eitaa logo
صالحین پرند
242 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
406 ویدیو
88 فایل
کانال اطلاع رسانی صالحین ناحیه حیدر کرار شهر پرند استان تهران ارتباط با ما 📌ایدی ؛ @tarbiat_heydarkarar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 برگزاری جلسه ی آنلاین حلقه میانسال . 🌼 مباحث مطرح شده در گروه عبارتند از : 🍃 اهمیت روزه 🍃 شرایط خاص این روزها و مشکلات و برکات ویروس کرونا 🍃 اهمیت طرح همدلی طبق فرمایشات حضرت آقا 🍃 تبادل نظرات 🍃 آیات و روایات از ائمه معصومین علیهم السلام 🍃 تشویق خواهران به شرکت در جلسات مجازی و قول هدیه به فعالان گروه 🍃 و در پایان با قرائت سوره مبارکه قدر جلسه را به پایان رسید . 🌼 با تشکر از سرگروه محترم خواهر آبرودی و فرمانده محترم پایگاه خواهر یوسف زاده .
( عکس آرشیوی ) 💢 برگزاری اولین قرارگاه صالحین سال ۹۹ با حضور فرماندهان بزرگوار پایگاه ها و فرمانده محترم حوزه خواهر سعادتی و مسئول تعلیم و تربیت حوزه خواهر شاهپروری . 💢 مصوبات قرارگاه : 🍃 برگزاری آنلاین تمامی حلقات در تمامی سطوح در پیام رسان ایتا تا زمان عادی شدن شرایط کنونی . 🍃 معرفی نفرات برتر قرآنی برای حضور در گروه جهادی قرآنی حوزه . 🍃 معرفی مسئولین تعلیم و تربیت پایگاه ها . 🍃 ایجاد کانال صالحین برای هر یک از پایگاه ها با محوریت فعالیت های صالحین پایگاه در پیام رسان ایتا . 🍃 اطلاع رسانی بین بسیجیان جهت عضویت در کانال صالحین حوزه و همچنین کانال صالحین ناحیه . 💢 با تشکر از حضور فرماندهان بزرگوار پایگاه ها .
برگزاری حلقه صالحین مجازی پایگاه شهید مسعود علی محمدی با موضوع رازداری
برگزاری حلقه صالحین مجازی با موضوع نگاه به نامحرم پایگاه یادگار امام
مراسم سی شب قرائت زیارت عاشورا در ماه رمضان هر شب به نیت یک شهید والامقام حلقه شهید بهنام محمدی پایگاه مقاومت بسیج شهید مسعود علیمحمدی
سلام نظرات بسیار بسیار جالبی پیرامون نکات دیشب کتاب برامون ارسال شده از اینکه اینقدر نگاه تیزبینانه ای دارید خوشحالیم این نظرات ، زمان و حوصله ای که بعضی از بزرگواران به خرج دادند واقعا برای ما دلگرمی محسوب میشه...🙏🙏🙏🙏 ⏳⏰ تا دقایقی دیگر نظرات ارسال میشه ان شاءالله. لذت ببرید فقط😋😋
در مورد روزه داری با هم صحبت کردیم درست کردن کاردستی(نشانگر عروسکی کتاب) به دو روش ساده و اوریگامی ‌و همچنین در مورد نگذاشتن عکس و فیلم های خانوادگی و بدون حجاب در فضای مجازی با هم صحبت کردیم. #۹۹/۲/۸
✅ نظرات اعضای کانال در مورد جمله تاثیر گذار و فوق العاده قسمت هجده و نوزده کتاب سه دقیقه در قیامت : 👇👇 💢 اونجایی که گفتند زمانهایی که در مسجد و هیئت سپری کردی جزء عمرت حساب نمیشه خیلی جالب بود . 🍀🍀🍀 💢 جمله امشب این قسمت از کتاب سه دقیقه در قیامت ؛ باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیافتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان بر طرف شود . 🍀🍀🍀 💢 با سلام وقبولی طاعات این قسمت از داستان رو خیلی دوست داشتم ( در زمان غیبت امام عصر زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است پرچم اسلام به دست اوست همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می‌شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می‌کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند).
قسمت دوم نظرات 💢سلام شبتون بخیرنمازوروزه هاتون قبول حق باشه درقسمت هیجدهم( کسانی که به گردن ماحقی دارند باکارهای خیر ونیکی که درطول روز انجام میدهیم میتونیم آنها را شریک کارهای نیک وحسنه کنیم) البته این کارخیر دوجانبه هست هم برای خودمان وهم دیگران . البته مطالب مفید فراوانی دراین کتاب وجود داره درپناه خدا ☘☘☘ 💢 سلام ممنون از وقتی که بابت تهیه محتوا میزارید بنظرم این جمله خیلی خوب بود: جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستانت شهادت را نوشته‌اند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند... ☘☘☘ 💢 سلام اون تیکه ای که روایتی از رسول گرامی اسلام نقل شد که حضرت فرمودند:نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من محبوب تره خیلی خوب بود الان متاسفانه بخاطر مشغله هایی که داریم کمتر میتونیم وقت بزاریم و یه ساعت مخصوصی رو با همسرانمون حرف بزنیم که این حرف نزدن باعث بحران های عمیقی در زندگی میشه... ☘☘☘ 💢 سلام خدا قوت خیلی جالب بود برام وقتی که راوی داستان راه حل شهادت رو از اون جوان پشت میز میپرسه جوان پشت میز برمیگرده و به رهبر و ولی فقیه اشاره میکنه یعنی شهادت نصیب کسانی میشه که پای رهبری فقیه شیعی ایستادگی کنند _____ نظراتتون رو با ما در میان بگذارید برادران: @motallebzadeh خواهران @siyane_313 @Mrs_talabeh 🌹🌹🌹
سلام طاعاتتون قبول بابت تاخیر در بارگذاری کتاب حلالمون کنید با توجه به اینکه فردا تعطیله امشب یه خورده بیشتر از هر شب متن میزاریم تا روز یکشنبه هم کل کتاب تموم میشه ان شاءالله دوشنبه بمدت 24 ساعت سوالات مسابقه بارگذاری میشه و به نفراتی که پاسخ درست دادند هدایایی تقدیم میشه امشب با باقی مانده قسمت شب قبل و قسمت بیستم کتاب با ما همراه باشید👇👇👇
🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐 ادامه قسمت نوزدهم جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: نگران نباش اینها کفی بر روی آب هستند و نیست و نابود می شوند شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید مگر به آیه ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده اید: ««ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین »» در این آیه خداوند متعال می فرماید سست نشوید و غمگین نباشید شما اگر ایمان داشته باشید برترین گروه انسان ها هستید نکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی بود که زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند جوان گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است در درجه اول زندگی دنیایی شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد مثلاً به من گفتند: اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه می‌دادی گناه بزرگی در نامه عملت ثبت می شد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار می داد در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده اند از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا هستند وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می‌شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد خانم روی خودش را برمی گرداند اما وقتی به عمل خوبی می‌رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا بود و من در دنیا ارادت ویژه‌ای به بانوی دوعالم داشتم مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی می‌کردم که همواره به یاد ایشان باشم ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا به حساب می آمدیم حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند از اینکه برخی اعمال من ، معصومین را ناراحت می کرد می خواستم از خجالت آب شوم... خیلی ناراحت بودم بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود برای یک لحظه نگاهم به دنیا و منزل خودمان افتاد همسرم ماه چهارم بارداری را می‌گذراند بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گریان خدا را بحق حضرت زهرا قسم می‌داد که من بمانم نگاهم به سمت دیگری رفت. داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من برگردم آنها به خدا می گفتند خدایا ما نمی‌خواهیم دوباره یتیم شویم. این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه‌های این دو کودک یتیم را می‌دادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و همین طور با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم. به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنید که من برگردم؟ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی که مرا شفاعت کند؟ شاید اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم گفتم از مادرمان حضرت زهرا بخواه که مرا شفاعت کنند لحظاتی بعد، جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادرت حضرت زهرا شما را شفاعت نمود تا برگردی به محض اینکه من گفته شد: « برگرد » یکباره دیدم که زیر پای من خالی شد تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم... 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 قسمت بیستم بازگشت کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردن به قول خودشان بیمار احیا شد روح به جسم برگشته بود حالت خاصی داشتم هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته‌ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشته‌ام. پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شدم بعد هم با ایجاد شوک مرا احیا کردند من در تمام آن لحظات شاهد کارهایشان بودم پس از اتمام کار مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی ، کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت. حالم بهتر شد توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم چقدر سخت بود چه شرایط سختی را طی کردم. من بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم من افراد گرفتار را دیدم من تا چند قدمی بهشت رفتم من مادرم حضرت زهرا را با کمی فاصله مشاهده کردم من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی دارد برایم تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا به آسانسور منتقل کنند همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آنان واقعاً وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد. مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند یکی دو نفر از بستگان ما می‌خواستند به دیدنم بیایند آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند من این را به خوبی متوجه شدم یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است و باطن اعمال و رفتار... به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم می ترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم میخواستم هیچ کس را نبینم امایکباره باچیزی مواجه شدم که رنگ ازچهره ام پرید من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم دوسه نفری که همراه من بودندبه توصیه پزشک اصرار می‌کردند که من چشمانم را بازکنم امانمیدانستند که من ازدیدن چهره اطرافیان ترس دارم وبرای همین چشمانم را بازنمیکنم آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود من نمی‌توانستم اینگونه ادامه دهم بااین وضعیت حتی بابرخی نزدیکان خودم نمی‌توانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم خداراشکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی برگشت اما دوست داشتم تنها باشم دوست داشتم در خلوت خودم آنچه را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم تنهایی را دوست داشتم.در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور میکردم چقدر لحظات زیبایی بود آنجا زمان مطرح نبود آنجا احتیاج به کلام نبود با یک نگاه آنچه میخواستی منتقل می‌شد آنجا از اولین تا آخرین را میشد مشاهده کرد من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوزواقع نشده بود حتی درآن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست من در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند میخواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه ازهمان بیمارستان توسط یکی ازبستگان تماس گرفتم و پیگیری کردم جویای سلامتی آنها شدم چندتایی اسم بردم گفت:نه همه رفقای شما سالم هستند تعجب کردم پس منظور از این ماجرا چه بود؟من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ میشدن مشاهده کردم چند روز بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم اما فکرم به شدت مشغول بود چرامن برخی از دوستانم که الان مشغول کار در اداره هستند را در لباس شهادت دیدم؟ یک روز برای اینکه حال و هوایم عوض شود با خانم و بچه‌ها برای خرید بیرون رفتم به محض اینکه وارد بازار شدم پسر یکی ازدوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد رنگم پریدبه همسرم گفتم:این مگه فلانی نبود؟ 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐🐾💐 ادامه قسمت بیستم همسرم که متوجه نگرانی من شده بود گفت: چی شده؟ آره خودش بود این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود برای بدست آوردن پول مواد همه کاری می‌کرد گفتم: این مگه نمرده ؟ من خودم دیدم اوضاع و احوالش خیلی خراب بود مرتب به ملائک خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش رو هم میدونم خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟ حالا علت مرگش چی بود؟ گفتم : اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابلهای فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه خانم من گفت: فعلاً که سالم و سرحال بود آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم پس اون چیزایی که من دیدم نکنه توهم بوده!؟ دو سه روز بعد خبر مرگ آن جوان پخش شد بعد هم تشییع جنازه و مراسم ختم همان جوان برگزار شد من مات و حیران مانده بودم که چی شد؟ از دوست دیگرم که با خانواده آنها فامیل بود سوال کردم علت مرگ این جوان چی بود؟ گفت: بنده خدا تصادف کرده. من بیشتر توی فکر فرو رفتم اما من خودم این جوان را دیدم او حال و روز خوشی نداشت اعمال و گناهان و حق الناس حسابی گرفتارش کرده بود به همه التماس می‌کرد تا کاری برایش انجام دهند چند روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود لا به لای صحبت ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه و بدزده ظاهراً اعتیاد داشته و قبلاً هم از این کارها می‌کرده همون بالا برق خشکش می کنه و مثل یه تیکه چوب پرت میشه پایین خیره شده بودم به صورت این مهمان و گفتم فلانی رو میگی؟ گفت: بله خودشه پرسیدم شما مطمئن هستی؟ گفت: آره خودم اومدم بالا سرش اما خانواده‌اش چیز دیگه ای گفتند. 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید @salehin_parand
🔶🔷در سحرهای ماه مبارک رمضان از سجده غافل نشویم ✍️»آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): 💌» سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، حس می کند سبک می شود . 👈آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. 🌪🍁» همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 جزءخوانی قرآن با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و رعایت نکات بهداشتی در حلقه میانسال شهیده فراهانی در ماه مبارک رمضان ۹۹ . 🌺 صحبت خانم رحیمی یکی از متربیان بیان نکاتی از درسهایی از قرآن آقای قرائتی روز قبل در مورد 🍃 پرهیز از اسراف توسط خواهر رحیمی از متربیان حلقه 🍃 خوردنی هایی که درقرآن آمده 🍃 حرام نخورید 🍃 ربانخورید 🍃 مال یتیم را نخورید 🍃 خوردن همراه با انفاق 🌺 با تشکر از سرگروه محترم خواهر شریعت .
💢 برگزاری آنلاین حلقه کودکان با محوریت آموزش قرآن بر اساس کتاب . 💢 مباحث مطرح شده در گروه : 🍃 آموزش پیام های قرآنی 🍃 درس ها و نکات کتاب طرح صراط 🍃 تمرین روخوانی سوره مبارکه معارج 🍃 حفظ سوره های جزء سی 💢 با تشکر از سرگروه محترم خواهر موسالو .
✳ پخت نان محلیِ اَردک ( نان روغنی ) توسط گروه جهادی حلقه میانسال شهیده مریم فرهانیان برای توزیع در بسته های معیشتی کمک مومنانه . ✳ خدا قوت به خواهران جهادی و با تشکر از سرگروه محترم خواهر شریعت .
برگزاری حلقه صالحین مجازی توسط پایگاه شهید همت، نوجوانان سطح ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ جرعه ای معرفت ❇️ کلیپ زیبا از حجت الاسلام و المسلمین محمود کوثری نیا کاری از بچه های حلقه صالحین شهید جهاد مغنیه مسجد امام حسین علیه السلام و پایگاه شهید علیمحمدی
روز جهانی کارگر مبارک🌹🌹😘😘
«من معلم هستم» هرشب از آینه ها می پرسم : به کدامین شیوه ؟ وسعت یادِ خدا را بکشانم به کلاس؟ بچه ها را ببرم تا لب دریاچه یِ عشق؟ غرق دریای تفکر بکنم؟ با تبسّم یا اخم؟ «من معلم هستم» نیمکت ها نفس گرم قدم هایِ مرا می فهمند بال هایِ قلم و تخته سیاه رمز پرواز مرا می دانند سیب ها دست مرا می خوانند «من معلم هستم» درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن همگی مال من است. روز معلم بر تمام معلمين، مربيان و اساتيد و همه كساني كه روشنگر راه علم و دانش هستند تبریک و تهنیت باد.🌺🌺