📖 #أَنْتَ_حیدرةٌ_حیدره
فاطمه بنت اسد دست های کوچک کودکش را با طنابِ قنداق بسته بود و خود برای کاری از فرزند دلبندش فاصله گرفته و به سویی رفته بود. وقتی به پیش پسرش برگشت با صحنه شگفت انگیزی روبه رو شد که بی اختیار در جا خشکش زد و چنان فریادی کشید که مردم جمع شدند. مادر در حالی که انگشت حیرت به دندان گرفته بود مولود کعبه را دید که طناب قنداش را پاره کرده است و با دست هایش که در عین ظرافت و کودکانه بودن ، ستبر و مردانه بودنش هم هویدا بود دارد گلوی مار بزرگی را در مشت می فشارد. مادر که لحظه ای مسحورِ لبخندِ نجیبانه دلبندش شده بود، زود به خود آمد و لحظه ای با خود اندیشید که نکند مار نمرده باشد، امّا با یک نگاه دیگر مطمئن شد که مار در مشت علی مچاله شده و مرده است. وقتی که خیالش آسوده شد، لبخند خوشنودی به صورتش نشست و در حالی که داشت نفس راحتی می کشید چشم در چشم پسرش گفت: أَنْتَ حیدرةٌ، حیدره ، پسرم تو بچّه شیری؛ بچّه شیر. منبع: سایت اطلاع رسانی حوزه علمیه به نقل از ابنشهر آشوب مناقب آل ابی طالب ۲، ۲۸۷ - ۲۸۸
#ظهورنزدیک_است
انتشار مطالب کانال #صالحانُ_المهدی صدقه جاریه است.
#صالحین_ری
به ما بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇
@salehanolmahdi_rey