بسم رب الشهدا و الصدیقین
#بیادسردارشهیدمدافع حرم محرمعلی مرادخانی (از رفاقت تاشهادت)
قسمت سوم
ساعت حدود ١٢نیمه شب بیست و دوم فروردین بود که صدای تیراندازی ازقسمتی ازپایگاه استقرار ی قرارگاه امام حسن مجتبی علیه السلام بگوش رسید.
بسرعت برابر تمرینات عملی قیلی که داشتیم همه رزمندگان و فرماندهان درمواضع پیش بینی شده قرارگرفتیم.
حدودا یکساعت تیراندازی به درازه کشید
هرکدوم ازرزمندگان ایرانی دراین قرارگاه وظایف عملیاتی خودمان رادنبال میکردیم.
پس از تبراندازیها، اوضاع به حالت عادی برگشته بود وگزارشات موقعیت ها رااز دوستان میگرفتیم. .
سراغ برادر محرمعلی مرادخانی گرفتیم سروصدایی ازش نبود
بچه ها، برادر مراد کجاست؟
یکی گفت، ایشون مصدوم شده!!!!
گفتم، چطور وچه شده؟
ماجرا راتعریف کردند، خودمون را به او رساندیم درد می کشید ودرحال استراحت بود.
به کنارش آمدیم بااینکه دردداشت
لبخند رضایتمندانه برلبان، صورتش وجود داشت وروحیه میداد.
کمی صحبت وماجراراازخودش پرسیدیم
او کتمان میکرد ولی مااصراربه دانستن ماجراکردیم.
یکی ازدوستان همراهش ماجرا رامیگفت وبرادر مرادتصدیق میکرد.
صبح پیگیر مداوا ودرمانش شدیم تاباامبولانس اورابه دمشق ببرند.
متاسفانه دوروز بخاطر شرایط ومحدویتهای منطقه ای، اعزامش به دمشق تاخیرافتاد.
برابرنظرات پزشکی باید به تهران منتقل میشدودرمان درایران صورت می گرفت.
برادر مراد خانی، مخالف انتقالش به تهران شد یواشکی وبدون اطلاع گروه پزشکی ازبیمارستان فوق خارج وبشکلی سخت وباپایی اتل بسته مجددا به موقعیت قرارگاه درمنطقه عملیاتی تدمر امد.
#بادیدنش تعجب کردیم!!!!
مراد چرا امدی؟ معالجه پایت چطورشد؟
ایکاش میرفتی تهران؟ بازهم وقت برای ماموریت های بعدی هست؟ و.......
#برادرمراد، با لبخندهای زیبای رضایت، صبر، عشق، جهادی گفت.
حاجی، من شماهارارها کنم و بروم تهران.!!!!!
تازه توفیق یافتم مدافع حرم حضرت زینب کبری س) بشم و حالا با این مصدومیت جزیی منطقه راترک کنم!!!!!
من باهمین وضعیت کنارتون هستم اصلا نگران من نباشید.
#البته نگران مصدومیت پایش بودیم ولی خدایش ازبرگشت وحضورش درکنار مون خیلی خیلی خوشحال بودیم.
واقعا برادر مراد، ازمردان جهادی، شهادت طلب، طلایی بود که ماها به گردش نمیرسیدیم.
درادامه ماموریت های قرارگاه مدتی دیگری باهم بودیم تااینکه بنده حقیر برابر تصمیمات فرمانده وقت ازدوستان حاضر درقرارگاه امام حسن مجتبی علیه السلام جدا شده وبه قرارگاه امام علی ابن ابیطالب عليه السلام درمنطقه اثریا رفتم.
#برادر مراد بعداز مدتی برای درمان پایش، مجبورااز منطقه به دمشق وسپس به تهران آمده بود.
ادامه دارد
#خاطرات _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#بیادسردارشهید مدافع حرم محرمعلی مرادخانی (از رفاقت تاشهادت)
قسمت چهارم
بخشی اززمان استراحتش رابرای معالجه مصدومیت پایش که در دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام بوقوع پیوسته بودپرداخت.
#درابان ماه ٩۴ه ش، توفیق حضور یگانی برای مقابله با تکفیریها رقم خورد.
با جمعی ازرزمندگان لشگر عملیاتی ٢۵کربلا عازم سوریه شدیم ودرسلسله عملیات های محرم آبانماه واذرماه شرکت فعال داشتیم.
برابر نیاز ضروری یگان ویژه ٢۵کربلا، تعدادی ازعزیزان پیشکسوت وجوان در دهه اول آذر ماه به ما ملحق شدند.
#محرمعلی مرادخانی، ورحیم کابلی و....... دراون جمع باصفا بودند. .
باردیگر روزگار بنده وبرادر مرادخانی را بهم رسانده بود.
با دیدنش خیلی خوشحال شدم وبا هم مصافحه گرمی داشتیم.
متاسفانه درحین ماموریت بیماری سختی به بنده حقیر واردشده بودمجبور به استراحت ودرمان درتنگناهای کمبود پزشک و دارو بودم.
جلسه ونشستی بابرادر مراد داشتم، گفت حاجی چی شده؟
بسته ای ازخشگبارهای طب سنتی و اسلامی رااورد وبه صورت دمنوش درست کردویکی، دولیوان ازاین دمنوش رابه بنده حقیر داد.
به مزاح وشوخی گفتم مراد، تویش مواد مخدر و... نباشه؟ مارومعتاد نکنی؟
باهم خندیدیم وبنده یک لیوان ازان دمنوش را نوشیدم.
برادر مراد گفت حاجی، دو، سه لیوان دیگراین دمنوش راامروز وامشب میلی کنی خوب وسرحال میشی.
ازاو تشکر کردم وبرای بکارگیریش دراین شرایط باهم صحبت وگفتگو کردیم.
#برادر مراد از خاطرات سفر اربعینش گفت وچطورخودش رابه این کاروان رسانده!!!!!
بنده حقیر گوش میدادم ودرپایان بیان خاطراتش گفتم، محرمعلی، اوضاع تون نگران کننده است.
لبخندی زد وگفت چراحاجی؟
گفتم، این ماجرای سفرهای زیارتی درمشهد الرضا، سپس کربلای امام حسین علیه السلام وبعدهم زیارت حضرت زینب کبری س) وحضرت رقیه (س)، وحالا میدان جهاد درایام اربعین حسینی، یعنی پرواز وعروج به معراج.
لبخندش بیشتر وبیشتر شدواعلام کرد که راضی به رضای خداهستم.
ازعمق وجودش خوشحال وآماده آماده بود.
طی نشستی درگردان امام سجاد علیه السلام، برادرمرادخانی را بعنوان فرمانده گردان معرفی کرده وسکان هدایت آن گردان به وی واگذارشد.
برادر مرادخانی، بسرعت با صحبتها ورجزخوانیهایش رزمندگان گردان امام سجاد علیه السلام رابرای ماموریت آماده میکرد.
ادامه دارد
#خاطرات _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#بیاد سردار شهید محرمعلی مرادخانی. (از رفاقت تاشهادت)
قسمت ششم
دراین عملیات، رزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا توانسته بودند با رشادت ها ورزم بی امان خود اهداف پیش بینی شده را تصرف وتثبت کرده وبه سایریگانها اعتماد به نفس بیشتری دهند.
#خط شکنان ٢۵کربلا، موفق به وارد کردن تلفات سنگینی به دشمنان تکفیری و اربابان آنان شده بودند.
این موفقیت سرپلی شد برای تصرف وآزاد سازی، روستاهای مهم دیگر منطقه مثل، الحمره، الخلصه، القراصی، الحویز، العماره وخان طومان و......
#دراین نبرد سنگین تعدادی ازرزمندگان یگان ویژه ٢۵کربلا شهید ومجروح شدند .
#برادر مرادخانی هم ازجمله فرماندهانی بود که درحین عملیات مورد اصابت تیر دشمن قرارگرفت وسربه سجده نهاد ودعوت حق رالببگ گفت وبه آرزوی دیرینه ای که سالهای دوران دفاع مقدس وپس ازآن بدنبال آن میگشت رسید وعندربهم یرزقون گشت.
برادران دیگری همچون :
عبدالرحیم فیروز آبادی
محمد شالیکار
مصطفی شیخ الاسلامی
روح الله صحرایی
هم دراین نبرد عاشورایی شربت شهادت نوشیدند وتعدادی هم مجروح شدند.
#با شهادت برادر مرادخانی، تمام خاطرات گذشته وسرنوشت طلایی اورا مرور می کردم که او بارها و بارها درگذشته تامرزهای شهادت پیش رفته بود ولی تقدیرش این شد که مدافع حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام شود ودراین جایگاه شهدشهادت رابنوشد.
شهید مرادخانی با ویژگی هایی چون:
ایمان قوی، مجاهد میادین جهاد های اکبر واصغر، شجاعتی کم نظیر، اراده ای پولادین وجاذبه ای علی وار، عاشقی چون عباس گونه وبسیاری ازفضیلت های اخلاقی به ملاقات خداوند متعال روانه شود.
###ای دوست.
شهد شهادت گوارای وجودت
دعایمان کن تا مثل خودت مدافع ولایت وامامت باشیم
ضامن مان باش تابشما ملحق شویم
شفیع مان باش تاهمنشین تان باشیم.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
والسلام
#خاطرات _سرتیپ_دوم_پاسدار_حمید رضا_رستمیان_ازفرماندهان جبهه مقاوت