد و چشمانش به اشک نشست. فرهمندپور خیره گنبد، جذبه ای که در قلبش ایجاد شده بود را شدیدتر از کوبش دلتنگی ضحی یافت. به عباس نگاه کرد که لبش می جنبید و چشمانش زلال تر شده بود. . عباس و فرهمندپور جلوتر، از ماشین پیاده شدند و کمی فاصله گرفتند. ضحی پیاده شد و عباس کنترل قفل ماشین را فشار داد. به فرهمندپور بفرمایید گفت و حین راه رفتن، به گونه ای رو به سمت او میگرفت که محافظی برای همسرش باشد. رد شدن از بازرسی، آرامشی به ضحی داد. به عباس زنگ زد:
- عباس جان اگه اجازه بدی من نیام پیشتون. ساعت قرار رو بگو.. آره.. باشه.. منم خیلی دعا کنی ها.. خیلی.
🔹ضحی چند بار دیگر قربان صدقه عباس رفت. گوشی را داخل کیف گذاشت و منتظر شد تا نفر جلویی، بازرسی شود. حالا که خیالش از عباس راحت شده بود، تمام حواسش را به امام داد. انگار نه انگار که بین جمعیتی بود که هر لحظه شلوغ تر می شد و او را به جلو هُل می داد.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از مدرسه علميه الهادی علیه السلام
❎ اصرار در گناه یعنی چه؟
#استاد_عربیان حفظه الله:
✍️ مرحوم شهید دستغیب در کتاب گناهان کبیره، ملاک هایی را برای گناهان کبیره ذکر کرده است. اولا آن هایی که در روایات ما به عنوان کبائر و گناهان بزرگ مطرح شده. دوما آن گناهانی که صریحا در قرآن وعده عذاب داده شده است یا در روایات، وعده جهنم داده شده است. سوما اگر صریحا در آیات و روایات وعده عذاب داده نشده است، بزرگ تر از گناهانی شمرده شده است که در آن گناهان وعده عذاب و آتش جهنم داده شده است.
🌸این ملاک ها را آنجا ذکر می کند. طبیعتا گناهانی که بر اساس ادله حرام شمرده بشود اما هیچیک از این ملاک های کبیره بودن در آن نباشد، می شود صغیره. مثلا این مثالی که زدم: از ته زدن ریش. البته بعضی از علما احتیاط واجب می فرمایند. اما آن هایی که فتوا داده اند که حرام است، از نظر آن ها حرام است و می توانیم بگوییم این یک گناه صغیره به حساب می اید ولی لاصغیره مع الاصرار و لاکبیره مع الاستغفار. اگر استغفار بکنیم، کبیره ای باقی نمی ماند. پاک می شود گناه. و اگر صغیره هم باشد و اصرار کنیم، دیگر صغیره نیست. کبیره شده است.
🍀حالا در بحث اصرار، اینکه ملاک اصرار چیست باز فقها بحث مفصلی دارند.
👈 عده ی می فرمایند اصرار به این است که تکرار کنیم. اصرار با تکرار تحقق پیدا می کند. حداقل دو دفعه انجام دهیم.
👈اما عده ای می فرمایند نه. تحقق مفهوم اصرار احتیاج به تکرار در تحقق خارجی ندارد. همین که دفعه اول را انجام داده، توبه نکرده، و بنا دارد، در ذهنش هست که باز هم انجام بدهد. با اینکه هنوز دومی را انجام نداده است اما اگر توبه از قبلی نکرده و باز هم می خواهد انجام بدهد، بنایش بر این است که انجام بدهد، همین موجب می شود که مفهوم اصرار تحقق پیدا کند. و هم چنین نظرات دیگری که در مباحث فقهی به تفصیل بحث شده است.
💠توجه داشته باشیم در روایات ما هست که الندم توبه. کسی که از خودش ناراحت است. از خودش بدش می آید که چرا من این کار را کردم. خود این پشیمانی توبه به حساب می آید. به نظر می رسد این جور ادم ها که نسبت به رفتارشان منزجر هم هستند، به زبان هم می آورند. اظهار پشیمانی می کنند. یعنی توبه در زبانشان هم جاری می شود و از خدا عذرخواهی می کند. اما مثال را ببرید جایی که توبه نکرده، حتی آن پشیمانی هم نباشد و باز هم می خواهد انجام دهد، عرفا این را می توانیم بگوییم اصرار. مخصوصا اینجا، هم در حقیقت بعد از آن وقوع گناه در دفعه اول، پشیمانی حاصل نشده، توبه و استغفاری صورت نگرفته، فرض هم این است که دفعه دوم هم تکرار شده است.
📚برگرفته از سلسله جلسات #حدیث_خوانی شرح وصیت نامه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر، #جلسه_سیزدهم در تاریخ شنبه 1400/09/20
#قسمت_صد_و_چهل_و_پنج
ادامه دارد...
📣کانال مدرسه علمیه الهادی علیه السلام
🆔@alhadihawzahqom
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
#وصیت #معرفی_حدیث #حدیث #ترس_از_گناه #گناه #معصیت #دوری_از_گناه #کفر #حقیقت_ایمان #ایمان #خودفراموشی #خدافراموشی #اصرار_در_گناه #گناهان_کبیره #گناهان_صغیره