📘 روایت: #بیدارشدم...
🌀 یکی از رفقای #طلبه جهادی تعریف میکرد میگفت:
تو بیمارستان با یه بیمار کرونایی رفیق شدم که بعد از چند روز مرخص شد، منم دورادور پیگیر احوالاتش بودم،
💠 بعد از چند روز خودمم مریض شدم و تو خونه خودمو #قرنطینه کردم، همون رفیقم زنگ زد، بهش گفتم منم مریض شدم، خیلی ناراحت شد گفت خدا شفا بده.
🔹چند روزی گذشت حالم خوب شد، وقتی مطمئن شدم مشکلی ندارم دوباره رفتم بیمارستان برای کمک به بیماران.
🌙یه شب که بیمارستان بودم رفیقم زنگ زد، احوالم رو پرسید گفت کجایی؟ گفتم حالم خوبه شده الانم بیمارستانم،😊 دیدم لحن صداش عوض شد گفت داداش چرا دوباره رفتی؟😕نمیگی مبتلا میشی؟خیلی مواظب باش، خلاصه قطع کرد، منم به کارم ادامه دادم.
🔸 بعد از چند روز رفیقم زنگ زد گفت میام ببینمتون، وقتی اومد باهم رفتیم سر مزار شهدای گمنام و مدافع حرم سوریه، داشتیم راجع به کارای بیمارستان صحبت میکردیم، رفیقم گفت یه چیزی بهت میگم شاید باورت نشه،
گفتم چی؟ 🤔 گفت من مدتها بود که دیگه نماز نمیخوندم، اون شب که زنگ زدم و شما گفتید دوباره رفتید بیمارستان، گوشی رو که قطع کردم و بلند شدم، وضو گرفتم و سجاده رو انداختم و گفتم: الله اکبر
🌕 خانومم هاج و واج نگام میکرد، بعد نماز بهش گفتم این طلبه ها جونشونو کف دست گرفتن برا اینکه ما بیدار بشیم ☝️اونوقت من تو خواب غفلت حتی نمازامو نمیخونم. حاشا به غیرتم.😔😞
🔆 در تاریخ ثبت کنید کرونا من را نجات داد...☝️
✍️ راوی: حجت الاسلام علی اصغر محمدی راد
به ما بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇👇
@salehanolmahdi_rey