eitaa logo
مداحی آنلاین _ زیبا ترین مداحی های شور
7.2هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
10هزار ویدیو
27 فایل
🏴🏴به کانال __ مداحی های __ شور __معتبر __ خوش آمدید🏴🏴 کپی با ذکر صلوات آیدی مدیر @salatinshooHaddadian
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد رضا حدادیان: 🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم @sagalein_hadadian🌸
🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ┏━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┓ @sagalein_hadadian ┗━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┛
🔳 نوجوان بود؛ در شهر کوچکی به نام زندگی میکرد. خانواده و فامیلهای درجه اولش خانه و کاشانه و مواشی را به او سپردند و راهی کربلا شدند. ◾️شبی از شبها خوابید و در خواب، چشمش به جمال نورانی (ع) روشن شد! امام فرمود: (رضا چرا به زیارت من نیامدی؟) از خواب پرید!! فقط به یک چیز فکر میکرد! خصوصی امام از دعوت او دیوانه شده بود ... ◾️با پای پیاده از ابهر راهی کربلا شد؛ سختیهای طاقت فرسایی کشید، اما بعد از تقریبا دو ماه با پای رنجور و جسمی خسته به کربلا رسید ... ◾️تا دستانش به شبکه های ضریح گره خورد خوابش برد و دوباره خوابی دید شبیه خواب اولش ... [ رضا جان خوش آمدی و جایزه تو این است که در راه خدا شهید میشوی و محاسنت از خون سرت سرخ میشود. ] ◾️همیشه میگفت: روزی پیکر بی جان مرا خواهید دید درحالی که محاسنم از خون سرم رنگین شده! شیدا شده بود ... این بیت را مدام زمزمه میکرد: [مرد عاقل در جهان تعمیر دلها میکند من که تعمیر عمارت میکنم دیوانه ام] ◾️سالها گذشت ... او دو پسر داشت، محمد که یکی از پسرانش بود، عاشق امام بود! مادرش مرحومه اش میگفت حتی پایش را مقابل تصویر امام دراز نمی کرد ... می گفتم محمد جان عکس است ! فیلم است ! می گفت میدانم؛ ولی دوست ندارم خداوند مرا در حال بی ادبی به ولی زمانم ببیند!!! ◾️سال شصت در بحبوحه جنگ و نزدیک عملیات (فرمانده کل قوا خمینی روح خدا) وقتی که محمد در جبهه بود ... حاج رضا، همسرش را در حالی که باردار بود رها کرد و به جبهه رفت ... گفتند: پسرت آنجاست، دِینت را اَدا کردی. تو بمان، خانواده به تو نیاز دارند! گفت: [ هر کسی در نزد خداوند حساب خودش را دارد! ] و او رفت ... ◾️بنی صدر خیانت کرد مهمات به جبهه نرسید، محاصره شدند ... پدر و پسر هر دو در روز ۲۱ خردار سال۱۳۶۰ در منطقه دارخوئین به معشوق خود پیوستند و به مقام رفیع شهادت رسیدند. ◾️محاسن حاج رضا حدادیان در سن ۵۸ سالگی از خون سرش رنگین شد و محمد در سن ۲۶سالگی مورد اصابت مستقیم گلوله آرپیجی قرار گرفت و چون شمعی سوخت. ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🌹روحشان شاد و یادشان گرامی🌹 نثار ارواح شهدا و همه محبان امیرالمومنین علیه السلام {صلـوات} اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ┏━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┓ @sagalein_hadadian ┗━━ °°°°•🖌•°°°° ━━┛