فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چادرانه
#استوری
قامتی که فاطمی باشد
در هرکجای این جهان🌍
از دعای خیر مادر چادریست:))🖤
《♥️@salammfarmande♥️》
#تلنگر
#چادرانه
~آࢪۍما عقب افتاده ایم!
بعضۍها مۍگویند:
چادࢪ سࢪڪࢪدن بۍ ڪلاسۍ است ، عقب افتادگی است :| !
ولی اگࢪ اقتـداء به زهــࢪا بۍڪلاسۍ است ...
اقتـداء به زینب بۍڪلاسۍ است ...
پس ما هم با صـدای بلنـد اعلام می ڪنیم ¡...
"ڪه ما عقب افتـاده ایم و به این خصلت هم افتخاࢪ مۍڪنیم ♡:)"
《♥️@salammfarmande♥️》
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
سلام خدمت دوستان عزیز
بارگذاری رمان (#فدایی_عشق💔🕊)
در کانال.
مشروط به
کپی تمامی پیام ها در کانال آزاد میباشد ولی کپی رمان و خواندن آن بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم❌
امیدوارم از خواندن رمان لذت ببرید👇👇
#رمان
#فدایی_عشق💔🕊
قسمت اول1⃣
╭━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╮
🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸
امیدوارم لذت ببرید❤️
╰━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╯
گوشیمو برداشتم تا به علی زنگ بزنم،بیچاره هزار بار زنگ زده بود.
علی:بله؟
_سلام آقا!
علی:عه سلام تویی؟؟خوبی؟
_نه مامان بزرگتم!....خداروشکر خوبم.تو خوبی؟
علی نفس عمیقی کشید:هعی بد نیستم:))
_کاری داشتی زنگ زده بودی؟
علی انگار که تازه یادش افتاده باشه گفت:آها....یه دو ساعتی مرخصی گرفتم بریم بیرون.موافقی که انشاءلله؟!
چشام برق زد:چراکه نه؟کی میای؟!
یخورده فکر کرد:اممم؟یه یه ربع دیگه میرسم.
_اوکی خوبه!میبینمت،خداحافظ♥️
علی:خدانگهدارت.
خب چی بپوشم حالا!
در کمدو باز کردم و تند تند آماده شدمو اومدم پذیرایی رو مبل نشستم منتظر علی.
کمیل گفت:بالاخره از جات تکون خوردی.کجا به سلامتی؟!!
[کمیل داداشمه.دوسال ازم بزرگتره.خیلی ام دوسم داره😌،هیچوقت بهم نمیگه ولی از رفتاراش میفهمم]
با ناز گفتم:شوهر جان دارن میان دنبالم!باید از شما اجازه میگرفتم؟
کمیل اخم مصنوعی کرد:من واقعا نمیدونم به چه جراتی داداشمو از چنگم در آوردی.
منم با همون حالت جواب دادم:از بچگی باهم چشم تو چشم بودیماااا!پسرخاله محترمتون خواهر عزیز دردونتونو از چنگتون در آوردننننن😒
کمیل:خوش بگذره خواهری....!
صدای آیفون اومد.
مامان از تو آشپزخونه داد زد:دخترم برو به سلامت.
رفتم سمت در:خداحافظ همگی
تند تند رفتم پایین.در رو که باز کردم علی یه گل گرفته بود جلو صورتش.
دستمو زدم به کمرمو گفتم:شما؟
گل رو آوردن پایینو با لبخند گفت:یه عاشق🌸❤️
گل رو گرفت سمتم:بفرمایید
گل رو گرفتمو بو کردم.زل زل نگاه کردم تو چشماشو گفتم:دستت درد نکنه خیلی خوشگلهههه♡
ولی خب الان کجا بزارمش به نظرت؟بهترین نیست بزاری تو ماشین؟
یخورده فکر کرد:اوهوم موافقم.
گل رو گرفت و گذاشت تو ماشین.همونطور که داشت در رو میبست گفت:کیمیا؟
به قلم:خادم الزهرا
ادامه دارد....
《♥️@salammfarmande♥️》
#رمان
#فدایی_عشق💔🕊
قسمت دوم2⃣
╭━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╮
🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸
امیدوارم لذت ببرید❤️
╰━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╯
همونطور که داشت در رو میبست گفت:کیمیا؟پیاده بریم؟
_آره خب!!
دستمو گرفت و قدم زنان رفتیم.
_اممم؟کجا بریم؟
علی:هرجا که عشقت میکشه خانوم
_کافی شاپ خوبه؟
_چراکه نه....☆♡
رسیدیم به کافه نزدیک خونه.تا گارسون نسکافه و کیکمونو بیاره علی گفت:یه چیزی برات دارم.
_چی؟؟
از تو جیبش یه جعبه کوچولو در آورد و بازش کرد،هولش داد سمتم.یه انگشتر خیلی خیلی خیلی ناااز😍
تا اومدم برش دارم کشید از جلوم.
با تعجب و پرسش نگاش کردم.با لبخند گفت:نوچ نوچ نوچ.خودممم!
دستمو دراز کردم جلوش و انگشترو کرد تو دستم.واااای خدای من چه خوشگل بود آخه🙈
بعد اینکه کیک و نسکافه رو خوردیم اومدیم بیرون.از مرخصی علی فقط یه ساعت مونده بود.
علی:یه پارک همین نزدیکی هاس.بریم؟
_باشه
پارک خلوت بود و بزرگ.رو یه نیمکت نشستیم.
علی:کیمیا؟
_بله؟
علی:هیچی فقط خواستم صداتو بشنوم😁
_از بس خل و دیوونه ای😂
با تعجب نگام کرد.
_آی کیووووو!مگه دوسم نداری خب؟
با خنده گفت:باید راجع بهش فکر کنم😏
_ایشششش!خیلی مسخره ای!
درحال غش غش خنده بود که گوشیش زنگ خورد.
علی:الان میام.
بلند شد و رفت اونور.کاملا از تیر رسش خارج شدم.چند دقیقه بعد احساس کردم یه چیزی روسرمه.برگشتمو دیدم یه مردی که روی صورتشو پوشونده اسلحه ای گذاشته رو سرم😰😱
وحشت کردم.آروم گفت:فقط کافیه صدات در بیاد.هم خودتو میکشم هم اون شوهرتو😈
به قلم:خادم الزهرا
ادامه دارد....
《♥️@salammfarmande♥️》
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرد بازیگران‼️
_تو مزدور کی ای؟؟؟
کی دردش میاد؟به کی بر میخوره؟؟
از اینجا بدونین که را درستو رفتن...
#سوگل_طهماسبی
#امین_حیایی
#علیرام_نورایی
《♥️@salammfarmande♥️》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#چادرانه
بینِکنایهها بگو بازمزمه
میپوشمشفقطبهعشقِفاطمه
چون به بیبی دلبستـــم
پسسرِقولمهستــم♥️🙂
《♥️@salammfarmande♥️》
*
#طنز😂
دیشب دیر اومدم خونه
بابام گفت: کجا بودی آواره بدبخت؟؟😡
گفتم: خونه دوستم👀
ورداشت به 10 تا از دوستام زنگ زد.
دمشون گرم، هر 10 تاشون گفتن خونه ما بود!😶
2 تاشون که دمشون گرم، گفتن الان اینجاست خوابه، خستس، بیدارش نمیکنیم😂😂😂😂
اینا به کنار...
من حیرون مرام اون دوستمم که سنگ تموم گذاشت گفت: اینجاست، داره نماز میخونه🤦🏼♂
و اما
و اما
رفیق فابم که ترکوند دیگه. صداشو شبیه من کرد و گفت: سلام بابا، خیلی خوابم میاد بعدا بهت زنگ میزنم 😂😂😂🤣🤣
خرابه این رفقامم 😂😂✌️🏻
《♥️@salammfarmande♥️》
#چادرانه
#طنر😂
#تلنگر
یک خانمی توی پیجشون نوشته بودن که
چادر مشکی افسردگی میاره |:
دیروز یه مانتو مشکی خریده بود
استوری کرده بود که
مشکی رنگ عشقه😆😂!
حالا ما هیچی اصلا
تکلیف خودتو روشن کن حداقل🚶🏻♀. . .
《♥️@salammfarmande♥️》