eitaa logo
صالحین ایوان
108 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
143 فایل
مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای: این حلقات صالحین ازکارهای بسیارخوب وبرجسته است که گسترش کمی وکیفی آن بایدموردتوجه قرارگیرد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چــاכُرَم‌را‌باد‌نیاوردھ‌ڪہ بادببرد.... مــنــ سیاهے چادرمــ را بــہ حرمٺ سرخے خونــ شهدا بــــہ سردی چشمـ نامحرمـ ترجیحـ میدهمـ... ۅ ٺۅ إۍ خۅاهــرم‌!🦋 همچۅݩ‌زیݩب‌فـریاכگـر ۅ ٺכاۅم‌بخـݜ‌پیام‌مݩ‌بــاݜ‌ۅ حجـابٺ‌را‌ حفظ‌ڪݩ‌ڪہ‌سیاهۍ‌چــاכرٺۅبیـــݜ‌از ســرخـےخۅݩ‌مݩ‌ٺݩ‌مسٺڪبراݩ‌را‌ مـــےݪرزاند..... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا میگویید که بی حجابی موجب غضب خداوند میشه؟ غرب بی حجاب رو ببینید که سراسر نعمت هستند؟ @salehin114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ویژگی یاران امام زمان - @Maddahionlin.mp3
4.49M
♨️ویژگی یاران امام زمان(عج) 🎤حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اعمال شیعیان هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود. 🔵 یکی از همراهان امام رضا علیه‌السلام به نام موسى بن سیار نقل می کند: 🔹در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم که وارد كوچه‌هاى طوس شدیم. سر و صدایى شنیدم و به دنبال آن صدا حرکت کردیم. دیدیم جنازه‌اى است (مردم آماده تشییع اویند). 🔸همین كه چشممان به جنازه افتاد دیدم حضرت رضا علیه‌السّلام پا از ركاب خارج نمود و پیاده شد و رفت به طرف آن جنازه، آن را بلند كرد و به خود چسباند و بعد به من فرمود: موسى بن سیار! "مَنْ شَيَّعَ جَنَازَةَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَائِنَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ لَا ذَنْبَ عَلَيْهِ" 🔹️هر كس در تشییع جنازه یكى از دوستان ما شرکت کند چنان گناهانش می ریزد که گویا تازه از مادر متولد شده و گناهى برایش نمی‌ماند. 🔸️به دنبال جنازه حرکت کردیم تا اینکه جنازه را كنار قبر گذاشتند. امام علیه‌السّلام جلو رفت و با شکافتن حلقه مردم خود را به جنازه رساند. دست روى سینه‌اش گذاشت و سپس فرمود: فلان بن فلان، تو را به بهشت بشارت می دهم؛ از این لحظه به بعد دیگر ترسى بر تو نیست. 🔹️موسی بن سیار راوی این روایت می‌گوید عرض كردم: فدایت شوم مگر شما این مرد را می شناسید؟! فرمود: به خدا قسم تا به حال به این منطقه پا نگذاشته بودم. 🔸️سپس فرمود: "يَا مُوسَى بْنَ سَيَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنَا أَعْمَالُ شِيعَتِنَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَمَا كَانَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي أَعْمَالِهِمْ سَأَلْنَا اللَّهَ تَعَالَى الصَّفْحَ لِصَاحِبِهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَأَلْنَا اللَّهَ الشُّكْرَ لِصَاحِبِه". 🔹️ای موسى! مگر نمیدانى که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما ائمه عرضه می‌شود؟ هر كوتاهى كه داشته باشند از خدا درخواست می كنیم تا از آن چشم پوشى نماید و هر کس که كار نیك داشته باشند از پروردگار تقاضا می كنیم تا او را مورد عنایت قرار دهد. 📚 بحار الانوار ج ۴۹ ص ۹۸ 🌕 مهربانی و محبت امامان معصوم علیهم السلام به شیعیانشان قابل توصیف نیست و امام زمان علیه السلام نیز همانند جد بزرگوارشان حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام عنایات ویژه ای به شیعیانش دارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 شاد کردن دل امام زمان (عج) 🌺 آیت الله بهجت(ره): 🌕 وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف، مَلکی را خلق می‌کند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و ... حفظ ‌می‌كند. این که می‌بینید در برخی تصادفات بعضی‌ها محفوظ می‌مانند در حالی که به نفر کناری آن‌ها آسیب وارد می‌شود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است. 📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴. 🌸 حالا فکر کن اگه کاری کنم که دل امام زمان رو شاد بکنه، چی میشه ... 🌺 برای شادی دل امام زمان گناه نکنیم
شهادت امام جواد راتسلیت میگویم 🍃🌸یا جواد الائمه ادرکنی🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️داستانی از امام جواد (ع) 🔴 پيدا كردن كار ، براي ساربان شترچراني بود ، بي كار مانده بود ، و در مدينه به دنبال كار مي گشت او تنها اميدي كه داشت به امام جواد ( ع ) بود و چنين فهميده بود كه اگر به در خانه او برود ، نااميد نمي شود ، در اين مورد با ابوهاشم جعفري ( ره ) كه يكي از آشنايان امام جواد ( ع ) بود ، صحبت كرد كه اگر به حضور امام جواد ( ع ) رفتي ، بگو سارباني بي كار مانده و دنبال كار مي گردد برايش كار پيدا كن . ابوهاشم ( ره ) مي گويد : به اين قصد به حضور امام جواد ( ع ) رفتم ديدم با جماعتي مشغول غذا خوردن است ، فرصتي بدست نيامد تا در مورد سفارش ساربان ، صحبت كنم . امام جواد ، ( ع ) رو به من كرد و فرمود : بيا جلو از اين غذا بخور ، كاسه غذا را جلو من گذاشت و فرمود : بخور ، در همين هنگام بي آنكه من در مورد ساربان سخني بگويم ، يكي از غلامان خود را صدا زد و به او فرمود : ( سارباني هست كه با ابوهاشم ( ره ) نزد ما مي آيد ، او را پيش خود نگهدار و براي او كاري معين كن ، تا مشغول گردد ) . ابوهاشم ( ره ) مي گويد : همراه آن حضرت به باغي رفتيم عرض كردم : ( من اشتياق زياد به خوردن گل دارم ، براي من دعا كن تا اين عادت زشت را ترك كنم ، آن حضرت سكوت كرد ، و بعد از چند روز با من ملاقات نمود و پرسيد : ( اي ابوهاشم خداوند آن عادت را از تو برداشت ) . عرض كردم : ( آري ، اكنون به قدري از گل نفرت دارم ، كه آن را از همه چيز بدتر مي دانم ). 📚اقتباس ازاعلام الوری، ص 334 🍃🍃🍃⚡️⚡️⚡️🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آثار سوء غیبت و بدگویی از دیگران 🌹آیت ا... محی الدین حائری شیرازی فرمودند: شیخ بهلول، نقل کرد در زمان رضا خان به خاطر آن که مورد غضب شاه بودم و مأموران در تعقیب من بودند، همسر خود را طلاق دادم؛ زیرا اگر او به زوجیت من باقی می ماند ممکن بود مورد تعرض دستگاه قرار بگیرد. حتی پس از آن که او را طلاق دادم و عده او تمام شد وسیله ازدواج مجدد را برای او فراهم آوردم تا هیچ ناراحتی و خطری از ناحیه من متوجه او نشود.مدتی گذشت این زن مرد. من در خواب سه نفر زن را دیدم که نزد من آمدند. از آنها پرسیدم شما کیستید؟ 🔵 یکی از آنها گفت: من عمه پدر تو هستم، و دو نفر دیگر هم از خویشان به شمار می آمدند.به هر صورت آنان به من گفتند: حضرت زهرا (س) ما را فرستاده است تا این مطلب را به شما برسانیم که وقتی زن شما از دنیا رفت ملائکه عذاب قصد عذاب او را داشتند ولی حضرت زهرا (س) دستور فرموده است فعلا دست از عذاب او بردارید. علت عذاب غیبتهایی بود که او از بعضی از مردم کرده بود و دلیل دستور توقف عذاب از سوی حضرت زهرا (س) نیز برای آن است که شاید از غیبت شدگان رضایت خواهی شود و آنان نیز رضایت دهند. 🔵 شیخ بهلول گفت: من پس از بیدار شدن از خواب فوراً خود را به محل سکونت آن زن رسانیده و به منبر رفتم، بالای منبر به مردم گفتم: شخصی از اهل این محل از دنیا رفته و غیبت بعضی از مردم را کرده است از تقصیر او بگذرید و او را عفو کنید تا از عذاب اخروی نجات یابد و به دیگران هم که در جلسه حاضر نیستند بگویید تا از تقصیر او بگذرند.بعد از مدتی همسر سابقم را خود در خواب دیدم که رو به من کرده و گفت: فلانی راحت شدم .    ( منبع : کتاب روزنه هایی از عالم غیب) 💢 💢 💠 🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌴 آقا ممنون، سیر شدم.* بر اساس خاطره ای حقیقی از خادم حضرت امام رضاعلیه السلام ..... ساعت خدمتم تمام شده بود و مطابق رسم همیشگیم ، روبه روی ضریح دستی بر سینه نهادم و به رخصتی بر مرخصی از حضرت ، به گامهایی کوتاه ، حرم را ترک کردم به استراحتگاه خادمین که می آمدیم ، هرشب میهمان احسان و کرامت علی بن موسی الرضا بودیم و ظرف غذایمان آماده روی میز بود از روزی که همای سعادتِ خادمیِ حضرتِ رضا، بر شانه ام نشسته بود ، با خود عهد داشتم جز لقمه نانی به تبرک ، از سفره ی حضرت برندارم و غذای سفره خانه را هر شب به نیابت از امام رئوف بر زائری هدیه نمایم لباس خدمتم به صد آداب از تن در میآوردم و به سلام و صلواتی کنار مینهادم ، ظرف غذا را در دست میگرفتم و میان رواق، به راه می افتادم بیشتر شبها لقمه ی حضرت یا نصیب پیرزنی میشد که عصا زنان دنبال غذای تبرکی بود ، یا پدری که کودکی بیمار، روی صندلی چرخدار را به سمت پنجره فولاد حرکت میداد... آن شب ظرف غذا محکمتر از همیشه در دستانم جا خوش کرده بود و از کنار هر پیرزن و یا بیماری که رد میشدم، دل نداشتم بفرمایش زنم مات از بُخلِ خویش ، حدیث نفس میکردم و متحیّر مانده بودم امشب چه پیش آمده دلم را که دریایش قطره گشته... همچنان میان رواق ها گام برمیداشتم و عنانِ عقل را به دستِ دل سپرده بودم که ناگاه در مقابل پدری به همراه پسرک خردسالش، میخکوب شدم... مرد جوان آنقدر خوش لباس بود و کودکش آنقدر مرتب لباس پوشیده بود که یقین کردم دلم ، مسیر را اشتباه آمده و باید راه کج کنم، اما چه کنم که قدم از قدمم پیش نمیرفت و ظرف غذا در دستانم شل شده بود... دل یک دله کردم و غذا را به دو دستم پیش آوردم: بفرمایید آقا، لقمه ی حضرت است... از طرف آقا علی بن موسی الرضا هدیه به شما... حرفم هنوز تمام نشده بود که پسرک چشمانش برقی زد و غذا را از دستانم گرفت، صورت کوچکش را روبه ایوان طلای حضرت چرخاند و به همان لحن کودکانه اش گفت: وااای آقا ممنون، مادرم راست میگفت از پدرِ مهربان هم ،مهربان ترید... آنگاه در ظرف را باز کرد و به خوشحالی ادامه داد: بابا قاشق هم برایم گذاشته اند... پدر که صورتش غرق اشک شده بود ، آرام پرسید: _چگونه محبتتان را جبران کنم؟ هنوز از آنچه پیش آمده بود، متحیّر بودم و به کلماتی در هم ریخته پاسخش دادم: _ من کاره ای نبودم آقا، لقمه حضرت بود، سهم و روزیِ پسر دوست داشتنیِ شما مرد که حال کنار پسرش نشسته بود تا پسرش همان گوشه ی رواق غذایش را نوش جان کند، راویِ ماجرایش شد: - میخواستم برای زیارت وداع بیایم و پسرم را گفته بودم در هتل بمان و با من حرم نیا؛ زیارتم طول میکشد ، طاقت کودکانه ات طاق میشود و حال زیارت را از من خواهی گرفت پسرم پذیرفته بود در هتل بماند ولی همسرم اصرار داشت که باید برای خداحافظی پسرمان هم بیاید هرچه بهانه میتراشیدم ، پاسخی میداد؛ تا اینکه مادرش آمد ، کنارش نشست دستانش را گرفت و به یقینی عجیب گفت: عزیزِ مادر؛ با پدر همراه شو، هیچ نگرانی هم به دلت راه مده؛ امام ، پدرِ مهربان است؛ هرچه خواستی از خودِ امام بخواه... خلاصه به اوقاتی تلخ دست پسرم را گرفتم و به حرم آمدیم... زیارت خواندنم طولانی شده بود و پسرم این پا آن پا میکرد، ولی من هنوز دل نداشتم امام را وداع گویم سرِ نماز بودم که مرتب کودکم ، گوشه ی کتم را میکشید و میگفت بابا دیگر خیلی گرسنه ام، زمانِ رفتن نشده؟ آنقدر جملاتش مکرّر شد که کلافه نماز را سلام دادم و به عتابی گفتم: مگر مادرت نگفت هرچه خواستی از خودِ آقا بخواه؛ آنگاه انگشتم را به سوی ضریح اشاره کردم و گفتم به آقا بگو گرسنه ام؛ بگذار زیارتم تمام شود و سر نمازِ بعدی که ایستادم ، دیدم پسرم رو به ضریح صدایش را آرام کرد و زیر لب زمزمه کرد: آقا واقعا گرسنه ام... دروغ نمیگویم... آنقدر مظلومانه به امام درددل کرد که هرگونه بود نمازم سلام دادم و حرم را ترک کردم؛ هنوز چند قدمی نیامده بودیم که شما با ظرف غذایی از راه رسیدی... و حال من هم کنار پدر نشسته بودم و بر راءفت امام رئوف اشک میریختم که پسر غذایش را تمام کرد و رو به حضرت باز به همان لحن کودکانه گفت آقا ممنون...سیر شدم... *🌹 صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام و رحمه الله و برکاته 🌹*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت علیه‌السلام 🔻نجات زندانی از زندان ابن‌زیات توسط جواد الائمه(علیه‌السلام) علی‌بن‌خالد (زیدی‌مذهب) می‌گوید: در سامرا بودم که شنیدم مردی را از طرف شام با زنجیر بسته و آورده و در زندان ابن‌زیّات زندانی کرده‌اند، و شایع شد که او ادعای پیامبری کرده است. به‌خاطر کنجکاوی به در زندان رفتم و به زندانبانان پولی دادم و به ملاقات وی رفتم. وی را مردی با درک و فهم یافتم. پس گفتم: داستانت چیست؟ گفت: من در شام، جایی که می‌گویند سر مبارک امام حسین(علیه‌السلام) آنجا نصب شده، پیوسته عبادت می‌کردم تا اینکه شبی در همان موضع، رو به محراب، ذکر خدا می‌گفتم که دیدم شخصی مقابلم آشکار شد و به من گفت: «برخیز»! پس برخاستم و با من کمی راه رفت. ناگهان خود را در «مسجد کوفه» یافتم. به من گفت: این مسجد را می‌شناسی؟ گفتم: آری، این مسجد کوفه است. پس به نماز ایستاد و من هم با او نماز خواندم و برگشت و من هم به دنبال او برگشتم. بازهم مرا کمی راه برد و خود را در «مسجد النبی» یافتم. به رسول خدا سلام کرد و من هم همین‌طور، و نماز خوانده خارج شدیم! بار سوم نیز مرا کمی راه برد که دیدم در «مسجد الحرام» هستم! پس خانه کعبه را طواف کرد و من هم با او طواف کردم و بیرون آمدیم. و باز کمی راه رفتیم خودم را در شام، همان‌جا که قبلاً عبادت می‌کردم دیدم. به‌ناگاه آن شخص از نظرم ناپدید شد. از این مسأله تعجب کردم. یک سال از آن جریان گذشت. سال بعد دوباره همان شخص را دیدم و خوشحال شدم و باز کارهای سال قبل را تکرار کرد! اما وقتی که خواست از من جدا شود به او گفتم: به کسی که تو را به این کارها قادر کرده سوگند می‌دهم که خود را به من معرفی کنی! گفت: من محمدبن‌علی‌بن‌موسی [جواد الائمه] هستم. این خبر بالا گرفت تا اینکه به محمدبن‌عبدالملک زیات (وزیر معتصم عباسی) رسید، پس مرا گرفت و به غل‌وزنجیر بست و به عراق روانه کرد و همان‌طور که می‌بینی در اینجا زندانی شدم و چیزی را که نگفته و ادعا نکرده‌ام به من نسبت می‌دهند! گفتم: آیا جریانت را به ابن‌زیات بنویسم؟ [شاید واقع جریان را بفهمد تجدید نظری کند] گفت: بنویس. پس من از طرف او داستانش را به ابن‌زیات نوشتم و فرستادم. وقتی نامه برگشت دیدم پشت نامه نوشته بود: «به همان شخصی که در یک شب تو را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از آنجا به مکه برده است، بگو تو را از زندان خارج کند!» علی‌بن‌خالد می‌گوید: من ناراحت شدم و دلم به حال او سوخت. روز بعد، صبح زود به زندان رفتم تا حال او را جویا شوم و وی را به صبر دعوت کنم که ناگهان دیدم عدۀ زیادی از مردم و سربازان و نگهبانان زندان جمع شده‌اند! پرسیدم: چه خبر شده؟ گفتند: آن شخصی که از شام آورده شده بود و ادعای پیامبری می‌کرد، امشب گریخته است. نمی‌دانیم آب شده به زمین رفته یا به هوا پرواز کرده است؟ علی‌بن‌خالد که تا آن زمان، زیدی‌مذهب بود، با دیدن این قضیه شیعه اثنی‌عشری شد و عقیده خوبی پیدا کرد. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۸۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🔺رسوب سودا است 🔺ضعف کلیه باید بررسی شود. 🔺مصرف گوشت با ماست یا دوغ 🔺نزدیکی با شکم پر 🔴 : 🔷سوزش یا درد شدید انگشت شست پا 🔷سرخی یا ورم انگشت شست 🔷کج‌شدن انگشت ❗️مشکلات کف پا مثل شبانگاهی پا، یا کف پا،خارپاشنه، میخچه ، نقرس، و... علت همه اینها تجمع سودا می باشد. ✅ ⛔️ترک سردی ها 🔺مصرف انجیر خشک 🔷حجامت ساق پا وروی پا 🔺در موارد حاد روی موضع زالو انداخته شود. 🔷 ماساژ با روغن سیاهدانه برای کاهش درد 👇 http://eitaa.com/joinchat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5830181120909509007.mp3
4.73M
🥀 علیه السلام 🎙استاد مومنی 📕آموزه های از وجود نازنین امام جواد علیه السلام 📕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا